نزهت بادی: همانطور که انتظار میرفت فیلم هفته پیش را که «راننده تاکسی» ساخته مارتین اسکورسیزی بود، به درستی حدس زدید. فیلم هنوز پس از سالها جذابیت و تاثیر خودش را از دست نداده و همچنان میتواند مخاطبانش را دچار احساسات آنارشیستی حاصل از همذاتپنداری با شخصیت تراویس بیکل کند که رابرت دنیرو نقشش را بر عهده دارد.
فیلم این هفته یکی از متفاوتترین آثاری است که در ژانر وحشت دیدهاید. موفقیت این فیلم بیش از هر چیزی مدیون تغییر و دگرگونی است که فیلمسازش در استفاده از قواعد و نشانههای آشنا و همیشگی ژانر وحشت به کار برده و بارخوانی وارونهای از مولفههای رایج آن ارائه داده و به نوعی آشناییزدایی از ژانر دست زده است.
بنابراین بر خلاف انتظارمان در این فیلم خبری از موجودات ترسناک، هیولاهای مخوف و یا صحنههای دلخراش که با ضرباهنگ تند و نفسگیر و حوادث پیدرپی ما را سر جایمان میخکوب کنند نیست. بلکه فیلم با چنان سکوت، رخوت و کندی هراسناک پیش میرود که اصلا نمیفهمیم چطور در ما نفوذ کرده و بعد یکدفعه به خودمان میآییم و میبینیم جزئی از دنیای ارواح و اشباح شدهایم.
ما آنقدر به نشانههای رایج در چنین قصهها و فیلمهایی عادت کردهایم و نسبت به دریافت خودمان مطمئن هستیم که با وجود هشدارهایی که فیلمساز به ما میدهد تا فریب دانستههایمان را نخوریم، باز هم با خیال راحت فکر میکنیم در حال تماشای یکی از همان فیلمهایی هستیم که مردهها به دنیای زندهها بازمیگردند و آنها را اذیت میکنند.
به همین دلیل تمام رفتارهای مالیخولیایی نیکول کیدمن را به حضور ناپیدای ارواح مزاحم و متجاوزی نسبت میدهیم که خانه کیدمن را تصرف کردهاند و می خواهند او را از آنجا بیرون کنند. درست به دلیل همین قطعیت و اعتمادمان است که وقتی میفهمیم تمام مدت با یک روح ناآرام و پریشان همذاتپنداری کردهایم، ته دلمان خالی میشود و میترسیم، بیش از هر فیلم ترسناک که در عمرمان دیدهایم.
اگر فیلم را دیده و به یاد داشته باشید، فیلم با کلوزآپی از چهره وحشتزده کیدمن شروع میشود که با فریادی دلخراش از جا میپرد، انگار که از یک کابوس وحشتناک بیدار شده باشد، اما درواقع این تازه آغاز ورود به کابوسی هولناکتر است که ناشی از ترس و وحشت کیدمن از رویارویی با مرگ خود و پذیرش آن است.
فیلم بیش از هر چیزی بر همین ترس از ناشناختهها و دنیای غریبه تاکید دارد. شاید مهمترین دلیلی که آدمها از مواجهه با مرگ میترسند این است که نمیدانند بعد از پایان زندگیشان به چه دنیایی قدم خواهند گذاشت و چه چیزی انتظارشان را میکشد. درواقع، تصویر مبهم و ناپیدا که از زندگی پس از مرگ وجود دارد، ما را میترساند. مثل این میماند که قدم در مسیر تاریکی بگذاریم که نمیدانیم در قدم بعدیمان چه چیزی را تجربه خواهیم کرد.
اگر این فیلمساز اسپانیایی را هم به خوبی نشناسید، باز هم میتوانید با دیدن این فیلم نشانههایی از شیفتگی او را نسبت به هیچکاک ببینید. مخصوصا که حال و هوای فیلم به شدت ما را به یاد فیلم «ربکا» هیچکاک میاندازد. آن عمارت تحت تصرف ارواح، خدمتکاران مرموز و حتی جذابیت و افسونی که در شخصیت و بازی کیدمن دیده میشود و مهمتر از همه تعلیق آرام و کشنده که بیش از هر فیلمی در آثار هیچکاک آن را بازیافتیم.
این فیلم را فیلمسازش زمانی ساخت که فقط 29 سال داشت، با این وجود تازگی و پختگی را بطور توامان دارد و یکی از بهترین فیلمهای ژانر وحشت به حساب میآید. فیلمی که در آن همانقدر که زندهها از مردگان میترسند و میگریزند، مردگان نیز از زندهها وحشت دارند و از آنها فاصله میگیرند.
حالا نوبت شماست که بازیمان را ادامه دهید و مثل هفتههای پیش اسم فیلم و کارگردان آن را حدس بزنید و به نکات جالب و مهم آن اشاره کنید.
5858
5858
نظر شما