از قدیم میگفتند نوشتن برای کسی نون و آب نمیشود، ولی انگار برای شما شد؟
بله، اما آدم ثروتمند نمیشود، فقط زندگیاش میگذرد. درآمد فیلمنامهنویسان نسبت به رشتههای دیگر سینما متوسط است. اما اگر خوب سریال بنویسی بالاخره از گرسنگی نمیمیری!
بهتر است آدم یک پولدار نویسنده باشد یا یک نویسنده پولدار؟
به نظرم پولدار نویسنده بهتر است، چون مجبور نیستی کارهایی را که دوست نداری، بنویسی.
یعنی شما از روی اجبار مینویسید؟
خیر، البته چند سال پیش این کار را میکردم ولی الان بیشتر تو رودربایستی قرار میگیرم؛ مثلا همین سریال ساختمان پزشکان یکی از پروژههایی بود که اگر قبول نمیکردم رفیق نیمه راه میشدم.
تا به حال شده خسته باشید و نخواهید بنویسید، ولی از یک طرف مسوولیت نوشتن داشته باشید؟
بله، معمولا همیشه خستهام و حوصله نوشتن ندارم. اما در عین حال سعیام بر این بوده که خستگی روی کارم اثر نگذارد و تلاش کردهام این اتفاق نیفتد.
یعنی تا به حال از نتیجه هیچکدام از کارهایتان ناراضی نبودهاید؟
چرا، طبیعتا موقعیتهایی پیش میآید که آدم وقتی نتیجه کارش را میبیند فکر میکند میتوانست بهتر از این باشد، ولی در نهایت بیشتر کارهایم را دوست دارم.
در این چند سال اخیر کارهای سینماییتان به مراتب بهتر از طنزهای تلویزیونیتان است، بخصوص بعد از سریالهای پاورچین و شبهای برره، اتفاق خاص دیگری در نوشتههایتان برای تلویزیون نیفتاد. چرا؟
ماجرا این است که شبهای برره و پاورچین از طرحها و ایدههای قویای برخوردار بودند و برای همین هم این کارها مورد توجه قرار گرفت. وقتی طرح خوب باشد کار هم بامزه میشود. مثلا من خودم «مسافران» را خیلی دوست داشتم، اما چون یک قصه فانتزی داشت، خیلی با مخاطب ارتباط برقرار نکرد. به هر حال شبهای برره چون ایده متفاوتی داشت، توانست باعث انفجار شود.
یعنی میخواهید بگویید که همه چیز در نهایت به ایده برمیگردد؟
همه چیز نه. مثلا توی خیلی از کارها فیلمنامهای نوشتم که از نظر قصه بامزهتر و از نظر اصول فیلمنامهنویسی درستتر از پاورچین و شبهای برره بودهاند؛ اما انگار فضای آن سریالها ماندگارتر بودهاند.
از خلق کدام شخصیت در کارهایتان بیشتر لذت بردهاید؟
چند تا هستند. یکی از آن شخصیتها مهران مدیری بود در سریال شبهای برره و در سینما هم رضا مارمولک. البته شخصیت خانم دارابی در فیلم ورود آقایان ممنوع را هم دوست دارم و همینطور فرشاد در سنپطرزبورگ چون یک شخصیت چندوجهی بود.
برای نوشتن یک کار طنز چه چیزهایی باید کنار هم قرار بگیرند؟ در واقع پازلتان را چگونه میچینید؟
گام اول برای من ایده است. وقتی ایدهای پیدا کنم که دوستش داشته باشم برای من همه چیز حل میشود و کافی است. از طرفی مطمئنم اگر کاری را شروع کنم تا جایی پیشمیروم که از آن راضی باشم.
آخرین فیلم شما ورود آقایان ممنوع، ساخته رامبد جوان است. ایده این فیلم چطور شکل گرفت؟
ایده اولیه متعلق به آقای منوچهر محمدی بود. قصه این فیلم در مورد مدیر دبیرستان دخترانهای است که به عشق اعتقادی ندارد و سعی میکند این مساله را به شاگردانش هم القا کند. ایشان (آقای محمدی) میگفتند عشق در فطرت انسان وجود دارد و کسانی که جلوی عشق میایستند جلوی فطرت انسان ایستادهاند. من از ایده آقای محمدی خیلی خوشم آمد و نوشتن این کار را پذیرفتم.
وقتی با مهراب مینویسید درباره خلق شخصیتها بحثتان نمیشود؟
خیر. مهراب هنگام نوشتن بچه حرف گوش کنی است و معمولا او با من کنار میآید. در زمینه طراحی شخصیتها هم خیلی به من کمک میکند و در نهایت تصمیم آخر را به عهده من میگذارد.
بهترین سکانس لحظه تحویل سال را اگر قرار باشد بنویسید چطور مینویسید؟
من یک سکانس لحظه تحویل سال توی پاورچین نوشتم که خیلی دوستش داشتم. شخصیت مدیری همیشه در لحظه تحویل سال بد میآورد و از این لحظه ترس داشت. یادم میآید در این قصه مدیری هنگام تحویل سال از تراس آویزان بود و داشت دست و پا میزد و بعد آغاز سال نو اعلام میشد.201
نظر شما