مهاجرت و فرار مغزها از جمله معضلاتی است که بسیاری از کشورهای جهان سوم را درگیر خود کرده است. مشکلات متعدد سیاسی، اجتماعی و اقتصادی موجود در این کشورها بسیاری از نیروهای جوان و نخبگان را به مهاجرت واداشته و به این ترتیب این جوامع سرمایههای انسانی خود را از کف میدهند. بنا به گزارش کمیساریای عالی سازمان ملل در امور پناهندگان، افغانستان با آمار ۲.۶ میلیون پناهنده یکی از بزرگترین جمعیتهای پناهجویان جهان را داراست. روند مهاجرت از افغانستان با قدرتیابی مجدد طالبان و سقوط دولت دموکراتیک شدت یافته و هزاران نفر از افراد تحصیلکرده و متخصص از این کشور به سوی کشورهایی مانند ترکیه، آلمان، استرالیا و آمریکا گریخته و یا در حال تدارک برای گریز هستند. البته ناگفته نماند که پدیده مهاجرت از افغانستان بههیچعنوان مسئله تازهای نیست و دهههاست که جنگ و بیثباتی در این کشور عرصه را بر مردم تنگ کرده و آنها را وادار به جلای وطن میکند، روندی که ضمن ایجاد مشکلاتی در جوامع میزبان، پیوسته باعث بازتولید توسعهنیافتگی در مبدأ بوده است.
یکی از عواقب فرار مغزها از افغانستان که این روزها بهخوبی در این کشور نمود پیدا کرده، کمبود نیروی متخصص برای اداره امور است. خروج کارمندان، اساتید، نیروهای ماهر و سایر اقشار تحصیلکرده از این کشور با توجه به اینکه اغلب نیروهای طالبان را افراد غیرمتخصص با سطح سواد پائین تشکیل میدهند، دولت جدید را با بحران جدی روبرو کرده است. ناکارآمدی ناشی از عدم تخصص در اداره امور بخصوص در حوزه اقتصادی، با تعمیق فقر و محرومیت تا حد زیادی زمینه را برای پیوستن برخی از اقشار کمسواد و روستایی به گروههای افراطی و یا کارتل های قاچاق مواد مخدر هموار میکند. همانطور که فوکویاما می گوید، «اگر حکومت نتواند برخی از وظایف اصلی و مشخص خود را انجام دهد، در آن صورت من برای تأمین منافعم ناگزیرم خود دست به کار شوم»؛ برخی از مردم افغانستان هنگام روبرو شدن با فقر و سیستمی که یارای حل این معضل را ندارد سعی میکنند با چنگ انداختن به تنها و شاید آخرین راهحل یعنی پیوستن به گروههایی که مخل ثبات و آرامش کشور هستند، خود را نجات دهند.
فرار مغزها همچنین پیوسته با تعمیق بنیادگرایی، واپسگرایی و رادیکالیسم در افغانستان تأثیرات عمیقی بر چشمانداز توسعه در زمینههای مختلف سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در این کشور داشته است.
در جوامع گوناگون، پیوسته طبقات متوسط و همچنین اقشار تحصیلکرده تا حد زیادی ضامن ثبات هستند و کمتر به سوی رادیکالیسم و خشونتگرایی سوق پیدا میکنند شاید یکی از دلایلی که در طی دهههای گذشته افغانستان را پیوسته به دامان تغییرات ناگهانی، خشونتگرایی و رادیکالیسم انداخته است روند مهاجرت طبقات متوسط و تحصیلکردگانی باشد که مشی فکری آنها اغلب تساهل، تعادل و اصلاحطلبی به جای براندازی و خشونتگرایی است.
علاوه بر این، در همه جوامع، مهمترین مطالبه گران از نظام سیاسی، نیروهای جوان و تحصیلکرده هستند. ضعف و تحلیل رفتن این بخش از جامعه در افغانستان که پیوسته حقوق و آزادیهای سیاسی، مدنی و شهروندی خود را دنبال میکنند، مطالبه گری در جامعه را کمرنگ و کوچکترین امیدها به پاسخگویی نظام سیاسی و همچنین توسعه سیاسی در افغانستان را نابود میکند.
در نهایت خروج نیروهای جوان و نوگرا از افغانستان با سنگین کردن وزنه سنتگرایی و بنیادگرایی میتواند منجر به دامن زده شدن به تفکرات واپسگرایانه شده و مسیر هرگونه نو شدن و پذیرش مقتضیات دنیای امروز را مسدود کند، این مسئله میتواند توسعه اقتصادی و سیاسی کشور افغانستان را به شدت تحت تأثیر قرار دهد چراکه از یک طرف زمینه را برای تعمیق استبداد و مطلقگرایی فراهم میکند و از طرف دیگر موجب انزوای بینالمللی این کشور شده و ورود سرمایه، سرمایهگذاران و تکنولوژی به این کشور را مختل میکند.
با توجه به همه آنچه گفته شد اینطور به نظر میرسد که افغانستان در چرخه ای باطل اسیر شده است. از یک طرف از آنجا که شرایط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی این کشور دچار بیثباتی و عدم توسعه است جوانان و قشر تحصیلکرده از این کشور مهاجرت میکنند و از طرف دیگر خالی شدن این کشور از سرمایههای انسانی راه توسعه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در این کشور را مسدود و روزنههای امید برای بهبود اوضاع این کشور در آینده از بین برده است.
۳۱۱۳۱۱
نظر شما