در بخشی از این گزارش آمده است: بختیاریها به محل زندگی چند خانوار درکنار هم «مال» میگویند و شاهسونها «اوبا». «مالعزت» را آن شب، در انتهای پاییز، صدای بزها و میشها برداشته بود و مهین و سودابه و حوا با تعجب پرسیدند غریبهها این همه راه آمدهاند پشت این کوهها که جز «دولت»، کسی سراغشان را نمیگیرد، چه کنند. «دولت» در میان بختیاریها، اسمی است که روی گلههای دام میگذارند؛ برای همین هم نام آن سال نحس را در میانهی دهه ۶۰ که به دامها مرض افتاد، همهشان را کشت و هولش هنوز به تن ایل به جاست، گذاشتند: سال «دولتمیر»، سال «احشامکش». مهین خانم و میرزا حسین یوسفی هم آن سال را به روشنی به یاد دارند و دست به کار جدا کردن برههای تازه از میان گله و بردن به آغل مخصوص نوزادها، از ته دل میخواستند که خدا دیگر چنین روزهایی را نیاورد. مهین خانم یک دلیل دیگر هم برای به یادآوردن آن سال دارد: به دنیا بچهای دیگر، باز هم در چادر.
· خودتان تنهایی بچهها را به دنیا میآوردید؟
«ناف هر ششتاشان را خودم بریدم. یک جل خر مینهادم زیرم، یک پارچه رویش پهن میکردم و مینشستم به زور زدن. بچه که میآمد، سریع بقچهپیچش می کردم و میرفتم پشت چادر به حمام. حمام که فکر نکنی آنچنانی ها. خودم آب گرم میکردم و با کاسه میریختم روی سرم. مَردم میگفت تا غسل نکنی، غذا از دستت نمیخورم. میگفت زن زائو کثیف است. حتی میشد امشب زایمان میکردم و فرداصبح راه میافتادیم به ادامه کوچ.»
مهین خانم در این حکایت تنها نیست. زنهای ایلیاتی، چه بختیاری باشند چه شاهسون، چه قشقایی باشند و چه کرمانج و بهمئی و کلهر، چندشکم در چادر، در بارانداز بین کوچ یا سکون ییلاق و ماندگی قشلاق، زائیدهاند. به دنیا آوردن در تنهایی. بیم و امید. هراس و شوق و ناگهان فریاد حیاتی نو. این فقط خاطره و یادی از گذشته نیست. زنهای بختیاری هنوز هم در ییلاق که میان کوهرنگ چهارمحال و فریدنشهر اصفهان است یا در قشلاق، میان بازوان کوههای خوزستان، یا در مسیر کوچ، رسیده و نارسیده به زردکوه و «منار» و «کی نو» و «چری» و «تاراز»، آنجا که صدای فریاد را جز کوه برنمیگرداند و جز زنهای ایل، دادرسی نیست، در چادر زایمان میکنند. آنها که بتوانند و مردشان اجازه دهد، خود را به بیمارستان میرسانند اما تعداد زیادی باید هرطور شده بمانند کنار گله و بچههای قد و نیمقد و گوسفندها را تر و خشک کنند. همین گاهی میشود یک مصیبت تازه. ولیالله شرفی، مدیر شبکه بهداشت و درمان لالی چندزن را با همین شرایط سراغ دارد، همینطور آسیه نجفی، مامان و رئیس زایشگاه تنهابیمارستان شهر لالی. آنها زنی را در منطقه کیارس میشناسند که همین چندهفته پیش، در اوج بارندگی پاییزه، پا به ماه بود و باید به محل اسکان زنان باردار عشایر که به تازگی در بیمارستان امید راه افتاده، منتقل میشد اما شوهرش اجازه نداد و قانون هم دست تیم پزشکی را بست. آن زن در چادر زایید و روز بعد به خونریزی افتاد. رفتن تیم پزشکی به منطقه هم سخت بود؛ ریزش جاده، در دسترس نبودن تنها بالگرد اورژانس استان خوزستان و پیچیدگی راه، در رسیدن تیم تاخیر انداخت. قوز بالای قوز. زن در نهایت زنده ماند اما این شانس را همه ندارند؛ مردم ایل، مرگ جوان عشایری را که چندسال پیش در منطقه سختعبور آرپناه از کوه افتاد، بالگردی نتوانست به دادش برسد و مُرد، هنوز به یاد دارند. یاد مرگی تلخ.
نازگل چهارده ساله بود که به خانه شوهر رفت. از یک سال بعد بچه آورد تا همین پارسال. با هر بچه، چند خط و چروک به چهره اضافه کرد و همین هم شد که حالا زیر سایهروشنای روز، آنجا که آفتاب بیرمق به زحمت خودش را به دشت چهاربیشه میرساند، با چشمهایی تیلهای که سبز انگور است زل میزند به کوه، دست میکشد به شکم چهارماههاش و میگوید دیگر بچه نمیخواهد. پا پس زدن. دلسیر شدن از به دنیا آوردن جانهای تازه. بازگشت به خود و آغاز به یادآوردن، آنچه که بود، پیش از مادر شدن. در اولین قدم اما یک مانع: وسایل پیشگیری از بارداری در دسترس نیست. از بالا دستور آمده که ممنوع. «بالا» روی فرزندآوری زنان عشایر حساب کرده است. زنان ایل از قدیم، یار و یاور مردان بودهاند. دنبالهروی هرآنچه تصمیم آنهاست. این هم یکی دیگر. خانم نجفی، مامای منطقه، مرگ و میر امسال از کرونا را بیتاثیر نمیداند، ولیالله شرفی، مدیر شبکه بهداشت و درمان لالی خبر را تایید میکند و میگوید از وزارت بهداشت در این باره دستورالعمل آمده، یکی از بهورزهای منطقه میگوید با اینکه وسایل پیشگیری همچنان در خانههای بهداشت موجود است، اجازه تحویل آنها به زنان وجود ندارد، زهرا هاشمی، پزشک عمومی که دو سال در مناطق عشایری چهارمحال طرح گذرانده از رسیدن گزارشهایی مبنی بر شروع اختلالات روانی در زنان به دلیل این ممنوعیتها و فرزندآوری زیاد خبر میدهد و سیاوش رستمی، رئیس اتحادیه عشایر کوچنده و همسرش، زری خانم میگویند در دو سال اخیر، به دلیل بد شدن وضع اقتصادی، تعداد سقطهای غیربهداشتی و حتی خودکشی زنان باردار در مناطق عشایر بختیاری افزایش چشمگیر داشته است. هاشمی، پزشگ عمومی از گزارشهایی میگوید که این روزها از وضع این زنان به دستش میرسد.
· گزارشها نگرانکننده است؟
«بهورزها میگویند این زنان در حل دیوانه شدنند، زنی که غذا نمی تواند بخورد و مجبور است بچه بیاورد، توان کار کردن را هم دیگر ندارد. مراکز بهداشت قبلا برای زنان لولهبندی میکرد و بعد از سنی که نمیخواستند بچه بیاورند خیلی کمک کننده بود. الان شرایط لولهبندی هم سفت و سخت شده، متخصصان زنان هم دیگر جرات نمی کنند و اگر هم انجام دهند، به قیمت آزاد است. توبکتومی از رده خارج شده، روشی که ایران سالها رویش کار میکرد و در عشایر اجرا میشد.»
نازگل یکی از هفتصد زنی است که این روزها در مناطق عشایری لالی باردارند و اینطور که پیداست، بنا به بیشتر شدنشان است؛ طبق آنچه سیاستهای ابلاغی جمعیت از سال ۱۳۹۳ به قوای سهگانه، مجمع تشخیص مصلحت نظام، وزارتخانههای آموزش و پرورش، کشور، تعاون، کار و رفاه اجتماعی و بهداشت است و البته بر اساس طرح «جمعیت و تعالی خانواده» که پاییز امسال و پس از سالها ماندن در مجلس هشتم تا یازدهم، به طور مشروط تصویب شده. حالا به نظر میرسد پس از سالها رد شدن این طرح در مجلس و کمطرفدار بودن در دولت به دلیل بار مالی و در حالی که شورای نگهبان هنوز آن را تایید نکرده، اجرای زودهنگام در مناطق عشایری آغاز شده است. شرفی، مدیر شبکه بهداشت و درمان لالی که سالهاست به مناطق عشایری خوزستان سر میزند، زنان ایلیاتی را خوب میشناسند و فرهنگ و تغییرات ایل. او متخصص اطفال است و بارداریهای زیاد زنان عشایر را برای کودکان هم چندان خوب نمیداند.
· عفونت و سرطان چقدر بین این زنان شایع است؟
«زیاد. طرف میآید زایمان میکند، پول خرید پد بهداشتی ندارد که بعد از آن استفاده کند و میبینیم که همان زن، بچه هفتم و هشتم هم میآورد. الان وسایل پیشگیری هم جمع و وضعیت بدتر هم میشود. از طرف دیگر، کرونا مرگ و میر زنان باردار را بیشتر کرده. قبلا در استان چهار مرگ مادر داشتیم اما حالا این عدد به هجده و نوزده رسیده است. از اول شیوع کووید تا الان بیست مادر باردار در استان خوزستان فوت شدهاند؛ دو زن باردار هم در عشایر اندیکا. از عفونتها هم که دیگر نگویم؛ از پنج زن، چهار نفر عفونت دارند و این موجب زایمان زودرس، نازایی و چسبندگی لوله ها و جفت به رحم میشود و در ادامه، سرطانهای رحم. زنان زیادی هستند که دیگر دوست ندارند بچهدار شوند اما شوهرها پسر میخواهند. زنانی هستند که هفت دختر آوردهاند اما شوهرانشان میگویند زن میگیرم اگر پسر نیاوری. این زنها از نظر روانی هم به هم ریختهاند. زن بیست و پنج ساله را میبینی، انگار چهل ساله. دیروز یک زن زائو بیست و سه ساله داشتیم که صورتش پنجاه ساله بود؛ دندانهایش ریخته، موهایش سفید بود و نای حرف زدن نداشت. از طرف دیگر هرچند سن ازدواج کمی بالاتر آمده اما هنوز زایمان های زودرس داریم که منجر به سقط میشوند. دهانه رحم دختربچهها کوتاه است و تاب حاملگی ندارند. بین بقیه زنها هم سقط زیاد شده؛ نه آرامش دارند نه تغذیه نه استراحت، چطور هی بچه بیاورد؟ پس میروند سمت سقط های غیربهداشتی.»
۲۳۵۲۳۵
نظر شما