به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، «کن لوچ» و «ژان لوک گدار» را باید جزو معدود فیلمسازان برجسته جهان به شمار آورد که بدون ترس و واهمه از برخی پروپاگاندا و فضاهای رسانهای به حمایت از آرمان فلسطین پرداختند. دفاع گدار شاید مهمتر باشد، چراکه در سالهای دور که برچسبهای بیشتری به حامیان فلسطین زده میشد به طرفداری از مردم بیدفاع غزه پرداخت. کن لوچ، نیز اخیراً و با از حد گذشتن چندباره وحشیگریهای رژیمصهیونیستی به حمایت از مردم غزه پرداختهاست. این نگاه انسانی تنها شعار و بیانیهاین گونه فیلمسازها نیست، بلکه در عمل نیز تم ضد استعماری و عدالت خواهی در آثار آنها قابل ردیابی است.
جوان آنلاین نوشت: «بلوط پیر» آخرین فیلم «کن لوچ» را با وجود ایرادات روایی و منطقی که دارد، باید جزو درخشانترین فیلمهای سال گذشته و از مهمترین آثار کارنامه فیلمسازی وی خواند. فیلمی با کارکردهای مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و از همه مهمتر انسانی. فیلم در راستای علایق سوسیالیستی کن لوچ و علیه سرمایهداری و نژادپرستی ساختهشده و در بیان داستان، از هیچ تلاشی برای حمایت از مظلوم و تقابل با ظالم به زبان هنری و دراماتیک فروگذار نشدهاست.
فیلم با ورود یک خانواده پناهنده سوری به یک روستای کوچک در انگلیس شروع میشود، از همان ابتدا شاهد رفتار آزاردهنده و غیرانسانی گروهی از مردم روستا با این خانواده هستیم که در قالب شکستن دوربین فیلمبرداری دختر بزرگ خانواده و یکی از شخصیتهای اصلی فیلم، بروز پیدا میکند. دوربینی که فقط یک ابزار برای ثبت اطلاعات یا خاطرات روزانه «رایا» با بازی «ابلا ماری» نیست و کارکردی دراماتیک در زندگی او دارد به نحوی که شکستن دوربین در ابتدای فیلم به مثابه شکستن آرزوها و آمال دختر جوانی است که هر آنچه از زندگی داشته یک دوربین عکاسی بوده و فیلم با این تقابل و نارضایتی شروع میشود.
در سوی مقابل با شخصیتی به نام «تیجی» آشنا میشویم که دیگر شخصیت اصلی فیلم است، صاحب کافه بلوط پیر که از همان ابتدای ورود خانواده سوری، برخلاف برخی بومیهای رادیکال، حامی این خانواده است و تا انتها نیز پای آنها میماند. تی جی یک مرد مجرد است که از همسرش جدا شده، فرزندانش به او کممحلی میکنند و در زندگی شخصی خود با مخاطرات فراوانی روبهرو بوده تا جاییکه در همان ابتدا برای معرفی این کاراکتر، خودکشی او نیز نشان داده میشود تا میزان سستی و افسردگی این مرد چاق روستایی عیان شود؛ خودکشی که با آمدن یک سگ کوچک نافرجام میماند تا نقش این سگ کوچولو در زندگی تیجی، فراتر از یک حیوان خانگی باشد...
رویکرد کن لوچ در آثار خود، نگاهی رئالیستی و عدالتخواهانه است که سعی دارد ساده، جهانشمول و باورپذیر قصههای خود را روایت کند و در تقابل کامل با نظامهای سرمایهداری عمل میکند. در کارنامه کاری لوچ، هر وقت که بر این مبنا حرکت کرده و به اعتقادات سوسیالیستی خود پایبند بوده توانسته فیلمهای با کیفیتتری بسازد و زمانی که به سوی عقاید مارکسیستی رفته یا آنجاهایی که شناخت و تسلطی روی فرهنگ و ماهیت موضوعات و شخصیتها نداشته، فیلمها ضعیفتر از آب درآمدهاست.
یکی از انتقاداتی که به فیلم بلوط پیر از سوی برخی منتقدان وارد شده بود نیز از پی همین نشناختن و عجیننشدن با ماهیتی است که کن لوچ مایل بوده درباره آن فیلم بسازد. حقیقتاً، لوچ شناخت درست و دقیقی از مردم خاورمیانه و بخصوص جنگ زدگان سوری نداشته و از همینرو، خانواده سوری فیلم آنچنان که باید و شاید باورپذیر و مؤثر از آب در نیامدهاست، دیالوگهای رایا در لحظاتی شعاری است و برخی اکتها و نسبتها به این خانواده سطحی و کلیشهای پرداخت شده است، این انتقادات به نحوه شخصیتپردازی خانواده سوری به فیلم آخر کن لوچ وارد است، اما این پایان ماجرا نیست.
بعد از معرفی که از شخصیتها در اوایل فیلم مطرح میشود و دعوایی که مشخصاً به خاطر ورود پناهجویان سوری به این قصبه صورت گرفته و دلیل آن در برخی اوقات اقتصادی و معیشتی و برخی مواقع از سر حسادت و نژادپرستی عنوان میشود، فیلم شروع به تبیین ایدئولوژی اصلی خود یعنی انسانیت و همدلی به جای نژادپرستی و بدجنسی میکند.
اصولاً کن لوچ را باید در زمره ایدئولوگترین فیلمسازان تاریخ سینمای جهان دانست که با وجود ضعفها و قوت ها، در موارد زیادی توانسته بیانیههای انساندوستانه و عدالتخواهانه خود را در قالب درامهای باورپذیر و دنبالکننده به تصویر درآورد. در این فیلم نیز، تی جی و رایا در نهایت تصمیم میگیرند با کمک اهالی شهر، محلی را برای دورهمی و غذا خوردن تدارک ببینند و این شروع ماجرای جمعی فیلم است.
هنر اصلی کن لوچ در فیلم بلوط پیر همین ساختن جمع در خلال درام داستان است، هر چه قدر در فیلم «من دنیل بلیک هستم»، او بر فردیت تکیه داشته و داستان بر اساس دو کاراکتر تا انتها پیش میرود، در بلوط پیر، فیلمساز ۸۸ ساله تلاش کرده تا جمع انسانی را به جای فردیت آدمها بسازد. غذاخوردن در فیلم بلوط پیر یکی از مصادیق همین جمعشدنهاست و کارکردی فراتر از یک زمان برای تأمین نیاز گرسنگی افراد دارد، چنانچه در جملهای که در کافه نوشته شده آمدهاست: با هم غذا میخوریم تا با هم رفیق شویم (نقل به مضمون). اینگونه جمع شدنها در بلوط پیر با غذاخوردن اهالی روستا، از فقرای انگلیسی تا مهاجران سوری شروع میشد تا به فینال مهم و ضربه نهایی فیلم بدل شود.
در پایان فیلم، تیجی که بار دیگر دچار سرخوردگی شده سراغ خودکشی میرود، اما با خبر مرگ پدر رایا برای بار دوم از این اقدام صرفنظر میکند تا تحول دراماتیک شخصیت تیجی در انتها شکلگیرد. در اینجا علاوه بر اینکه، فرجام ناخوشایند خودکشی با خبری منطقی و قابلباور به وقوع نمیپیوندد، با صحنهای روبهرو میشویم که از تراژیکترین سکانسهای فیلم است. آن دسته از مردمی که از ابتدای فیلم به تقابل و دشمنی با خانواده سوری پرداختهبودند، در انتها به خاطر ابراز تسلیت به جمع خانواده رایا ملحق میشوند و این گونه پیام همدلی فیلمساز با نمایش دستهجمعی انگلیسیها و سوریها، موافقان و مخالفان نژادپرستی و یکی شدن مردم محقق میشود. از سوی دیگر، تی جی نیز دیگر آن مرد تنهای افسرده نیست و به نظر میرسد به پدر معنوی رایا بدل شدهاست: گویی در انتهای این فیلم نیز شاهد تقابل دو کاراکتر غمگین و شکستخورده فیلم (همانند دیگر آثار کن لوچ) هستیم که در اینجا رایا که به تازگی پدرخود را از دست داده گویا به فرزندی تیجی در میآید که تا لحظاتی قبل، قصد پایان دادن به زندگی خود را داشتهاست. فیلم با نمای تشکر و کنار هم قرارگرفتن این دو تمام میشود.
۲۲۰۵۷
نظر شما