پیروانی می‌گوید: «دوستان عزیزی که بازیکن باشگاه را برای پنج ماه کامل می خواهند، برای دو روز حضور بازیکن در اردوی ما مکافات درست می کردند.»

خبرسازی‌های غلام پیروانی در طول یک سال اخیر، بسیار زیاد بوده. همین که او قبول کرد سرمربی تیم امید شود، خودش بزرگ‌ترین اتفاق بود. پیروانی که از اولین دوره لیگ برتر سرمربی مقاومت سپاسی بود، سرانجام با وسوسه حضور در تیم امید و رساندن این تیم به المپیک 2012 لندن از مقاومت جدا شد اما همان تجربه بازی‌های آسیایی گوانگ‌ژو برایش کافی بود تا قید حضور در تیم ملی امید را بزند. پیروانی حالا سرمربیگری نفت را هم قبول کرده و پس از مدت‌ها به لیگ برتر برگشته. او در گفت‌وگوی نوروزی خود با سایت خبرآنلاین حرف‌های متفاوتی زده. این بخشی از مصاحبه پیروانی است و متن کامل این گفت‌وگو را می‌توانید در روزهای نوروز در خبرآنلاین بخوانید.

*در سال های جنگ و هنگام انتقال تیم صنعت نفت به شیراز که بدلیل شرایط جنگی آبادان و مهاجرت جنگ زده ها به شیراز رخ داد، رابطه بسیار خوبی با بچه های آبادان داشتید. این رابطه چقدر در قبول مربیگری صنعت نفت تأثیر داشت؟

در طول سالیانی که بچه های آبادان در فوتبال شیراز بودند، اجازه نمی دادم یک نفر از گل نازک تر به بچه های جنگ زده بگوید. اون موقع فکرش را هم نمی کردم که روزی در آبادان مربی صنعت نفت بشوم. من همیشه به فوتبالیست ها می گویم: «چو به گشتی، طبیب از خود میازار - چراغ از بهر تاریکی نگه دار» من همیشه با آبادانی ها خوب برخورد می کردم و الان مقابل آن ها رو سفید هستم. همین پیش پای شما چند نفر آمدند و اصرار داشتند که ناهار مهمانشان باشم. من که رویم نمی شود بروم اما همین محبت آن ها برایم یک دنیا ارزش دارد. آقای «هژبر افکن» روز اول من و بهنام زارع را با ماشین خودش سوار کرد و از شیراز به آبادان آورد. گفتم بگذار با هواپیما برویم، گفت نه معلوم نیست پروازها تا چه زمانی کنسل باشد؛ سوار شدیم و آمدیم. من روی رفاقت بچه های اینجا حساب کردم که آمدم.

*برای شما که در شیراز بارها از بی مهری تماشاگران شیرازی به تیم های شهرتان گلایه و انتقاد داشتید؛ حتما در بازی صنعت نفت و استیل آذین فضای خاصی را تجربه کردید. سکوهایی که یک صدا نام تیم صنعت نفت را فریاد می زدند؛ ورزشگاهی که یکپارچه زرد رنگ بود و از هر گوشه صدای ترانه های جنوبی فضا را پر می کرد. از احساستان در طول 90 دقیقه بازی با استیل آذین بگویید؟

خدا شاهد است در اکثر دقایق بازی بغض گلویم را گرفته بود و می خواستم گریه کنم. در شیراز روز بازی های استقلال و پرسپولیس 30 هزار تماشاچی می آمد که 25 هزار نفر تیم مهمان را تشویق می کردند، اکثر مواقع فریاد می کشیدم و دلم به درد می آمد. روز بازی صنعت نفت با استیل آذین دیدم 20 هزار نفر آمده بودند؛ همه با پیراهن زرد و چنان تشویق می کردند که یاد روزهای شیراز افتادم و چند بار می خواستم بشینم روی نیمکت و اشک بریزم اما خودم را کنترل می کردم. واقعا خوشحالم به تیمی آمده ام که چنین تماشاگرانی دارد.

*وقتی به عنوان سرمربی تیم ملی امید انتخاب شدید، خیلی از همکارانتان شروع به تعریف و تمجید و شاغلام-شاغلام گفتن کردند اما برخی از آن ها در عمل شما را دست تنها گذاشتند و برای دو روز حضور بازیکن باشگاهشان در تیم ملی امید اعتراض کردند؛ در حالی که اکنون بعضی از مربیان برای فدراسیون شرط می گذارند که تمام بازیکنان باید پنج ماه تمام در اردوی تیم ملی امید تحت نظر آن ها و دور از باشگاه باشند. در این رابطه صحبت کنید؟

خوب؛ این حتما می خواسته مربیگری تیم ملی امید رو رد بکنه ولی کسی از دستش آزرده خاطر نشه! می پرسی چرا؟ چون محال است باشگاه چنین اجازه ای بدهد. برای سفر ویتنام آقای سرمربی که اسمش را نمی آورم، زنگ زد به بازیکن ما گفت اگر تا نیم ساعت دیگر اردوی تیم ملی امید را ترک نکنی و به اردوی تمرینی باشگاه نیایی 50 درصد از پیش قراردادت را بعنوان جریمه کم می کنم! بازیکن حتی با من خداحافظی نکرد و ساکش را برداشت و از اردو رفت! بازیکن بسیار خوب و مهره تأثیرگذاری که بعد از آن تا زمانی که من بودم، دعوت نشد و در گوانگ ژو هم حضور نداشت. دوستان عزیزی که بازیکن باشگاه را برای پنج ماه کامل می خواهند، برای دو روز حضور بازیکن در اردوی ما مکافات درست می کردند. یک مربی عزیز که بهش ارادت دارم، به بازیکن می گفت برو اونجا بشین و بازی نکن! خود بازیکن آمد پیش من و صادقانه گفت که آقای سرمربی زنگ زده و گفته برو پایت را بگیر و بشین تا بازی نکنی و مصدوم نشوی!

*و شما چه عکس العملی نشان دادید؟

گفتیم اشکال نداره بشین! چون حقیقت را گفته بود و صادقانه با من برخورد کرد و من هم بهش علاقه داشتم، به آن بازیکن گفتم اشکال ندارد، بشین و بازی نکن!

*این رفتارهای دوگانه همکارتان آزارتان نمی داد؟ خصوصا که این مسأله را هم رسانه ای نکرده بودید و احتمالا ناراحتی زیادی هم برایتان همراه داشت؟

صد در صد. این قدر ناراحت بودم که شب ها برای آرامش، قرص قلب می خوردم. می گفتم خدایا من که در فوتبال به کسی نارو نزده و دست خیلی ها را گرفته ام، چرا باید چنین تقاص پس بدهم؟

40

کد خبر 137711

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 0 =