اگرچه آلمانی ها در تاریخ درام نویسی ، تئاتر و سینمای جهان همیشه حضوری پر رنگ داشته و پیشرو بوده اند ، اما در عرصه کمدی چندان جدی گرفته نشده اند . در نزد مخاطبان ایرانی نیز سینما و تئاتر آلمان بیشتر با درام های سنگین و آثار تراژیک و البته نوگرایش شناخته می شود . برای مثال تنها کمدین شناخته شده سینمای آلمان در ایران ، دیترهالروردن (مشهور به دیدی ) است که اگر قرار بر مقایسه باشد ، کیلومترها عقب تر از همتایان آمریکایی ، انگلیسی ، فرانسوی و ایتالیایی اش قرار می گیرد .
در تئاتر آلمان نیز اگرچه کمدین های زیادی روی صحنه رفته و می روند ، اما هیچ یک از آنان برای ایرانیان شناخته شده نیستند و در این جا تنها وصف کارهایشان را شنیده ایم . یکی از آخرین بازیگران تئاترهای کمدی آن کشور که شهریور امسال درگذشت ، ویکو فون بولو بود که او هم اوج کارش به دهه های 50 تا 70 میلادی باز می گشت .این بازیگر که روی صحنه با نام لوریوت شناخته می شد ، طی نیم قرن در بیش از 150 نمایش و فیلم تلویزیونی و سینمایی ایفای نقش کرد.
کم فروغی کمدین های آلمانی به اضافه بی خبری ما از کارهای آنان ، مهمترین دلیلی بود که مخاطب ایرانی با دیده شک و تردید به تماشای نمایش «هتل پارادیزو » در جشنواره امسال فجر بنشیند ؛ پیش ذهنیتی که خیلی زود در همان دقیقه های ابتدایی شروع نمایش رنگ باخت و در پایان به تشویق های گرم تماشاگران ختم شد . در واقع این گروه نمایشی را باید با نمک ترین آلمانی هایی دانست که تا امروز به تهران آمده اند .
وقتی بدن حرف می زند
نمایش «هتل پارادیزو» با کارگردانی مایکل وگل ، یک اثر کمدی در قالب پانتومیم است که به لحاظ آن که برای بیان داستانش از کلام بهره ای نمی گیرد و بازیگرانش تنها از بدن خود برای ارتباط با مخاطب سود می جویند ، با سد بلند اختلاف زبانی تماشاگر و هنرمند روبرو نمی شود .
پانتومیم ، نه یک مکتب یا ژانر تئاتری ، بلکه یک علم و فن نمایشی است که ریشه در کهن ترین جوامع بشری دارد . در دوره پیش از تاریخ ، انسان ابتدایی که هنوز زبانی را برای ارتباط با هم نوعان خود انتخاب نکرده بود ، تنها با ایما و اشاره و حرکات بدنی حرفش را می زد . بعد ها این حرکات به رقص تبدیل شد و به خدمت آیین های دینی طبیعت گرایانه در آمد . در دوره ای که انسان ها پدیده های طبیعی را می پرستیدند ، شمن ها و جادوگران با زدن ماسک هایی بر چهره خود ، حرکات موزونی را به همراه موسیقی انجام می دادند و مردم را به خلسه ای عمیق فرو می بردند . چنین آیین هایی چنان تاثیر گذار بودند که حتی پس از اختراع زبان در جوامع انسانی ، باز هم کلام به آن ها راه نیافت و در عوض همراهی رقص و موسیقی را به کمال رساندند .
به مرور زمان ، این آیین های دینی بدون کلام ، در تمدن های باستانی چون هند ، چین ، مصر و یونان به قالبی هنری تبدیل شدند و پانتومیم را پدید آوردند . این قالب نمایشی در روم باستان و قرون وسطی به راه خود ادامه داد تا در قرن پانزدهم میلادی به دست دلقک های دوره گرد ایتالیایی ، کمدیا دلارته از دل آن بیرون آمد . اوایل قرن نوزدهم میلادی ، پانتومیم به شکل امروزی خود در آمد که وظیفه داستان گویی را نیز پیدا کرد.
با توجه به این تاریخچه ، «هتل پارادیزو» نمایش پانتومیم موفقی است که البته پهلو به پهلوی کمدیا دلارته نیز می زند . در این نمایش ، همراهی حرکات بدنی بازیگران ، ایما واشاره های آنان ، رقص ، موسیقی و فضاسازی مناسب همه دست به دست هم می دهند تا تماشاگر را با داستان خودهمراه کنند .این نمایش با اتکا به دکور ساده و البته بسیار موثر ، نور پردازی مناسب ، ماسک های کاریکاتور گونه و توان بدنی بالای بازیگرانش توانست احساسات و عواطف شخصیت های داستان را به تماشاگران منتقل کند .
برزخ به جای بهشت
داستان نمایش در هتلی زیبا در کوهپایه های آلپ می گذرد ؛ جایی رویایی و بهشت آسا که بر خلاف انتظار نه تنها فضایی آرامش بخش ندارد، بلکه سرشار از تضاد ، جنگ و جدال و درگیری بین آدم هاست .
نخستین تناقض نمایی این نمایش ، از نام آن شروع می شود ؛ «پارادیزو »ی ایتالیایی که همان پارادایس انگلیسی و پردیس ایرانی است به جای آن که نماینده زمینی بهشت برین باشد ، بیشتر فضایی برزخ گونه دارد . مسافران مدام در آن در حال رفت و آمد هستند، آدم هایش به خیال و رویا فرو می روند ، گذشته را مرور می کنند، به عقوبت گرفتار می شوند ، رنج می کشند و... در پایان بیشترشان سرانجامی ناگوار می یابند .
«هتل پاردیزو» میراث به جا مانده از پیرمرد درگذشته ای است که تمثال نصب شده اش بر بالای آسانسور ، تنها برای زن پیر او اهمیت دارد . پیر زن با وجود پشت خمیده اش ، هیکل نحیفش و دست و پای لرزانش بر تمام امور نظارت دارد و بسیاری از کارها را نیز خود انجام می دهد ؛ همین موقعیت است که نخستین خنده های تماشاگران این نمایش را شکل می دهد .
بر خلاف پیر زن که هتل برایش همه چیز است ، دیگران تنها به خود فکر می کنند ؛ پسر که مسوول پذیرش هتل نیز هست ، بیشتر به کار چشم چرانی از مسافران و لج بازی با دیگران است ، دختر خانواده هم که زن جوانی است ، غرور و خود رایی غیر قابل تحملی در اداره امور دارد و همیشه با برادرش درگیر می شود ،دختر خدمتکار بیشتر در سودای عشق مسوول پذیرش هتل است و البته دست کجی هم دارد و هر چیزی را بتواند کش می رود و مسوول آشپزخانه(قصاب) هم بیشتر به سلاخی و استفاده از چاقوی خود گرایش دارد . در چنین شرایطی ، هیچ امیدی به شکل گرفتن عشقی پاک یا فضایی با صفا وجود ندارد .
بعد از درگیری های کمیک و خنده آور شخصیت ها، نوبت به موقعیت تراژیک نمایش می رسد ؛ زمانی که بازرس اداره گردشگری تمام ستاره های هتل را می کند و می برد . بعد از این اتفاق ، پیرزن دیگر امیدی به حیات هتل و خود ندارد و با آسانسور به جهان باقی می رود و تصویرش در کنار تمثال همسرش جای می گیرد . اما این آسانسوری نیست که دیگر شخصیت هایی هم که می میرند یا به عبارت درست تر کشته می شوند را نیز به عالم بالا ببرد . در واقع این آسانسور تنها کسانی را که بهشتی هستند ، با خود می برد . سرنوشت جسم دیگر کشته شده ها ، تکه تکه شدن با اره برقی در سلاخ خانه است .
جامعه ای به کوچکی هتل
«هتل پارادیزو» در نمایش مایکل وگل ، جایگزین و نمادی از جامعه ای نابسامان محسوب می شود که در آن هر کس به فکر خودش است ، خشونت به امری عادی تبدیل شده ، جدالی بی پایان در جریان است ، عشق مفهومی ندارد و هیچ چیز و هیچ کس سر جای خودش نیست .
در «هتل پارادیزو »، نمایندگان همه طبقات ، اقشار و نسل های جامعه حضور دارند؛ کارگران ، سرمایه داران ، طبقه متوسط ، کهنسالان ، جوانان ، زنان ، مردان ، بزهکاران ،ماموران قانون و .... وقتی این آدم ها نمی توانند متمدنانه و با گفتگو و مسامحه و مسالمت در کنار هم زندگی کنند ، کارشان به جنگ و نزاعی می کشد که هیچ برنده ای ندارد . آنان به دست هم نیست می شوند و هتل ( جامعه ) نیز به نابودی کشانده می شود .
نمایش «هتل پارادیزو » با وجود تمام وجوه کمیکش ، چون پایانی خوش ندارد ، یک تراژیکمدی به شمار می آید . این اثر اگر چه تماشاگر را می خنداند ، اما شخصیت هایش که هر یک بخشی از جامعه را نمایندگی می کنند ، سرنوشتی تلخ می یابند که به هیچ وجه شادی آور نیست . تنها بازماندگان ، دختر خدمتکار و آشپز (قصاب ) هستند که هتل را ترک می کنند ، بی آن که معلوم شود بین این دو شخصیت آیا الفت و علاقه ای می تواند شکل بگیرد یا همراهی شان تنها از سر ناچاری است .
ادای دین به سینما
مایکل وگل آلمانی در نمایش خود از تعدادی از آثار سینمایی الهام می گیرد و به برخی از فیلم ها ادای دین می کند. صحنه های بزن و بکوب آن مشابه فیلم های کمدی دهه های 30 و 40 میلادی به ویژه کارهای برادران مارکس است . سلاخ خانه و اره برقی آن که البته دور از چشم تماشاگر بدن های زیادی را تکه تکه می کند ، وامدار آثار ژانر وحشت « اسلشر » است . بسیاری از موقعیت های عاطفی آن ، صحنه های فیلم های چاپلین را به یاد می آورد . کارآگاهای آن هم زوجی شبیه به بسیاری از فیلم های تاریخ سینما را می سازد و ....
علاوه بر این ، نمایش «هتل پارادیزو » وام دار چند فیلم خاص سینمایی نیز هست که در این میان دو کار آلفرد هیچکاک بارز تر هستند . در بخشی از نمایش، مسوول پذیرش هتل ، جنازه رقیب کاری خود را در زیر نشیمنگاه کاناپه قرار می دهد ، روی آن نشسته و در همان حال با شخصیت های دیگر به گفتگو می پردازد که یادآور صحنه ای از فیلم «طناب» آلفرد هیچکاک است . همچنین آهنگ معروف صحنه قتل فیلم «روانی » هیچکاک در چند بخش از نمایش که در آن کسی کشته می شود ، به گوش می رسد .
بازیگران قوی و آماده
دیگر نکته ای که در «هتل پارادیزو» به چشم می آید ، آمادگی سطح بالای بازیگران نمایش است که از نظر بدنی قوی و از لحاظ تسلط بر ابزار بیانی اندام خود بسیار موفق هستند . آنان در تمام طول کار حتی یک لحطه از جنب و جوش نمی ایستند و از تمام بدن خود برای انتقال مفاهیم به بهترین وجه بهره می گیرند .
قدرت کار این هنرمندان زمانی خود را به رخ می کشد که در انتها ، تماشاگران متوجه می شوند تنها چهار بازیگر بوده اند که در 10 نقش متنوع نمایش فرو رفته و داستان را پیش برده اند . چنین بازی سنگینی تنها از بازیگرانی بر می آید که اول از همه بر بدن خود تسلط کامل داشته و هیچ گاه از تمرین و آمادگی جسمانی غافل نشوند . در مرحله بعد ، داشتن دانش و کسب تجربه های بسیار است که موجب می شود چهار بازیگر بتوانند در جلد آدم های مختلف فرو رفته ، شخصیت ها را باور پذیر سازند و تماشاگر را با آنان همراه سازند.
« هتل پارادیزو » با آن که کاستی ها و نقص های متعددی به لحاظ متن دارد ، اما از کارهای خارجی پیش پا افتاده ای که در چند روز گذشته در جشنواره تئاتر فجر روی صحنه رفته اند ، یک سر و گردن بالاتر است .
245
نظر شما