این چندمین بار است از ابتدای آذرماه درسفید رنگ و بزرگ خانه استاد جعفر شهری زده میشود.اینبار هم در به پاشنه آشنایی نمیچرخد.همین دو سه ماه پیش نصرالله حدادی، شاگرد و دوست همراه جعفر شهری هم به مناسبت هفت آذرماه و سالروز مرگ استادش راهی میدان تجریش و خیابان ارم شد تا برای تلویزیون گزارشی از خانه بازمانده از استاد بگیرد. در خانهای که بارها هنگامی که استادش زنده بود دقالباب کرده بود و هر بار با رویی گشاده او را به درون خوانده بودند.آقای حدادی میگوید زنگ در را که فشردم، منتظر بودم که یکی از فرزندان استاد به پیشواز بیاید و در بگشاید.اما مردی که در را گشود خانه استاد را خریده بود و در پاسخ به من که هاج و واج مانده بودم گفت چه استادی چه شاگردی.حالا صاحب این خانه منم.
امتداد رودخانه تجریش به خیابان ارم میرسد و به خانهای با پلاک 2/71.در این کوچه بلند و پشت در این خانه قرار است سرنوشت خانه استادی را جستوجو کنیم که خودش خدای تهران شناسی بود و وجب به وجب تهران قدیم را مثل کف دستش میشناخت.دیر رسیدهایم.حالا خانهای که از سال 1356 در آن زندگی میکرد ناشناس و دست خورده و دور از چشم خبرنگاران میراث فرهنگی به سرعت فروخته شده.
صاحبخانه میگوید که من اصلا خبر نداشتم که خانهای که خریدهام متعلق به چنین استاد بزرگواری بوده.صاحبخانه بیخبر شاید اگر میدانست که این خانه میتواند ارزش فرهنگی داشته باشد دست به ترکیب آن نمیزد.حالا از اتاق کار استاد و اتاق خوابش خبری نیست و خانه چنان تغییر کرده که از خاطرههای استاد چیزی باقی نمانده است.
شاگرد استاد هم مثل ما غافلگیر شده:«تصورم این بود که داخل خانه استاد میشوم بعد از سالها اتاقش را، جای نهار خوردنش را یکبار دیگر میبینم و خاطرههایم را با مخاطبان برنامهام هم تقسیم میکنم.اما خبری از این اتاقها نبود.» قبل از باخبر شدن از فروش خانه، بارها شاگرد استاد در سخنرانیها برای زندهنگه داشتن یاد استاد شهری به مسئولان تذکر داده بود: «مخصوصا در دوره آقای کرباسچی و احمدینژاد بنده بارها تذکر دادم که لازم است که تندیس آقای شهری در شهر تهران نصب شود.حتی به آقای مسجد جامعی گفتم که یکی از خیابانهای تهران باید به نام این تهران شناس بزرگ باشد، اما ظاهرا آقایان نمیدانم به کدام دلیل مایل به این کار نیستند.»
حالا تلفن فرزندان استاد شهری خاموش است وانگار هیچکس قرار نیست برای فروش خانه استاد تهران شناس توضیح بدهد.خانه بزرگ استاد در میدان تجریش حتما برای وارثانش پرقیمت بوده و غنیمت و فروش آن به صرفهتر از کارهای دیگر.غیر از این خانه، استاد به خانه خیابان علایی بسیار علاقه داشت.همان خیابان منشعب از خیابان هدایت که بسیاری از مشاهیر ایران سرو کارشان به آن افتاده است.
نصرالله حدادی در مورد میزان این علاقه میگوید: «در تابستان سال 1372، کتاب «گزنه» را در منزل شخصی شهری برای چاپ مجدد آماده میکردیم و از آنجا که چشمان شهری دیگر بینایی چندانی نداشت، حروفچینی مجدد آن را برایش بازخوانی میکردم.به آنجا رسیدم که از پدر رانده و به تهران آمده بود و به کوچه سرپولک برای دیدار مادر که دوباره شوهر کرده بود، رفته بود.
هر کلمه را میخواندم و هر سطر را که به پایان میرساندم، اشکهای شهری چون سیل، پهنای صورتش را نوازش میداد.
به آنجا رسیدم که نوشته بود: «در زدم و حشمت خانم یکی از همسایهها در را به رویم باز کرده به طرف مادرم صدا بلند نمود که بیاید، پسرش آمده است! مادرم را دیدم که از پلهها با تردید پایین میآید، مثل کسی که میخواهد بگوید پسری نمیشناسد.» صدای هقهق گریه شهری قطع نمیشد و چند لحظه بعد از خود بیخود شد و از حال رفت.ترسیده بودم، نکند پیرمرد از دست برود.با کمک همسرش او را به هوش آوردیم و دو سه ساعت بعد قدری حالش بهتر شد.آنقدر فضا سنگین و غمانگیز بود که نمیتوانم آن را ترسیم کنم. باردیگر به من اصرار کرد تا خواندن را از سر بگیرم.با ترس و لرز دوباره شروع کردم و این بار شهری تا یک هفته بعد بیمار و بستری شد.درد را میشد تا عمق چهره او پیدا کرد. 70 سال از آن ماجرا گذشته بود اما توگویی این حادثه همان روز اتفاق افتاده بود.» استاد شهری، خیلی بدبین بود. مدتی منزوی شده بود تا اینکه از سال 1365 تا سال 1375 وارد جرگه دوستانش شد.دوستانی مثل بیژن ترقی تجویدی و نوذر فرهنگ که بسیار بهآنها علاقه داشت و پاتوقش معمولا خانه همین دوستان بودکه مینشستند و معمولا با هم بحثهای تاریخی میکردند.
کوچهای که استاد روزگاری نه چندان دور در آن قدم میزد زیر برگهای خزانزده گمشده و عابران و همسایهها هیچ خاطرهای از مردی که تهران قدیم را برایشان خاطره کرده به یاد نمیآورند.
کارگردانهای بزرگی مثل علی حاتمی و آقای فتحی بارها گفتهاند که از آثار استاد جعفری در کارها و فیلمهایشان سود بردهاند و انگار موقع آن فرا رسیده که کسی روزگار سپری شده مرد تهران دیده را در پل تجریش بازسازی کند. سکوت جاری در خیابان ارم تجریش هنگامی که نام استاد جعفر شهری را به زبان می آوریم به چالهای از گیجی و منگی میرسد . شاید بیدلیل نبود که جعفر شهری در کتاب «گزنه» که با تقدیم نامهای شروع میشود این گونه مینویسد؛ «پیشکش به آنها که به من بد کرده، زحمت رسانیده و ستم روا داشتهاند.» نصرالله حدادی شاگرد استاد تاکید دارد که دستهایی و دلایلی در کار است که نام استاد جعفر شهری در تهران نادیده گرفته شود.
مردی که فرهنگ عامیانه و فراموش شده تهرانیها را در گوش کوچه پس کوچههایش نجوا کرد.
نظر شما