ورزش برد و باخت دارد، در هر مسابقه یک تیم میبرد و یکی میبازد و بعد از هر رقابت زندگی برای برنده و بازنده ادامه دارد. برنده امروز میتواند بازنده فردا باشد و بالعکس و اساساً جذابیت ورزش- و به خصوص فوتبال- همین است و غیرقابل پیشبینی.
سال ۹۸ هم زندگی و ورزش جریان داشت و به طور طبیعی در بیلان آخر سال اسم عدهای را باید در لیست برندهها نوشت و آن طرف هم عدهای باختند. حالا این برد و باخت گاهی فقط محدود به عرصه ورزش نبود و به بیرون از محیط ورزشی هم رسید و فقط ورزشکار یا مدیر و تیم را درگیر نکرد...
الف) برندهها
صدالبته کاندیداها بسیارند و ما به دلیل کمبود جا تنها هفت چهره را برگزیدهایم.
مورد عجیب کارلوس
کارلوس کیروش قطعاً در پروژه ایران برنده سرتاپا بود. مرد پرتغالی به دلیل حوادث سال ۲۰۱۰ بعد از جام جهانی از پرتغال و اروپا میخواست بیرون برود و بعد از یک بار رد کردن پیشنهاد ایران بالاخره پذیرفت و طی ۸ سال کار محبوبیتی عظیم کسب کرد. تکتک تصمیمات و حرفها و کارهای کیروش در ابتدا با مخالفت و دشمنی مافیای حاکم بر فوتبال ایران روبهرو بود، اما با موفقیت و حمایت قلبی شاگردانش درون زمین نتیجه گرفت و پس از آن مردم به او اعتماد کردند و از سال دوم به بعد دیگر هیچ حریفی نداشت. کیروش از قدرتش برای موفقیت فوتبال ایران استفاده کرد و ۲ دوره ما را به جام جهانی برد. پس از حوادث بچگانه جام ملتها که ریشه در فرهنگ غلط حاکم بر بازیکن ایرانی داشت (حمله به داور) کارلوس میخواست بماند و ادامه دهد، اما با بدترین شکل او را بدرقه کردند. کارلوس ضرر نکرد و با وجود خانهنشینهایی که فکر میکردند او هم مثل خودشان بیمایه است و کسی نخواهدش خواست، (همانها که پیشنهاد کلمبیا را بازارگرمی میدانستند! کافر همه را به کیش خود...) بلافاصله با تیم «نهم» رنکینگ فیفا قرارداد بست تا هدایت ستارههایی، چون خامس را برعهده بگیرد.
کارلوس با کلمبیا تا یکچهارم کوپا بالا رفت و حالا هم مشغول ساخت تیم دلخواهش است و البته مردم ایران و دوستان ایرانیاش را هم فراموش نکرده تا جایگاهش در دل فوتبالیها دست نخورد. در سیل و زلزله و کرونا برای ایران پیام داد و بعد از هر ناکامی مدیریتی و شکست ملی همه یاد کارلوس و روزگار خوش با او میکردند و خواهند کرد...
رؤیای بزرگ مرد کوچک
دراگان اسکوچیچ با ۵۰ هزار دلار به ملوان آمد. به سبک مرسوم حاکم بر فوتبال ما حتی شاید قسط آخرش را هم نگرفت، اما او راز بقا در محیطهایی مثل فوتبال ایران را خوب بلد بود! درست مثل وینگو، تونی و... که فقط و فقط از ایران پیشنهاد دارند و وقتی بروند، خانهنشین میشوند تا دلال محترم زمینه تیم و فرصت بعدی را فراهم آورد، او هم در حد فاصل فولاد و خونهبهخونه رفت و ازدواج کرد و به امور شخصیاش سروسامان داد تا نوبت صنعت نفت برسد! (درست مثل برخی مربیان وطنی که وقتی از تیم مورد نظر میروند تا سالها پیشنهادی ندارند و دوباره به همان تیم برمیگردند!)
در این حد فاصل اتفاقی جالب افتاد. بعد از رفتن کرانچار از تیم امید (فروردین ۹۸) اسکوچیچ خود به مسئولان پیشنهاد داد در ازای ماهی ۱۵ هزار دلار هدایت تیم امید را برعهده گیرد. حاضر شد در ماههایی که تیم امید برنامه و مسابقه ندارد، حقوق نگیرد و تقویمی نوشت که تنها ۴ ماه کار داشت، یعنی ۶۰ هزار دلار! اما در آن مقطع نیمکت امید را برای او زیادی بزرگ دانستند و ندادند! و در غوغای پرونده ویلموتس و فدراسیون بیرئیس که صحبت از یحیی و قلعهنویی و دایی بود، ناگهان شب خوابیدیم و فردایش رؤیای بزرگ مرد کوچک جامه حقیقت پوشیده بود! اسکوچیچ شد سرمربی تیم ملی!
سورپرایز دوباره فرهاد
فرهاد مجیدی را باید آقای سورپرایز در فوتبال ایران نامید. مردی که هیچکدام از حرکات و رفتارش قابل پیشبینی نیست و در هر لحظه باید منتظر یک اتفاق از او بود. فرهاد یک دهه در شهرآوردها همیشه ضعیفترین چهره میدان میشد و بعد ناگهان در سالهای آخر فوتبالش ۴ شهرآورد گل زد و شد اسطوره آبیها! روی نیمکت کتاب میخواند و روزی موقع خروج از زمین چهارگوشه را بوسید که حتی مربی استقلال خبر نداشت و چهرهاش در تاریخ ماند!
مردی که بارها در حساسترین روزها استقلال را گذاشت و رفت آن طرف آبهای خلیج فارس، کسی که برای حضور در استادیوم از ماه قبل اطلاعرسانی میکرد، ناگهان بعد از شفر آمد و بهار ۹۸ استقلال را جمع کرد! قرار بود کنار استراماچونی باشد، اما ناگهان ول کرد و رفت! و بعد از رفتن استرا برگشت و ناگهان در اینستا دوباره رفت! و ماه بعد دوباره جانشین استراماچونی شد!
فرهاد از روز اول بازگشت به سبک ژنرال سعی در کنترل تمام ارکان و سطوح باشگاه کرد و مثل او معتقد است که تنها راه موفقیت در استقلال همین است. سپس با حاشیههای بسیار روبهرو شد و هر لحظه شایعه استعفایش میپیچید، اما در نهایت برخلاف همه تصورات با نیمکت آبی به عید نوروز رسید!
دبل دبل یحیی
از سیناپس «یحیی و پرسپولیس» میتوان یک فیلم سینمایی یا حتی مینیسریال ۶ قسمتیتر و تمیز درآورد! یعنی ۸۳ بازی ملی و جام جهانی و ملتها و تمام تیمهایی که بازی کرده (تجارت، صبا، فولاد و...) را به همراه سالهای دستیاری و سرمربیگری در صبا، نساجی، تراکتور، شهرخودرو، ذوبآهن و جامهایی که آورده هیچ، فقط و فقط پرسپولیس!
یحیی در دوران بازیگری دو مقطع پیراهن سرخ پوشید. بار اول سال ۷۴ تا ۷۸ که به عنوان ملیپوش آمد و فیکس بود و...، اما بعد از افتی وحشتناک به جایی رسید که سرخها او را نخواستند و مجبور شد به اهواز برود (پیشنهاد بهتری نداشت)، اما همین یحیی چنان احیا شد که با سنگینترین دستمزد به عنوان بهترین مدافع تیم ملی و ایران سال ۸۲ برگشت!
و عجبا که تاریخ در مورد این فرد در دوره مربیگری عیناً تکرار شد! او به عنوان پدیده مربیگری در صبا «قلبدرد» گرفت تا دستیار ژوزه شود و نیمفصل دوم لیگ دوازدهم سرمربی پرسپولیس شد و جام حذفی را باخت تا مهدی مهدویکیا و علی کریمی آنطور از پرسپولیس بروند و...، اما سال ۹۸ در تابستان و زمستان تنها جانشین قابل قبول برای برانکو و کالدرون بود و پس از تلاش نافرجام ایرج عرب در مرحله اول، محمدحسن انصاریفرد در تلاش دوم موفق شد و او را با سنگینترین رقم برگرداند!
باشو بزرگ شد
مهدی قایدی بعد از طارمی دومین الماس بوشهر لقب گرفت و سهم نیمه آبی پایتخت شد. دو سال فقط در حاشیه بود و همه را از خود ناامید کرد. تا مرز محو از فوتبال رفت و... ناگهان استراماچونی آمد و شماره ۱۰ را به او داد! صدای همه بزرگان آبی درآمد و... مهدی درون زمین جواب انتقادها را داد. بهترین گلزن و گلساز لیگ شد و ستاره تیم امید و وقتی سال ۹۸ داشت به پایان میرسید تنها برگ برنده استقلال برای پرداخت بدهیهای میلیونی طلبکاران صف نشسته در فیفا لقب گرفت که با فروش او مشکلات را بهار ۹۹ حل کنند! قایدی چطور از این رو به آن رو شد؟ جوابش در یک کلمه بود: «ازدواج».
مهدی نیمه قرمز پایتخت
اگر آبیها در سال ۹۸ به یک مهدی به عنوان ستاره مینازیدند، نیمه سرخ تهران هم پز «مهدی» خودش را میداد. ستاره سایپا بود و ملیپوش که نیمفصل لیگ هجدهم به پرسپولیس آمد. خیلی زود جا افتاد و دو قهرمانی در لیگ و حذفی آورد. با شروع لیگ نوزدهم شد عصای دست کالدرون و یک تنه تیم را از بدترین شرایط و سختترین لحظات بیرون کشید. یحیی که آمد، چند بازی جای مهدی و شرح وظایفش را عوض کرد، اما خیلی زود او هم محتاج حرکات انفجاری ترابی شد و عنان تیم را دست او داد تا ترابی دوباره همان الماس درخشان قبل شود. او هم راهکار بزرگ سرخها برای پرداخت بدهیهای کلان فیفاییهاست!
حاجآقا دکتر شوالیه
از همین عناوین مشخص است با چه کسی روبهرو هستیم. مردی که همیشه «به روز» است و در هر برهه از زمان مسلح به هر آنچه برای «بودن» و «ماندن» لازم دارید! علی فتحا... زاده که از سال ۹۲ و همزمان با روی کار آمدن دولت جدید هر بار تلاش کرد برگردد و ناکام ماند، با حمله به وزیر میگفت تا ۱۴۰۰ جایی برای امثال من نیست، ماجرای رفتن استراماچونی را ناگهان درِ باز شده با کارت دعوت مقابل خود دید و... خب برگشت!
به این ترتیب هم رکورد «تعدد» بازگشت را شکست و هم به آرزوی بزرگش رسید. مردی که بین «تمام دنیا و مافیها» و «استقلال» همیشه انتخابش دومی است!
ب) بازندهها
برای رعایت عدالت اینجا هم فقط هفت کاندیدا داریم.
از عرش به فرش
در مورد مهدی تاج در قسمتهای دیگر این ویژهنامه به اندازه کافی و مفصل توضیح دادهایم و نیاز به تکرار مکررات نیست. فدراسیون فوتبال را مهدی تاج در سال ۹۸ به عنوان یک ورشکسته کامل تحویل داد و حجم خرابیها در تمام سطوح - از نتایج تیمهای ملی و لیگ تا وضعیت اساسنامه و مدیران غیرقانونی بدون رأی مجمع- به حدی بود که قرارداد ویلموتس تنها کبریت آخر شد و با این جرقه مهدی تاج به اولین مدیر ارشد ورزش مبدل شد که بعد از رفتن از مسئولیت هم باید جوابگو میماند.
همیشه مدیر!
امیرحسین فتحی اولین بار سال ۷۳ در فوتبال ایران مطرح شد. فدراسیون مصطفوی اولین چالش خود را بعد از شهرآورد جنجالی دیماه تجربه میکرد و جناب فتحی به عنوان رئیس کمیته انضباطی سنگینترین احکام «ناعادلانه» را صادر کرد! او بعدها گفت چهل سال است استقلالی هستم!
بار دوم در دهه ۸۰ و سال ۸۴ با مدیریت تیم عقاب در سطوح پایینتر فوتبال اسمش آمد. همان تیمی که خداداد عزیزی هر وقت بخواهد خاطره طنز تعریف کند از همان یک سال حضورش در عقاب میگوید!
و بار سوم ناگهان از شهرداری مأمور به استقلال شد. از مدیریت او همین یک مثال کافیست که «شفر» خانهنشین را آوردند و در حالی که ۲ ساله قرارداد داشت، صبح فینال جام حذفی ناگهان قراردادش را چند برابر کردند! و حالا او هم مثل استراماچونی رفته و البته بدهیها یکییکی از فیفا میرسد!
پرده آخر- فتحی هنوز در هیئت مدیره استقلال هست و مدیر مجموعه انقلاب شده!
عصای دست
از نظر طرفداران پرسپولیس، ایرج عرب نمونه قرمز «فتحی» در وزارت ورزش بود که درست از همان طریق و بدون هیچ سابقه مدیریتی ناگهان در رأس باشگاه قهرمان قرار گرفت و بعد از دبل، برانکو را رها کرد تا برود شکایت کند! جمله «پول برانکو حاضر است، دوشنبه بیاید بگیرد» او در کتاب گینس ثبت شد! عرب البته طبق پیشبینیها رفت تا انصاریفرد در شهریور بیاید، اما برای اینکه ورزش از تجاربش محروم نماند، سرپرست فدراسیون دوومیدانی شد! و ۱۹ اسفند با انتخاب رئیس جدید این فدراسیون حالا عرب آماده تحویل پست جدید است!
کولی سرگردان
این اثر مشهور هنری سال ۹۸ در وجود «سعید ملایی» قهرمان جودو ایران و جهان تجلی کرد. در مورد سعید هم به طور مفصل توضیح دادهایم و همین بس که مرور کنیم او از کجا به کجا رسید. قهرمان جهان و قهرمان ملی یک کشور ۸۳ میلیونی با فرهنگ و اعتبار چند هزار ساله شد مهره پیاده یک شطرنج و بعد از باخت در جهانی توکیو و اقامت در آلمان، پذیرفت زیر پرچم «مغولستان» مسابقه بدهد. حاصل؟!
شکستهای متوالی در تورنمنتهای ریز و درشت و حسرت رقابت با همانی که به بهانهاش خانه و کاشانه را رها کرد...
این فامیلی دردسر!
وقتی در بازیهای آسیایی ۲۰۱۸ جاکارتا «حسین کیهانی» طلای ۳ هزار متر بامانع را در عین شگفتی همه رقبا برگردن آویخت، هیچکس به اندازه «مجید کیهانی» خوشحال نبود. او به این طلای قوم و خویش خود چنان اعتماد به نفس داد که سراغ احسان حدادی رفت و...
به طور طبیعی وقتی رسوایی دوپینگ هم سراغ قهرمان ایرانی آمد، بازنده بزرگتر شخص رئیس فدراسیون بود. پس برکنار شد و ایرج عرب را جای خود دید و پرده آخر را هم در انتخابات فدراسیون تماشا کرد که «افشین داوری» را برنده دید.
اهمیت «ژنرال» بودن
امیر قلعهنویی در پایان لیگ چهاردهم و دوره سهساله دومش در استقلال، با این نیت از صدر کنار رفت که تاج و تخت باختهاش در فوتبال ایران را احیا کند. او برخی اشتباهاتش را پذیرفت و برخی را ادامه داد و خلاصه به سپاهان برگشت که تمام المانهای لازم برای قهرمانی را داشت. از درون تا بیرون زمین. سال ۹۸، اما هر دو جام را به برانکو باخت. هزار توجیه داشت و با بودجهای کافی تیمی بست که دیگر در ایران جلوداری نداشته باشد. برانکو هم رفته بود و در نیمفصل کالدرون و استراماچونی هم رفتند تا در ظاهر دیگر همه چیز برای قهرمانی ششم ژنرال مهیا باشد اما...
پنج امتیاز اختلاف را میشد با برد نقش جهان به دو رساند و بعد هم در اولین لغزش سرخها به صدر رسید، اما بزرگترین اشتباهات محاسباتی عالم رقم خورد تا پرسپولیس بدون مسابقه صاحب ۳ امتیاز شود. مسلماً در ماجرایی به این بزرگی تنها یک نفر مقصر یا تصمیمگیر نیست و با رفتن تابش از صندلی مدیریت سپاهان هم به همین دلیل پرونده بسته نشد. اینجا بود که برای اولین بار امیر قلعهنویی فقط به خاطر امیر قلعهنویی بودن خیلی بیشتر از حق و سهمش امتیاز داد و مقصر جلوه کرد. ژنرال بودن آن رو هم دارد!
آرزوهای بزرگ
فوتبالیها چند سال پیش پرس و جو میکردند که این مالک شرکت هواپیمایی که صبا را خریده، کیست؟ صحبت از رفاقتش با قلعهنویی بود، اما با علی دایی کار کرد. وقتی صبا محو شد، بار دوم نام طرف برای استقلال خوزستان قهرمان لیگ مطرح شد و وقتی آن تیم هم به دستههای پایینتر رفت، ناگهان سال ۹۸ دوباره اسم «عبدالرضا موسوی» کنار ورزش آمد. این بار با فرهاد مجیدی و برای استقلال!
از لحظه ورودش بنا را بر اینستاگرام گذاشت و از چای خوردن و میوه تا ناهار و خلاصه هر خریدی یک پست برای هواداران گذاشت! مدعی مدیرعاملی بود و میگفتند فرهاد فقط به او راضی است تا اینکه «سعید رمضانی» شد بهانه اختلاف و همه پشت پردهها سر باز کرد...
موسوی تا یک هفته در صدر اخبار ماند. فتحا... زاده آمد و او از دور خوردن خودش، اخراج سعید رمضانی و حتی جلسه در حضور وزیر افشاگریهایی کرد و وعده انتشار اسناد و مدارک داد، اما از یک جایی به بعد خودش هم پذیرفت باخته و بی سر و صدا از میدان خارج شد. به این ترتیب او هم به جمع مردانی پیوست که با هزار امید و آرزو وارد فوتبال شدند و برنامهها داشتند، اما در طرف بازنده قصه را ترک کردند و رفتند.
255 41
نظر شما