پسر دانشآموز چگونه قاتل شد
شرق نوشت: پسر دانشآموز در نزاع بر سر موضوعی پیشپاافتاده و به هواداری از دوستش، دست خود را به خون آلوده کرد.
این نوجوان 17ساله وقتی در دعوا کنترل خودش را از دست داد با چاقو ضربهای را به گردن مقتول وارد کرد و باعث مرگ او شد. ساعت 21:30 روز دوشنبه هفته گذشته پسری جوان در حالی که به شدت خونریزی داشت و لحظات آخر عمرش را سپری میکرد خودش را به خیابان مختارخان شهرری رساند و از رهگذران تقاضای کمک کرد. ناظران این صحنه نیز موضوع را به مرکز فوریتهای پزشکی و پلیسی اطلاع دادند. پس از آن پسر 18 ساله که پوریا نام داشت به بیمارستان شهید فیروزآبادی منتقل شد اما ضربه چاقو رگهای اصلی گردن او را قطع کرده بود و برای نجات جانش کاری نمیشد انجام داد. مرگ این جوان پروندهای جنایی را در شعبه دوم دادسرای شهرری گشود و به دستور بازپرس حسینی تیمی از کارآگاهان اداره 10 پلیس اگاهی تهران موظف شدند درباره چرایی این قتل تحقیق و متهم یا متهمان را دستگیر کنند. تحقیقات انجامشده از محل حادثه و اظهارات تعدادی از کسبه محل که دقایقی قبل از کمک خواستن مقتول، شاهد صحنه درگیری بودند فاش کرد مقتول با دو جوان دیگر درگیر شده بود. کارآگاهان در ادامه اطلاع پیدا کردند پوریا زمان حادثه با یکی از دوستان خود به نام «مهرزاد» که از چندی پیش با یکدیگر دچار اختلاف شده بودند، قرار ملاقات داشت. به این ترتیب با کمک حراست منطقه 20 آموزشوپرورش، محل سکونت این دانشآموز 17ساله شناسایی شد. هنگامی که کارآگاهان به خانه این نوجوان رفتند پدر و مادرش گفتند مهرزاد، پس از مراجعه به خانه و برداشتن مقداری لباس به سرعت از خانه خارج شده و به منزل خواهرش در باقرآباد رفته است. ماموران در ادامه با همراهی مادر و یکی از دو برادر بزرگتر مهرزاد به خانه خواهر متهم رفتند و او را ساعت 2:45 بامداد روز بعد از قتل دستگیر کردند. با دستگیری مهرزاد، وی در همان خودرو پلیس به درگیری با مقتول اعتراف کرد و یکی از دوستانش به نام «فرهاد» را که در زمان درگیری به همراه او بود به عنوان قاتل اصلی معرفی کرد. با شناسایی محل سکونت فرهاد که او نیز نوجوانی 17ساله است، وی نیز همان روز دستگیر شد و به وارد کردن ضربه به گردن مقتول اقرار کرد. او گفت به هواداری از مهرزاد دست به چاقو برده اما نمیخواست ضربهای به پوریا وارد کند. مهرزاد نیز در اعترافاتش درباره علت درگیری گفت: «پوریا به خاطر اختلافاتی که با هم داشتیم برایم پیامکی فرستاد و با هم قرار گذاشتیم. من فرهاد را هم سر قرار با خودم بردم و زمان دعوا فرهاد از چاقویش استفاده کرد.»
این دو که نمیدانستند پوریا جان باخته و تصور میکردند وی فقط مجروح و در بیمارستان بستری شده وقتی به دادسرا رفتند و فهمیدند چه اتفاقی رخ داده از این دعوا ابراز پشیمانی کردند. این پرونده که در مرحله تحقیقات مقدماتی است، پرونده معروفی را به یاد میآورد که تا مدتها در صدر اخبار حوادث روزنامهها جای داشت. بهنود شجاعی پسر دانشآموزی بود که در 17سالگی مرتکب قتل شده بود. او روز 27 مرداد سال 84 در خانه نشسته بود که یکی از دوستانش تلفنی به او خبر داد با جوانی دعوا کرده است. بهنود به هواداری از دوست خود به ونکپارک رفت و در آنجا وقتی با پسری به نام احسان درگیر شد با چاقو ضربهای به او زد. بهنود بعد از دستگیری بارها و بارها ابراز ندامت کرد و گفت به هیچوجه قصد قتل نداشته و فقط میخواسته احسان را بترساند، اما او در نهایت به قصاص محکوم و با وجود تلاش فعالان اجتماعی برای کسب رضایت اولیای دم مقتول، روز 19 مهر سال 88 به دار آویخته شد.
گفتوگو با متهم اصلی قتل
فرهاد که اکنون به عنوان متهم ردیف اول پرونده نزاع مرگبار شناخته میشود در گفتوگویی کوتاه درباره علت شرکتش در درگیری توضیح داد.
خودت را معرفی کن.
فرهاد. ف هستم متولد 1373. ساکن شهرری، دانشآموز کلاس دوم دبیرستان.
چرا با پوریا درگیر شدی؟
ساعت 14:30 روز یکشنبه هفته پیش وقتی از مدرسه بیرون آمدم مهرزاد برایم پیامکی فرستاد و نوشت با پوریا دعوا کرده است. حدود ساعت پنج بعدازظهر همان روز با یکی از دوستانم به نام مهران در حال موتورسواری در حوالی میدان غیبی بودیم که مهرزاد به میدان آمد. او هم سوار موتور شد و سه نفری حدود 20 دقیقه در خیابان چرخیدیم. از مهرزاد سوال کردم چرا دعوا کرده است که در پاسخ به من گفت به خاطر دعوا با یکی از برادرانش به اسم مصطفی به خانه خواهرش رفته بود که در آنجا خواهرزادهاش موقع بازی با موبایل او به اشتباه شماره پوریا را گرفت و پوریا فکر کرد او قصد مسخره کردن دارد برای همین برایش پیامکی فرستاد و قرار دعوا گذاشت.
وقتی ماجرا را فهمیدی همراه مهرزاد سر قرار رفتی؟
قرار آنها برای ساعت چهار بعدازظهر آن روز بود و مهرزاد نرفته بود اما پوریا برایش یک پیامک دیگر فرستاد و آنها دوباره برای روز دوشنبه قرار گذاشتند.
چرا در قرار دوم همراه مهرزاد رفتی؟ تو که مشکلی با پوریا نداشتی.
ساعت 7:30 بعدازظهر دوشنبه با مهرزاد تماس گرفتم و پرسیدم با پوریا چه کار کرده است او گفت تا پنج دقیقه دیگر جلوی خانه ما خواهد بود. پس از آمدن مهرزاد یک چاقو را از داخل وسایل کاری پدرم برداشتم و آن را در داخل جیبم گذاشتم و به همراه مهرزاد، پیاده به سمت میدان اصلی شهرری رفتیم.
آنجا مهرزاد، پوریا را که من تا آن زمان ندیده بودم نشان داد او مقابل پاساژ مهدیه ایستاده بود. مهرزاد به سمت پوریا رفت قصد داشتند با یکدیگر گلاویز شوند که من مانع آنها شدم و گفتم جلوی ایستگاه پلیس دعوا نکنند. به همین علت به پشت پاساژ، داخل یک کوچه خلوت رفتیم و آن دو درگیر شدند و من از پشت سر پوریا را هل دادم و او نیز شروع به ناسزا گفتن کرد. در همین زمان چاقو را از جیبم درآوردم و شروع به ترساندن پوریا کردم. او نیز چند متری عقب رفت اما زمانی که من و مهرزاد قصد داشتیم از کوچه خارج شویم، به سمت من آمد و با دست ضربهای را به صورتم زد نمیدانم چطور چاقو را که هنوز در دستم بود، به سمت گردن پوریا گرفتم و یکدفعه متوجه شدم دستم خونی شده است.
چطور از محل حادثه فرار کردید؟
اول از کوچه فرار کردیم اما در حالیکه ترسیده بودیم دوباره به آنجا رفتیم. جمعیت زیادی جمع شده بود مهرزاد با یکی از دوستانش به نام علی تماس گرفت و از او خواست تا هرچه سریعتر به محل بیاید او هم در کمتر از پنج دقیقه با موتوسیکلت آمد و به همراه مهرزاد، سوار بر موتور داخل کوچه رفتند پس از دقایقی مهرزاد و علی مجددا نزد من برگشتند و مهرزاد گفت: «نگران نباش؛ حال پوریا خوب است و اورژانس او را به بیمارستان برده است.» بعد از آن همراه علی و مهرزاد سوار موتور شدم و به در منزل مهرزاد رفتیم و او وسایل خودش را جمع کرد پس از گذاشتن من مقابل در خانه، مهرزاد گفت چند روزی را به منزل خواهرش در باقرآباد خواهد رفت. مهرزاد پس از رسیدن به خانه خواهرش مجددا با من تماس گرفت و اطمینان داد حال پوریا خوب است و من هم ساعت دو شب خوابیدم اما چند ساعت بعد ماموران را بالای سرم دیدم.
چه زمانی متوجه شدید پوریا به قتل رسیده است؟
تا زمانی که به دادگاه رفتیم هیچکس به ما نگفته بود پوریا کشته شده است در راهروی دادگاه بود که پدر و مادرم را در حالیکه به شدت گریه میکردند دیدم وقتی قاضی به من گفت پوریا بر اثر ضربه چاقوی من کشته شده، مثل دیوانهها شروع به گریه کردم.
گفتوگو با متهم ردیف دوم
مهرزاد که به عنوان متهم ردیف دوم این پرونده شناخته میشود، اکنون در بازداشت است و تحقیقات از وی ادامه دارد این نوجوان در گفتوگویی کوتاه جزییاتی را از دعوای مرگبار شرح داده است
خودت را معرفی کن.
مهرزاد. غ، 18ساله، ساکن شهرری، دانشآموز دوم دبیرستان
چند برادر و خواهر داری؟
دو برادر به اسامی «مصطفی» و «محمود» و یک خواهر دارم.
قبل از شروع مشاجره پیامکی با برادرت دعوا کرده و به خانه خواهرت رفته بودی، چرا؟
سه روز قبل از قتل همراه فرهاد و چند نفر از دوستانم، سر کوچه نشسته بودیم که یک دفعه برادرم مصطفی را دیدم که در حال دویدن بود وقتی که به در منزل رفتم متوجه شدم مصطفی شیشه کشیده و پنجره خانه را شکسته است و مادرم هم با 110 تماس گرفته و زمانی که مصطفی متوجه تماس مادرم شده بود، از ترس دستگیر شدن از خانه بیرون آمده بود. مادرم که میترسید بین من و مصطفی دعوایی اتفاق بیفتد به من پول داد و خواست به خانه خواهرم بروم هنوز از خانه خارج نشده بودم که مصطفی را در حال وارد شدن به خانه دیدم برای همین در مقابلش ایستادم و بین ما درگیری لفظی ایجاد شد اما مادرم دخالت کرد و همراه او، به خانه خواهرم رفتیم.
اختلاف تو و پوریا از چه زمانی و به چه دلیل شکل گرفت؟
حدود یک سال پیش با پوریا به یک کافینت رفته بودیم در آنجا یکی از دوستانم به سراغم آمد و با او از «کافینت» خارج شدم و پوریا را حدود یک ساعتی تنها گذاشتم. پوریا که از رفتن من و تنها ماندنش ناراحت شده بود برای من پیامکی فرستاد و از آن زمان دیگر با همدیگر ارتباط نداشتیم. چند ماه پیش تصمیم گرفتم با پوریا آشتی کنم اما پوریا پیغام داد تمایلی به دوستی با من ندارد تصمیم گرفتم دیگر اصراری برای آشتی با او نداشته باشم تا اینکه خواهرزادهام به صورت کاملا اتفاقی، با شماره پوریا که هنوز در تلفن همراهم ذخیره بود تماس گرفت و آن اتفاق افتاد.
درباره آن تماس اتفاقی توضیح بده. چرا سعی نکردی سوءتفاهم را برطرف کنی؟
بچه خواهرم در حال بازی کردن با گوشی من بود که با فشار دادن شماره هفت گوشی، باعث تماس اتفاقی با شماره «پوریا» شد. به محض آنکه متوجه موضوع شدم تلفن را قطع کردم اما پوریا که تصور کرده بود من قصد مسخره کردن او را دارم برای من پیامکی فرستاد که در آن ناسزا گفته بود. من که از دعوای با برادرم بسیار عصبانی بودم، پس از خواندن پیامک پوریا تلفن همراهم را برداشتم و به او زنگ زدم و این تماس باعث شد درگیری لفظی شدیدی بین ما دو نفر به وجود بیاید. برای همین با او در میدان غیبی قرار گذاشتم ولی سر قرار نرفتم و پوریا مجددا پیامکی برای من فرستاد و در آن نوشت «آدمهای ترسو سر قرار نمیآیند» و به خاطر همین برای فردای آن روز با او در میدان اصلی شهرری قرار گذاشتم.
نحوه دستگیریات را توضیح بده؟
حدود ساعت 2:45 شب در خانه خواهرم خوابیده بودم که ماموران به داخل خانه آمدند و مرا دستگیر کردند و در ماشین درباره چاقو خوردن پوریا سوال کردند و من هم به آنها گفتم چاقو را یکی از دوستانم به نام فرهاد زده است. ماموران به همراه من، به در منزل فرهاد رفتند و او را هم دستگیر کردند.
فکر میکردی روزی به اتهام قتل دستگیر شوی؟
زمانی که به دنبال فرهاد رفته بودم، چندین بار از او سوال کردم با خودش چاقویی دارد یا نه؟ میخواستم در صورت داشتن چاقو، مانع از آوردن آن شوم اما فرهاد هر بار پاسخ داد «چاقویی همراه ندارم» اما زمانیکه با پوریا در حال دعوا بودیم و او به سمت فرهاد برگشت و شروع به ناسزا گفتن به وی کرد، فرهاد چاقوی همراه خود را به سمت پوریا گرفت و آن اتفاق رخ داد.
نظر شما