به گزارش خبرآنلاین، «پاکو یادت هست؟» نوشته شارل اگزبرایا، نویسنده فرانسوی با ترجمه عباس آگاهی از سوی انتشارات جهان کتاب منتشر شده است.
در یادداشت مترجم بر این کتاب آمده است: «در عناوین دیگری که از این نویسنده در مجموعه «نقاب» به چاپ رسید، مختصری در معرفی او نوشتیم و از جمله اشاره کردیم که اگزبرایا به مناسبت کشوری که برای چارچوب داستان خود انتخاب می کند، علاوه بر تکیه مخصوصی که در ترسیم شخصیت های داستان بر پایه خلقیات محلی دارد، می کوشد تا با به کارگیری اصطلاحات و القاب و مشخصات جغرافیایی و اجتماعی، سحر داستان را حفظ کند و جو خاص محیط را قابل لمس سازد. در کتاب حاضر مکان رخدادها شهر بندری بارسلون، مرکز ایالت کاتالونیای اسپانیا است. شخصیت هایی از دیگر ایالت ها از مادرید، از آندلس و ... نیز با خصوصیات اخلاقی شان ترسیم شده اند. عناوین خاص چون خوان، خوانیتا، دون، دونا و غیره نیز به همین شکل در ترجمه ضبط شده است تا حال و هوای ویژه داستان حفظ شود. لازم به یادآوری است که این اثر «جایزه بزرگ رمان حادثه ای» را در سال 1958 به خود اختصاص داده است.»
در بخشی از این داستان می خوانیم: «در این ساعت ازدحام زیادی در کلیسا نبود. آثار باقیمانده از آتش سوزی سال 1936 این کلیسا، حضور یک مسیح دلسوز نسبت به رنج های بشری را محسوس تر می کرد. زن قوت قلب می یافت و در تاریک-روشن کلیسا، در عبور آرام زنان پارسا از برابر سایه لرزان شمع ها احساس می کرد در خانه خودش است. او همیشه در همین محل در کنار مرقد قدیس می نشست. گرچه کلیسای محله خودشان نبود ولی او از منتقدان وفادار آن بود. دون خاسینتو، خادم کلیسا مدت ها بود که او را می دید و عقیده داشت که زن پارسایی است.
خادم کلیسا از دور و از رفتار آدم ها، وفاداران مراسم نماز صبحگاهی، این بندگان خاص خداوند را می شناخت. سپس همین طور که روز پیش می رفت، رفت و آمد آنهایی که زیرنظر می گرفت که بین کارها و گرفتاری هایشان می آمدند تا سلامی به مریم مقدس بگویند؛ انگار گذرا به دیدن معشوقشان آمده باشند تا به او بگویند که همیشه به فکرش هستند به او امید بسته اند و از یادش نمی برند. در میان این دسته از پارسایان خیلی وقت ها دون خاسینتو این زن ناشناس را دیده بود که هر روز صبح سر ساعت معینی می آمد و کنار مرقد قدیس زانو به زمین می زد. او یقین کامل داشت که این زن راه درست را انتخاب کرده است. معتقد بود که او باید کسی باشد که با شور و شوق می کوشد ندای خداوندگارش را بشنود و خودش را با تمام وجود در اختیار وی بگذارد اما دون خاسینتو اشتباه می کرد.
درست بود که زن به درگاه خداوند نیایش می کرد ولی از او می خواست که پاکو را به وی برگرداند. پاکویی که از همان نگاه اول شیفته اش شده بود. پاکویی که قول داده بود او را از بارسلون دور کند تا زندگی دوباره ای را شروع کنند، پاکویی که چند روز می شد بی خبرش گذاشته بود. پاکویی که بی او، شهامت زنده ماندن را نداشت...»
از آثار این نویسنده تاکنون بیش از 30 فیلم سینمایی توسط فیلمسازان نام آور جهان ساخته شده است. در فرانسه هرساله جایزه ای به نام این نویسنده به بهترین رمان پلیسی سال تعلق می گیرد.
ناشران و نویسندگان کشور میتوانند برای معرفی آثار و تازههای خود با نشانی Ketab@khabaronline.ir مکاتبه کنند.
191/60
نظر شما