در نگاه اول شاید اکران همزمان فیلمهای «دختر شاه پریون» و «ورود آقایان ممنوع» موضوع عجیبی به نظر نرسد، اما چیزی که نمیتوان از آن سر درآورد، حضور مشترک رامبد جوان در این دو پروژه سینمایی است که در اولی به عنوان بازیگر و در دومی به عنوان کارگردان حضور دارد، درحالی که این دو فیلم هیچ ربطی به هم ندارند و در هیچ نقطه مشترکی به هم نمیرسند.
فیلم «دختر شاه پریون» با یک قصه تکراری و بیسر و ته و گروه بازیگران نامناسبی که اصلا به درد این نقشها نمیخورند و با همان سهلانگاریها و آشفتگیهایی که در تولید چنین فیلمهایی رخ میدهد، در ادامه همان کمدیهای گیشهپسند و بیارزشی قرار میگیرد که گویی خوشبختانه نسلشان در حال انقراض است.
فیلم «ورود آقایان ممنوع» با استفاده از یک قصه جذاب و منسجم و گروه بازیگرانی که به درستی سر جای خودشان قرار گرفتند و دقت و خلاقیت و هوشمندی زیاد در هنگام تولید به یکی از بهترین کمدیهای سالهای اخیر تبدیل شده است.
سئوال اینجاست، وقتی رامبد جوان به عنوان کارگردان در «ورود آقایان ممنوع» نشان میدهد که قدرت و توانایی لازم برای انتخاب یک فیلمنامه خوب و تشکیل گروه حرفهای را دارد و میتواند در دل آن یک اثر استاندارد و قابل دفاع بسازد، چرا به عنوان بازیگر در تشخیص و انتخاب فیلمنامه و همکاری با یک گروه فیلمسازی دچار خطا میشود و از فیلمی مثل «دختر شاه پریون» و یا در تجربه قبلیاش با همین گروه یعنی «سوغات فرنگ» سر درمیآورد؟
همین وضعیت را میتوانید درباره رضا عطاران و یا نیکی کریمی هم در نظر بگیریم. بازی عطاران که یکی از بهترین کارگردانهای تلویزیونی است که امیدوارم فیلم سینمایی جدیدش نیز به همان خوبی باشد، در فیلمهایی مثل «بعد از ظهر سگی سگی»، «از ما بهترون» و یا «سه درجه تب» چه دلیلی میتواند داشته باشد؟
نیکی کریمی نیز به عنوان یک کارگردان به شدت تلاش میکند تا فیلمش از ساختار کاملا حرفهای برخوردار باشد و نسبت به کوچکترین مسائل آن حساسیت و دقت نشان میدهد، اما به عنوان بازیگر در فیلمهایی مثل «زنها فرشتهاند»، «آقای هفترنگ» و یا «سلام بر عشق» بازی میکند.
مسئله این نیست که کسانی چون جوان، عطاران و یا کریمی در زمینه کارگردانی بهتر از بازیگریشان هستند و یا موقع بازی جدیت و تلاش لازم را انجام نمیدهند. اتفاقا هر یک از آنها بازیهای خوب و درخشانی در کارنامه سینماییشان دارند و حتی در همین فیلمهای ضعیف و سطحی هم میتوان نشانههای تلاش آنها را برای اینکه بازی قابل قبولی ارائه دهند، دید.
موضوع این است که چرا آنها همان سختگیری، حساسیت و دقتی را که موقع فیلمسازیشان به کار می برند، در هنگام انتخاب و قبول نقشها اعمال نمیکنند و حاضر به بازی در فیلمهایی میشوند که نه تنها به اعتبار و محبوبیت حرفهایشان چیزی نمیافزاید، بلکه سطح بازیگری آنها را هم پایین میآورد.
اغلب فیلمهای ضعیفی که این بازیگران بازی کردهاند، برآمده از جریانی بوده که جلودار تولید فیلمهای سطحی و نازل سالهای اخیر بوده و با یک نگاه ساده میتوان فهمید از دل چنین جریانی چه فیلمی ارائه خواهد شد.
بنابراین منطقی است برایمان سئوال پیش بیاید که چرا میان دو زمینه حرفهای این گونه افراد چنین تفاوت و شکاف بزرگی دیده میشود. در حالی که هرچند بازیگری و کارگردانی دو مقوله جداگانه هستند، اما وقتی یک نفر هر دو تجربه را انجام میدهد، بطور طبیعی باید منتظر تاثیرات متقابل آنها بر روی هم نیز باشد.
غالبا مخاطبان زیاد به تفکیک امور از هم توجه ندارند و در بیشتر موارد به یک نوع تعمیمدهی روی میآورند. یعنی اگر بازیگری را به عنوان چهره فیلمهای ضعیف و سطحی بجا بیاورند و از او دلزده شوند، با یک نوع پیشداوری او را کارگردان نازلی هم در نظر میگیرند و حکم کلی درباره وی صادر میکنند.
البته عکس این موضع هم اتفاق میافتد و خاطره خوب بازیهای یک بازیگر میتواند به بهترین تبلیغ برای دعوت مخاطب برای تماشای فیلمش تبدیل شود و اعتماد مخاطبانی را که در سالهای اخیر به شدت به سینما بدبین شدهاند، جلب نماید.
5858
نظر شما