حُسن عباس کیارستمی بهرهگیری از واقعیات بود، آنچه در ذات زیباست، بدون کمترین دخالت، دوربینش را جایی قرار میداد تا همان را تماشاگر فیلمهایش ببیند، پیچ و خم جاده، آسمان آبی پشت تپهها و ابرهای پنبهای، و تک درخت آن دشت وسیع در گوشه تصویر.
تلاش او به عنوان یک مولف، آموختن زیباییشناسی بود، نشان دادن آنچه موجود است و در ذات تماشاییست.
نیکی کریمی بهعنوان فردی نزدیک و دانشآموخته مکتب کیارستمی، پس از سالها رفتن در مسیری خلاف شناخت سینما از او، حالا قدم در راهی که گذاشته که پیش از این، از او انتظار میرفت، او اثری را برای ساختن انتخاب کرده که در ذاتش تحسینبرانگیر است. انگار مصائب آتابای، مرد جدا افتاده از جامعه، بهانهای است برای تماشای طبیعت بکر یک روستای دورافتاده از شهری در شمال غربی کشور.
نوع انتخاب در روایت، کارگردان و فیلمنامهنویس را ملزم به توضیح مفصل برای شناخت بیننده از شرایط شخصیت اصلی نمیکند. آتابای به میزانی که نویسنده و کارگردان میخواهند باید معرفی شود. تنهایی او این شکلی است، معیار عذاب وجدان و شکست عشقی و تعهدش نسبت به خواهرزادهاش و عاشق شدنش و مرافعههایش با اطرافیان با همین قد و قواره از اطلاعات ارزیابی میشود. لازم نیست اطلاعات دقیق و جزئی از گذشته او بیان شود، اینکه با دیالوگهای بیشتر بیننده بداند که آتابای کجا بود و چه کرده چیزی به بیننده اضافه نمیکند. همین اندازه کافیاست. نه بیشتر و نه کمتر.
محوریت «آتابای» مرد قصه است، مردی که ژرفای نگاهش عیان است حتی اگر در تصورات خودش، فردی درونگرا و عمیق باشد و خود را یک سر و گردن از اطرافیانش بالاتر بداند، نگاهش نشان میدهد که چه در سرش میگذرد، برای همین هم پدرش او را قبول ندارد، کارگر باغ پشت سرش ناسزا میگوید و خواهرزادهاش از او میترسد و البته همین نوجوان زودتر از بقیه میفهمد که آتابای عاشق شده.
فیلم برخلاف شکل رایج سینمای ایران، داستان تنهایی و سوگ و عشق یک مرد است از نگاه یک زن. قصه «آتابای» گیراست، فیلمنامه در مقایسه با ساختههایی شبیه به این فیلم، چفت و بست درستی دارد و به خوبی پیش میرود تا زمانی که او عاشق میشود، نوع عاشقی طوری بیان شده انگار او میخواهد «عمدا» دلباخته دختری شود که همنام عشق پیشین اوست، حالا کاظم باید تمام تلاشش را برای جلب توجه سیما بکند اما ناموفق است، مثل همین فیلمنامه که در رسیدن به نقطه عطف قصه، الکن میماند.
یکی از نقاط قوت فیلم موسیقی حسین علیزاده است که به واسطه شناخت منطقه و اقلیم آن ناحیه و درک درست از قصه توانسته، نوای زندگی شخصیت اصلی را شاخص و شنیدنی به گوش بیننده برساند. با استفاده از سازهای زهی و آواهایی کم و گم شده در طبیعت زیبای روستا، همآهنگی با باد و خاک و باران، حس و حالی آشنا از شرایط زیستن مرد قصه به مخاطب میدهد. علیزاده مثل آتابای عمل کرده، به همین دلیل به خوبی سازهایش آوای تنهایی، سردرگمی و عاشقی میدهد. او با حضورش نقاشی نیکی کریمی را رتوش نهایی کرده تا تماشای این تابلو لذتبخش باشد.
کاش نیکی کریمی از ساخت آثاری شبیه به قبل دست بکشد و راه رفتن در این مسیر چشمنواز را ادامه دهد.
۲۵۸۲۵۸
نظر شما