پیژامه، شام‌های لذت‌بخش، فلسفه سر به سر گذاشتن دیگران، انبوه احساس بیهودگی و پوچی و. . . هیچ چیز مانند یک فیلم گانگستری فرانسوی نیست.

جو کوئینان: اگر تنها یک صحنه باشد که بتواند اساس فیلم‌های گانگستری فرانسوی را به بهترین شکل توصیف کند، صحنه‌ای در اواسط فیلم 1954 «به پول دست نزن» به کارگردانی ژاک بکر است. ماکس سارق باتجربه - با بازی ژان گابن - که از دست پلیس به ستوه آمده و از چشم همکاران تبهکار خود در دنیای زیرزمینی در پاریس افتاده، تصمیم می‌گیرد برای مدتی خود را پنهان کند.

ماکس که یک سیگاری قهار است، آپارتمانی شیک را به عنوان مخفی‌گاه انتخاب و بعد برای خود یک دست پیژامه‌ تروتمیز ردیف می‌کند. او سپس مطمئن می‌شود شریک قدیمی‌اش ریتون (رنه داری) هم یک لباس خواب درست و حسابی دارد. پیام داستان ظاهراً این است که وخیم بودن شرایط اهمیت ندارد، این هم مهم نیست که پلیس تا چه حد نزدیک است، یک مرد اصلاً نباید بی‌خیال وسایل آسایش به خصوص پیژامه‌ شود.

پیژامه‌ها در فیلم تازه به نمایش درآمده «مرین: غریزه کشتن» مورد بی‌توجهی قرار گرفته‌اند. این فیلم اولین قسمت از یک پروژه دوقسمتی جذاب به کارگردانی ژان فرانسوا ریشه و ادای احترام به ژاک مرین گانگستر فرانسوی جاذبه‌دار است.

تماشاگر از همان لحظه‌ای که قهرمان فیلم - با نقش‌آفرینی ماهرانه ونسان کاسل - یک تروریست الجزایری را می‌کشد، با جریانی مداوم از مغزهای منفجر‌شده، کاسه زانوهای خرد شده و بعد باز هم مغزهای منفجر‌شده روبه‌رو می‌شود. فیلم دوم «مرین: دشمن مردم شماره یک» نام دارد و از هفته آینده در سینماهای جهان به نمایش درمی‌آید. در این فیلم صحنه‌ای تأثیرگذار هست که در آن جنایتکار روانی برای کسی که تازه او را ربوده و یک پیرمرد هشتاد و چند‌ساله روی صندلی چرخدار است، یک غذای بسیار خوب درست می‌کند.

در صحنه‌ای دیگر، مرین که به لندن فرار کرده به شریکش می‌گوید تا وقتی هر دو، غذای خوشمزه‌ای را که او درست کرده تمام نکرده‌اند، تحت هیچ شرایطی حاضر نیست به بحث داغ درباره روابط به هم ریخته‌شان ادامه بدهد. این مسئله ثابت می‌کند که شما می‌توانید جنایتکار روانی را از فرانسه خارج کنید، اما نمی‌توانید فرانسه را از جنایتکار روانی خارج کنید.

مسائل مربوط به کیفیت زندگی به دفعات در فیلم‌های گانگستری فرانسوی مورد توجه قرار گرفته است. چه کسی غیر از فرانسوی‌ها می‌توانست فیلمی - «همه خطرها را طبقه‌بندی کن» (کلود سوته، 1960) - درباره گانگستری (لینو ونتورا) بسازد که در حال فرار از دست تمام ماموران پلیس فرانسه به دنبال مکانی امن برای بچه‌هایش باشد؟

چه کسی غیر از فرانسوی‌ها می‌توانست فیلمی - «چیز دیگری نیست» (کلود شابرول، 1997) - درباره زنی کلاهبردار (ایزابل هوپر) بسازد که برای رهایی از دست پدر و همکار کلاهبردارش درگیر رابطه‌ای رومانتیک با یک کلاهبردار جوان‌تر و خوش‌سیماتر می‌شود که قصد دارد او را بچاپد؟ و چه کسی غیر از فرانسوی‌ها فیلمی مثل «به پول دست نزن» را در سینماها به نمایش درمی‌آورند که در آن ژان گابن رختخواب یک شریک محکوم به شکست را آماده می‌کند و بعد بلافاصله فیلم دیگری مانند «همه خطرها را طبقه‌بندی کن» را به سینماها می‌فرستند که در آن یک ژان پل بلموندو بسیار جوان هم رختخواب یک شریک محکوم به شکست را آماده می‌کند؟ قضیه گانگسترهای فرانسوی و بالش چیست؟
فیلمسازان فرانسوی همیشه دغدغه گانگسترها را داشته‌اند، اما فیلم‌های گانگستری فرانسوی شبیه فیلم‌هایی نیستند که در آمریکا یا بریتانیا ساخته می‌شوند.

فیلم‌های گانگستری آمریکایی هیجان‌انگیز هستند، اما خیلی کم پیش می‌آید عمق داشته باشند. نمونه‌های بریتانیایی بیشتر درباره تبهکاران هستند و اصلاً عمیق نیستند. حتی فیلمی به لحاظ تکنیکی عالی مانند «دشمنان مردم» مایکل مان غیر از اینکه جنایت آخر و عاقبت ندارد، پیام دیگری ندارد. خیلی از ما می‌دانیم فیلم‌هایی مانند «ربودن» گای ریچی، «جمعه خوب طولانی» جان مکنزی و حتی «کارتر را بگیرید» مایک هاجز بیشتر به فضا توجه دارند تا نیروی عقلانی.

گانگسترهای فیلسوف
فرانسوی‌ها در مقابل همیشه می‌کوشند فیلم‌های گانگستری فلسفی بسازند، فیلم‌هایی که در آن تفسیری از جامعه ارائه می‌شود. انگار که جامعه به نصایح بیشتر فیلمسازان فرانسوی احتیاج داشته باشد. بسیاری از فیلم‌های گانگستری فرانسوی کمی پس از حضور شرم‌آور این کشور در جنگ جهانی دوم از راه رسیدند و مضامینی چون وفاداری، خیانت و رفاقت تحت هر شرایط و آمادگی مردن در راه اصول را مورد توجه قرار دادند.

فیلم‌هایی چون «دایره سرخ» ژان پی‌یر ملویل و «باب قمارباز» او از ایده شرافت میان دزدان تجلیل می‌کنند و از پلیس و سیستم قضایی چهره‌ای غیر جذاب به تصویر می‌کشد و یکی از مضامین دو فیلم «مرین» ریشه این است که با توجه به فجایع اتفاق افتاده در جریان جنگ الجزایر، امکان ندارد بتوان به سیستم سیاسی فاسد فرانسه احترام گذاشت. مرین در صحنه‌ای از فیلم می‌گوید: این جامعه بود که من را وادار به انجام این جنایت‌های هولناک کرد.»

منظورم این نیست که فیلم‌های گانگستری فرانسوی واقعاً پرمحتوا هستند. صرفاً می‌گویم فیلمسازان فرانسوی چنین تصوری دارند. فیلم‌های گانگستری فرانسوی مملو از تفکرات بی‌محتوا مانند «زمانه عوض می‌شود، آدم‌ها نه» یا «آدم‌ها بی‌گناه به دنیا می‌آیند، اما بی‌گناه باقی نمی‌مانند» است. پیام یک فیلم گانگستری فرانسوی عادی این است که حتی بی‌و سر و پاترین یاغی‌ها به اصولی پایبندند که شهروندان عادی و مطیع قانون آن را درک نمی‌کنند و اینکه گانگسترها بیش از پلیس پایبند اصول هستند.

این مضمون به جز «مرین» مبنای «پپه لوموکو» ژولی‌ین دوویویه، «از نفس افتاده» ژان لوک گدار و فیلم تحسین‌شده «ریفیفی» ساخته جولز داسین بوده است.

مفهوم شرافت میان دزدان از آن مزخزفاتی است که همیشه در فرانسه به جای خرد قلمداد شده است. این نگرش در «مرین» هم دیده می‌شود. به طوری که یک سارق بانک جنایتکار چنان گمراه می‌شود که خود را با چهره‌های انقلابی مانند بریگادهای سرخ در ایتالیا و گروه بادر ماینهوف در آلمان مقایسه می‌کند. او بیش از بانی و کلاید، خود را مارکس و انگلس می‌داند.

فیلم‌های گانگستری فرانسوی همیشه گانگسترها را به شکلی جذاب و در قالب آدم‌هایی به تصویر می‌کشد که جایی بین راه کنترل شخصیت خود را از دست داده‌اند. این مسئله هیچ وقت در فیلم‌های وین دیزل اتفاق نمی‌افتد، اما همان طور که به دفعات در دنیای سینما ثابت شده، فیلم‌ها برای فوق‌العاده بودن نیازی ندارند منسجم یا منطقی باشند. به‌خصوص وقتی فیلم‌هایی مانند «دایره سرخ»، «سامورایی» یا «پپه لوموکو» خوب به نظر برسند.

فیلم​های ماندگار
مزخرفات فلسفی به کنار، تعداد فیلم‌های گانگستری فرانسوی بسیار خوب، زیاد است. از جمله این فیلم‌ها می‌توان به «ضربان قلب من متوقف شده است» (ژاک اودیار، 2005) اشاره کرد که بازسازی یک فیلم 1978 به کارگردانی جیمز توباک و درباره یک خلافکار شرور است که می‌کوشد نوازنده پیانو هم باشد. همین طور فیلم زیرکانه «خواننده اپرا» (ژان ژاک بنی، 1982) درباره یک مردی که به اشتباه صدای دو گانگستر را ضبط می‌کند و باید با پیامدهای آن روبه‌رو شود.
یکی از دلایل خوب بودن فیلم‌های گانگستری فرانسوی این است که همه می‌خواهند در آن نقش داشته باشند. هر کارگردان فرانسوی از فرانسوا تروفو تا کلود شابرول، کلود سوته و کلود شابرول حداقل یک فیلم ‌گانگستری ساخته‌اند و تعدادی از بهترین فیلم‌های این ژانر با حضور بازیگرانی چون ژان گابن، ژان پل بلموندو، لینو ونتورا، ژان لویی ترنتینیان، ونسان کاسل، ایو مونتان، آلن دلون، ژان مورو، ژرار دوپاردیو و مجموعه‌ای از بازیگران بسیار خوب فرانسوی نه چندان شناخته شده خارج از این کشور، ساخته شده است.

پس همان چیزی را می‌گیرید که به خاطرش پول داده‌اید و آن چه دریافت می‌کنید ارزش پولی را که پرداخت کرده‌اید، دارد. فیلم‌هایی مانند «خواننده اپرا»، «باب قمارباز» و «مرین» در هر شرایط ارزش دیدن دارند.

به پایان رساندن بحث فیلم‌های گانگستری فرانسوی بدون اشاره به اگزیستانسیالیسم و پوچی نوعی بی‌مبالاتی است. این سنگ بنای تمدن مدرن فرانسوی نقشی مهم در موفقیت ژانر گانگستری در سینمای این کشور دارد. مدت‌ها پیش از ابداع اگزیستانسیالیسم در اوایل 1940 و مدت‌ها پیش از ابداع پوچی و سند خوردن آن به نام ژان پل سارتر در 1944، گانگسترهای فرانسوی اغلب به عنوان اگزیستانسیالیست‌های زجرکشیده تصویر می‌شدند که اسیر پوچی هستند.

این پوچی است که پپه لوموکو را به سوی سرنوشت‌ هدایت می‌کند، زمانی که او به شکلی احمقانه از پناهگاه خود بیرون می‌آید تا به دنبال دلدار خود برود. این پوچی است که آلن دلون پرزرق و برق اما آرام را در «دایره سرخ» و «سامورایی» به طرف فاجعه می‌برد و این پوچی است که بلموندو را در پایان «از نفس افتاده» در خیابان‌های پاریس از پا می‌اندازد.

گاردین / 16 آگوست / ترجمه: علی افتخاری

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 14998

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 1 =