ژان پیر ملویل که 20 اکتبر سالروز تولد اوست، یکی از بزرگترین کارگردانان مولف در سینمای فرانسه به حساب میآید که بیش از هر چیزی برای خلق تبهکارانی دوستداشتنی و جذاب معروف است که حس غمخواری و همدلی ما را نسبت به خود برمیانگیزند و به دل مینشینند.
در این یادداشت میخواهم به بهانه سالروز تولد استاد و با تمرکز بر کاملترین فیلمش «سامورایی» به مولفههایی که منجر به تقدیس گانگسترها در فیلمهای وی میشود بپردازم.
در این یادداشت میخواهم به بهانه سالروز تولد استاد و با تمرکز بر کاملترین فیلمش «سامورایی» به مولفههایی که منجر به تقدیس گانگسترها در فیلمهای وی میشود بپردازم.
در آثار او تبهکاران، افرادی کمالگرا و حرفهایاند که بیش از هر چیزی بر تنهایی خود پایبند هستند، به کارشان ایمان دارند و از مرگ نمیهراسند. ملویل با تاکید بر همین سه ویژگی تنهایی، کمال و مرگ به ضدقهرمانهای آثارش جنبه اسطورهای می بخشد و از زندگی غمبار آنها حماسهای شاعرانه و باشکوه میسازد.
آنچه از جف کاستلو در فیلم «سامورایی» شمایلی ماندگار میسازد، تاکید خودخواستهاش بر حفظ قلمروی شخصی و حریم خصوصیاش است که به هیچ کس اجازه حضور و نفوذ در آن را نمیدهد. کلاه لبهدار، بارانی بلند و تاریکیهای شهر نیز بهانههایی هستند تا او خودش را در پشت آن پنهان کند و در عزلت بیشتر فرو رود. این تکافتادگی و کنارهگیری چنان با آگاهی و بزرگمنشی عجین است که خلوت وی را حسرتبرانگیز نشان میدهد.
انگار به نوعی بینیازی از ارتباط با دیگران رسیده که میتواند با چنین آرامش و خویشتنداری عجیبی، دنیای رازها، سکوتها و رویاهایش را از دسترس دیگران محفوظ بدارد و خلوت و فردیت خود را تحت کنترل خود درآورد. یعنی با وجودی که همه مجذوب وی میشوند، اما او هرگز اجازه نزدیکی به خود را به دیگران نمیدهد و همواره فاصلهاش را با دیگران نگه میدارد و همیشه غیر قابل نفوذ و مهارنشدنی باقی میماند.
انگار به نوعی بینیازی از ارتباط با دیگران رسیده که میتواند با چنین آرامش و خویشتنداری عجیبی، دنیای رازها، سکوتها و رویاهایش را از دسترس دیگران محفوظ بدارد و خلوت و فردیت خود را تحت کنترل خود درآورد. یعنی با وجودی که همه مجذوب وی میشوند، اما او هرگز اجازه نزدیکی به خود را به دیگران نمیدهد و همواره فاصلهاش را با دیگران نگه میدارد و همیشه غیر قابل نفوذ و مهارنشدنی باقی میماند.
او میداند نقطه ضعف هر قهرمانی در آویختن و دل بستن به چیزی در بیرون از دنیای شخصیاش است و ارتباط و اعتماد به دیگران مسیر بیبازگشتی است که قدرت و اقتدار او را خدشهدار می کند و آزادیاش را از او میگیرد و وی را آسیبپذیر میکند. چنین درکی از دنیای پیرامون و روابط با آن است که به کاستلو به عنوان یک تبهکار جلوهای عارفانه و متعالی میبخشد.
تمام اعمال روزمرهای که کاستلو انجام میدهد با چنان آدابی همراه است که به نوعی سلوک آیینی در تبهکاری تبدیل میشود. هر بار که او را میبینیم که قبل از رفتن برای انجام ماموریتش در مقابل آیینه میایستد، به سر و وضعش میرسد، کلاهش را مرتب میکند، دستکشهای سفیدش را میپوشد و خودش را برانداز میکند احساس میکنیم او نه برای انجام جنایت بلکه برای یک ضیافت مقدس میرود.
اعتقاد وسواسگونه کاستلو نسبت به جزئیات و ظرافتهای کارش و نزاکت و مراقبهای که در انجام آن به کار میبرد منجر به ایجاد کمال و یگانگی در اعمالش میشود که در آن هیچ چیز زائد و مزاحمی وجود ندارد و همین مراعات و ملاحظه افراطی، حسی از زیبایی و باسلیقگی را در جنایتهایش میآمیزد که او را از دیگر خلافکارانی که دیدهایم متمایز میکند و احترام ما را نسبت به وی برمیانگیزد.
مخصوصا وقتی میبینیم برای ایستادگی بر اصول فردیاش و حفظ جهان ویژهاش چطور به استقبال سرنوشت تراژیک و اندوهبار خویش میرود و با همان خونسردی و آرامشی که از او به یاد داریم، خود را برای مرگ آماده میکند و میکوشد تا مراسم باشکوهی از پایان زندگیش را برای خود رقم بزند و همانطوری بمیرد که شایسته چنین تبهکاری است.
همه آن پنهان شدنها و تعقیب و گریزها نه برای فرار از مرگ، بلکه فقط محملی است تا کاستلو به سبک دلخواه و از روی اراده و آگاهی خویش بمیرد. این مرگ آگاهی و تلاش برای حفظ غرور و عزت نفس در هنگام مرگ، او را در نقطهای فراتر از دیگران قرار میدهد و به نوعی تطهیر و پاکسازی وی منجر میشود و اسطوره او را کامل میکند.
5858
5858
نظر شما