*محمدجواد حق شناس
انقلاب های عربی یکساله شدند. هرچند با ادامۀ خشونت ها در سوریه، بحرین و یمن هنوز سرنوشت و آیندۀ این کشورها روشن نیست، اما دو کشور مصر و تونس با برگزاری انتخابات شفاف و آزاد دوران بعد از سقوط دیکتاتوری ها و تثبیت نظام سیاسی را تجربه می کنند.
پیروزی بلامنازع اسلامگرایان در انتخابات برگزار شده در کشورهای شمال آفریقا هرچند با واکنش های متفاوتی همراه بود، اما خیلی زود همگان دریافتند که فصل تازه ای در فرایند انتقال قدرت در این کشورها در حال رقم خوردن است و رفتار سیاسی گروهها و جناح های شرکت کننده در کارزارهای انتخاباتی که همراه با نوعی بلوغ سیاسی بود، راه را بر هر نوع انتقادی بست. با این حال سوال اصلی اینجاست که آیا این بلوغ و درک سیاسی می تواند بادوام و مستمر باشد؟
برای پاسخ روشن به این پرسش در ابتدا نگاهی به پیشینه و تاریخ سیاسی دو کشورِ مصر و تونس که به تازگی انتخابات آزاد را بعد از دهه های متمادی استبداد و سرکوب سیاسی برگزار کردند، ضروروی به نظر می رسد:
تونس: تونس در میان کشورهای عربی دارای بالاترین درصد مردمان باسواد است و به لحاظ نوع مراودات این کشور قرابت و نزدیکی ریشه ای با فرانسه دارد. از سال 1881 تا 1956(سال رهایی تونس از استعمار فرانسه) تونس قریب به 8 دهه تحت الحمایۀ فرانسه بود. حضور پررنگ استعمارگران فرانسوی و انگلیسی در شمال آفریقا و در کشورهای سواحل مدیترانه اعم از سوریه و لبنان حاکی از اهمیت بالای این منطقه در دایرۀ منافع قدرتهای استعماری و رقابت شدید میان آنها بود. به طوری که تقسیم کشورها بعد از فروپاشی عثمانی و اعمال قیمومیت بر عراق، سوریه و لبنان نیز در همین راستا شکل گرفت.
به لحاظ اقتصادی، تونس برخلاف مصر و الجزایر دارای منابع طبیعی انرژی نیست. توریسم و برخی صنایع کوچک از جمله ماهیگیری از مهمترین منابع درآمدی در این کشور است. بالا رفتن آمار بیکاری، نبود چرخش قدرت، گسترش فساد در طبقۀ حاکمه به خصوص بن علی و همسرش از مهمترین دلایل انقلاب یاس در تونس بود. نکته جالب اینجاست که این کشور از از سال 1956 تا انقلاب یاس تنها دو رهبر را به خود دید؛ حبیب بورقیبه و زین العابدین بن علی.
مصر: مصر را همگان با ریشه تاریخی و تمدن چندین هزار سالۀ این کشور می شناسند و از معدود کشورهای جهان عرب است که امروزه نامش در کنار ایتالیا، یونان، چین، ایران، هند یاد می شود. در کنار ایران، مصر نیز با پذیرش اسلام با توجه به موقعیت کهن خود این دین را پذیرا شده و خیلی زود جامۀ اسلامی به تن کرد. متعاقباً در دوران اسلامی این کشور حکومتهایی همچون فاطمیون را تجربه کرد که دارای دستاوردهای قابل توجهی در حوزۀ علم و فرهنگ بودند.
وجود مرکز علمی معروف جهان اسلام یعنی دانشگاه الازهر، موقعیت کانونی و ویژه مصر، جمعیت بالا( 80 میلیون نفر)، جمعیت 60 درصدی جوانان زیر 30 سال، موقعیت سوق الجیشی و استراتژیکی این کشور(که موقعیتی آفریقایی- اروپایی به این کشور داده) و نهایتاً وجود رودخانۀ نیل مصر را به یکی از مهمترین جاذبه های توریستی در آفریقا، جهان عرب و حتی دنیا تبدیل کرده است.
فضای استبدادی حاکم و عدم تحمل صداهای مختلف در دوران حکومت بسیاری از روسای جمهور که از نظامیان ارتش بودند، فضای خفقان آوری را ایجاد کرده بود که اجازه رشد هیچ نوع تفکری را نمی دهد. گفتمان حاکم بر هر این حکومت ها اعم از بن علی و مبارک، همراهی با غرب بود و سعی می کردند با گرفتن حمایت های آمریکا و اتحادیه اروپا و نزدیکی به کشورهای محافظه کار عرب در حوزه بین الملل موقعیت خود را استوار کنند.
از سویی ایجاد طبقه ای نوین مرکب از نظامیان و نیروهای امنیتی که با تسلط با منابع اقتصادی به خصوص بر حوزه توریسم توانسته بودند طبقه ثروتمندی را تشکیل دهند که هم دارای قدرت اقتصادی بودند و هم سیاسی و هم امنیتی، شکاف طبقاتی مهمی را در این دو کشور به وجود آورده بود.
مجموع دلایل فوق تا پیش از بهار عربی، فضای موجود در تونس و مصر را به شدت ضددمکراتیک و خفقان آور کرده بود و از این رو با تغییر رژیم هم اکنون اشتیاق و تمایل زیادی در میان مردم برای دستیابی به دمکراسی و آزادی بیان وجود دارد. به طوری که امروز این مطالبه به خواسته ای درونی تبدیل شده و با تحولاتی که درون این کشورها رخ داد، این خواسته ها همچنان در حال پیگیری است. وقتی مردم احساس کنند که این اتفاق به دست خودشان افتاده و نظام جهانی نیز تلاشی برای تحمیل این امر به آنها نمی کند و حتی از آنها حمایت هم می شود؛ بدون شک باید با خوش بینی به آیندۀ این روند نگریست.
در واقع برخلاف خواست بوش که در راستای طرح خاورمیانه بزرگ خواهان تحمیل دمکراسی به کشورهای خاورمیانه بود، این اتفاق به شکلی خودجوش و با ارادۀ مردمی در حال شکل گیری است.کمااینکه شاهد آن بودیم آمریکا، انگلستان و فرانسه حتی با صدای مردمی نیز همراه شدند و حتی زمانی که مبارک می خواست از ارتش برای رسیدن به مقاصد خود استفاده کند، ارتش خود را از این مهلکه کنار کشید. به نظر می رسد که غرب نیز با تغییر رویکرد در جریان انقلاب های عربی، شکل دیگری را در برخورد با کشورهای خاورمیانه در پیش گرفته است. این مسئله سبب شده تا شاهد نوعی هم افزایی و همپوشانی بین خواسته های نظام بین الملل و مردم تونس و مصر باشیم به طوری که نتیجۀ این همپوشانی همچون لبۀ دو قیچی گردن بن علی و مبارک را از سر جدا کرد.
از آنجایی که دمکراسی در این کشورها هم خواستۀ عموم مردم است و هم تحقق مطالبه ای است که مردم، احزاب و نخبگان بیش از چند دهه به دنبال آن بودند، به نظر می رسد تداوم هم خواهد یافت و حتی به فرآیندی تبدیل خواهد شد که متعاقباً به سایر مناطق نیز گسترش خواهد یافت.
شاهد این مثال نیز برگزاری دو انتخابات در تونس و مصر بود که در آن جریان ها، احزاب و گروهها در طیف ها و رنگ های مختلف با بلوغی در خورِ تحسین، اولین آزمون دمکراتیک را به خوبی پشت سر نهادند. حضور بالای مردم در انتخابات و پیروزی اسلامگرایان در انتخاباتی سالم و بی نظیر چشم جهانیان و رسانه های دنیا را به خود خیره کرد به طوری که جای هیچ شک و تردید را برای هیچکس باقی نگذاشت.
عدم شرکت مستقیم اخوان المسلمین و حضورش در انتخابات از طریق حزبی پراگماتیک به نام آزادی و عدالت بلوغی را از سوی اخوان با بیش از 80 سال سابقۀ فعالیت سیاسی به نمایش گذاشت که شاید کمتر کسی انتظار آن را داشت. شرکت سلفی ها در انتخابات نیز بسیار در خورِ توجه بود و با توجه به اینکه قریب 97 کرسی را در پارلمان از آنِ خود کرده اند به نظر می رسد که صحنۀ سیاسی مصر در آینده عرصه فعال و پویایی از بازیگری سلفی ها و اخوانی ها خواهد بود که به نظر نمی رسد با توجه به موارد ذکر شده، اختلاف حادی در سیاست گذاری میان این دو طیف به وجود آید.
پختگی و متانتی که از سوی گروهها و جریان های سیاسی در انتخابات مشاهده کردیم، جایی برای تردید باقی نمی گذارد که مصر نیز گذاری آرام به سمت دمکراسی خواهد داشت. جدای از تظاهراتی که پیش از برگزاری دور اول انتخابات شاهد آن بودیم، هیچ رفتار تند و افراطی از سوی اسلامگرایان تاکنون مشاهده نشده است.
سخنرانی راشد الغنوشی با هدف دفع نگرانی ها از روی کارآمدن اسلامگرایان تا حد زیادی این اطمینان خاطر را در میان همگان ایجاد کرد که اسلامگرایان درصدد القای تفکرات افراطی خود به جهان نیستند. اخوانی های حزب آزادی و عدالت نیز با روشن کردن مواضع خود در مورد اقلیت ها و حتی در برابر اسراییل نیز همین شیوه را در پیش گرفتند. اسلامگرایان به طور مشخص با ارسال این سیگنال ها در تلاشند تا این پیام را به دنیای غرب برسانند که اسلامگرایان قصد تندروی ندارند. اخوان المسلمین و شاخه های آن در سایر کشورهای شمال آفریقا به خوبی می داند که بعد از دهه های متمادی خفقان سیاسی، هم اکنون مجال بدست آمده نباید عرصۀ تندروی باشد و از همین رو با درایت ترجیح می دهند که مشی میانه رویی را در پیش گیرد. حتی چهره های شاخص اخوان المسلمین برای حفظ این مشی، وارد عرصۀ انتخاباتی نشدند تا بتوانند آرام آرام و در فضای مناسب و با تکیه بر گفتمان وحدت ملی و حضور و تقویت دمکراسی خواهی بر رویکرد فعلی اخوان احترام بنهند.
در همین چهارچوب اخوان ترجیح می دهد با سیاست هایی همچون گفتگو با ارتش و یا حمایت از چهره های میانه رویی همچون البرادعی به عنوان گزینۀ ریاست جمهوری و همچنین کاهش تنش ها، احترام به خواست و مطالبۀ مردمی را در دستور کارِ خود قرار دهد. اسلامگرایان در تونس و مصر با درک بالای خود به این واقعیت پی پرده اند که دو کشور منبع اصلی شان توریست خارجی است و با انقلاب های اخیر اقتصادشان دچار صدمات و خسارات بالایی شده است و هم اکنون بیش از هر زمان دیگری باید به فکر ثبات و بازسازی اقتصاد کشور بود.
اسلامگرایان به خوبی بر این واقعیت آگاهند که با توجه به ترس جهانِ خارج از اسلامگرایان، این احتمال وجود دارد که با کاهش میزان توریست، منبع درآمد کشور کاهش یابد و این ممکن است بر بدنۀ جامعه و زندگی مردم نیز تأثیر بگذارد. از این رو هیچ روند رادیکال، غیرمعمول و افراطی در عمل و رفتار سیاسی هیچ یک از اسلامگرایان تاکنون مشاهده نشده بلکه همۀ تلاشها در راستای القای نوعی میانه روی بوده است.
از این رو باید گفت که دمکراسی خواهی در دو کشور تونس و مصر به عنوان یک خواست عمومی در سطح توده، نخبگان و احزاب سیاسی بسیار عمیق است و از طرفی همگامی آن با شرایط بین الملل به عنوان کنشی مطلوب مورد توجه همگان قرار گرفته است. به این فرآیند باید هوشمندی رهبران سیاسی را نیز افزود. هوشمندی دیکتاتورهای سیاسی اعم از مبارک و بن علی و عدم مقاومت آنها در برابر ارادۀ مردمی سبب شد تا دمکراسی خواهی با هزینۀ کمتری به نتیجه برسد.
در مجموع، آیندۀ دمکراسی خواهی در دو کشور تونس و مصر مثبت و روند رو به جلویی دارد و به نظر می رسد که بسیاری از کشورهای پادشاهی جهان عرب، دوران پس از سقوط حاکمان مستبد را به نظاره نشسته اند و طبیعتاً هم نخبگان آنها و هم نظام بین الملل علاقمندند که این دو الگوی موفق بتواند زمینه گسترش و تعمیق دمکراسی را به سایر کشورها فراهم آورد.
*مدرس دانشگاه و کارشناس مسائل سیاسی
51263
نظر شما