محمدرضا نوروزپور- زهرا خدایی
چند روز دیگر با آغاز ماه مارس، ناآرامی های سوریه یکساله می شود و دو شهر حمص و حماء همچنان درگیر خشونت ها و جنگی فرسایشی است که به نظر می رسد با این اوضاع پایانی برای آن نیست. کافه خبر آخرین تحولات سوریه را با سیدمرتضی نعمت زاده، رایزن اسبق فرهنگی ایران در سوریه و معاون خبر خبرگزاری تقریب مورد بررسی قرار داده است که در ذیل مشروح آن را می خوانید.
از آخرین وضعیت سوریه برایمان بگویید.
تحولات سوریه در دو بُعد داخلی و خارجی در سوریه قابل پیگیری است. در بُعد خارجی شاهد صدور قطعنامۀ مجمع عمومی سازمان ملل با 137 رأی مثبت و 12 رأی منفی بوده ایم. طرحی که از سوی کشورهای عربی و غربی پیشنهاد شده بود به تصویب رسید و طی آن مهلتی 15 روزه به دولت سوریه داده شد که جلوی کشتارها را بگیرد. هر چند این قطعنامه جنبۀ اجرایی ندارد ولی سندی است علیه سوریه در سازمان ملل و گام دیگری است در جهت تشدید فشارها علیه سوریه.
اما از تحولات در بُعد داخلی اینگونه پیداست که دولت سوریه تلاش می کند مناطق مرزی را که از آن ها اسلحه وارد سوریه می شود، تحت کنترل قرار دهد و به همین دلیل بعضی از حملات خود را بر روی نقاط خاصی متمرکز کرده است از جمله حمص که همین مسئله سبب تشدید تبلیغات در خصوص آمار کشته شدگان و تحریک افکار عمومی جهان عرب و بین الملل شده است. دولت سوریه از مدتها قبل سعی کرده مناطقی را که منشأ تنش هستند محاصره و به تدریج آن ها را پاکسازی کند. این مسئله از سوی مخالفین با هیاهوی جدی و قوی مواجه می شود.
گفته می شود به دلیل کشتاری که حافظ اسد در سال 1983 به راه انداخته بود، اهالی حمص و حماه کینه ای دیرینه از خاندان اسد دارند. همین مسئله با احساس اهالی بنغازی نسبت به قذافی شبیه سازی می شود. قذافی نیز در آن دوره تعداد زیادی از مردم بنغازی را کشته بود. این تحلیل وجود دارد در صورتی که مخالفان سوریه موفق می شدند همانند مبارزان لیبیایی حماه و حمص را تصرف کنند، احتمال پیشروی مخالفان به سمت دمشق وجود داشت، این تحلیل تا چه حد درست است؟
حوادث سال 1983 و برخورد خشونت آمیز در آن دوره نقش مهمی در موضع گیری های مردم حمص و حماه داشته و دارد. حتی سیاست های بعدی از جمله آزادی های مذهبی نیز نتوانست تا حدی این مسئله را جبران کند. اما واقعیت اینست که تحولات سوریه را نمی توان انقلاب تلقی کرد. چون انقلاب ها، فراگیر هستند اما در سوریه حرکت فراگیری نیست و خیلی از مناطق از جمله حلب و دمشق و مناطق مهم دمشق وارد عرصۀ مخالفت با رژیم سوریه نشده است. البته این به معنای دفاع از نظام سوریه نیست. تعریف کلاسیکی از انقلاب وجود دارد و تحولات 2011 نیز ثابت کرد که هیچ نهضتی در کشورهای عربی به پیروزی نرسید مگر آنکه به پایتخت رسید. اتفاقات تونس و مصر و لیبی از جمله این موارد هستند که تا زمانی که پایتخت ها دستخوش تغییرات نشده بودند، نمی شد نام انقلاب را روی آن نهاد.
از سویی حماه و حمص ظرفیت تبدیل شدن به بنغازی را ندارند، چون حتماً باید یک محدودۀ مرزی قوی وجود داشته باشد تا محلی برای ورود نیروهای خارجی باشد و دوم اینکه ورود عوامل خارجی به سوریه به صورت مستقیم و غیرمستقیم از طریق کمک های تسلیحاتی، معادله را از چهارچوب یک انقلاب خارج می کند و شکل جدیدی خواهد یافت. اگر برای یک انقلاب بخواهیم منشأ خارجی تعریف کنیم که دیگر انقلاب نیست.
فرمودید حماه و حمص ظرفیت تبدیل شدن به بنغازی را ندارند، آیا منظورتان به لحاظ جغرافیایی است؟
بله. مردم سوریه اصولاً مردم ملایمی هستند. مثلاً مردم عراق به لحاظ تاریخی مردمی سرکش بوده اند و این کشور همواره مرکزی برای شورش ها بوده است. در حالیکه در سوریه وضعیت متفاوت است. در سوریه بعد از درگیریهای سال 1983 گرایشات دینی به شدت گسترش و فضای مذهبی خیلی باز شد. البته با این پیش شرط که وارد مسائل سیاسی نشوند. این مسئله باعث شد جنبش اسلامی غیرسیاسی در سوریه گسترش یابد. از همین رو حضور مردم در اماکن مذهبی بسیار پررنگ است. سوریه یکی از کشورهایی است که حضور قوی زنان و جوانان را در مساجد، بسیار می بینیم. تجمع مردم در مساجد بسیار بسیار در این کشور بالاست. البته نماز جمعه متمرکزی در این کشور وجود ندارد.
بدین ترتیب در سوریه گرایشات دینی گسترش یافت و در حالیکه قابلیت تبدیل شدن آن به جنبش سیاسی اسلامی وجود داشت. اما دیدیم که تبدیل نشد. البته سیستم امنیتی سوریه خیلی قوی است و در این زمینه ها مکانیسمی را اجرا کرد که این پتانسیل های دینی به سیاسی تبدیل نشود و تاکنون نیز موفق بوده است. در هر حال آزادی دینی درسوریه بسیار قوی است. با اینکه بحث سلفی گری نیز از سوی عربستان حمایت می شد این مسئله سبب رشد پتانسیل سیاسی سلفی نشد. حتی اخوان المسلمین به عنوان یک جریان انتشار یافته در سوریه به جریانی فراگیر همانند آنچه که در مصر وجود دارد تبدیل نشد.
وضعیت نیروهای مخالف و موافق اسد را چگونه ارزیابی می کنید؟
مردم سوریه چند دسته اند. گروه اول مخالفین فعال نظام، موافقین فعال نظام. گروه دوم موافقین غیرفعال و مخالفین غیرفعال هستند. گروه سوم بیطرف ها هستند. هر کدام تلاش می کنند که دایرۀ موافقین خود و مخالفین طرف مقابل را گسترده تر کنند. در حال حاضر تظاهرات هنوز به دمشق و حلب وارد نشده است. کشورهای عربی عجله دارند که این روند را شدت ببخشند.
هفتۀ گذشته شاهد موضع گیری ایمن الظواهری، رهبر القاعده در مورد سوریه بودیم که از جهادگران سوریه حمایت کرد و به آنان لقب "شیران شام" را داد. ورود القاعده به سوریه را چگونه ارزیابی می کنید؟
اول اینکه باید بدانیم انقلاب های مردمی الگوی مورد پذیرش القاعده نبود و به همین دلیل از هیچیک از انقلاب ها حمایت نکرد. روش القاعده جنگ مسلحانه و علمیات انتحاری است و اصولاً برای تغییرات مردمی نقش آنچنانی قائل نیست. از سویی القاعده تلاش می کند شکست ها و ناکامی هایی را که در انقلاب های دیگر عربی به دلیل شیوه های اتخاذی خود داشت، جبران کند.
دوم اینکه القاعده در پاکستان و افغانستان به شدت تحت فشار است و آمریکایی ها در حال مذاکره با طالبان هستند و یکی از شرط های مهم آنها اینست که طالبان بله ولی القاعده نه. لذا القاعده باید خود را از این منطقه جمع کند. اتفاقاً هم اکنون فرصت خوبی است برای اینکه جغرافیای جدیدی برای خود تعریف کند.
سوم اینکه درست است که هم اکنون القاعده در عراق خیلی فعال است، اما واقعیت اینست که با توجه به اکثریت شیعه و همپیمانی کردها با شیعیان عراق، جایی برای موفقیت القاعده و اهداف مورد نظر آن ها یعنی ایجاد امارت اسلامی نیست. از این رو با توجه به اکثریت غالب اهل تسنن سوریه، القاعده این کشور را محیط مناسب تری برای القاعده می بیند. از اینرو هم اکنون فرصتی تاریخی برای القاعده فراهم شده که نیروهای خود را بر محور سوریه بسیج و فعال کند.
چهارم اینکه القاعده با ورود به سوریه شبکۀ خود را کاملاً به هم مرتبط می کند. شبکه ای که بخشی از نیروها در عراق، اردن، لبنان و سوریه است و با ساکن شدن در این منطقه، شبکۀ القاعده در منطقه مرکزی خاورمیانه به هم متصل می شود. نکتۀ مهم دیگر نوع همخوانی و یا همخطی شبکه القاعده با سیاست عربستان سعودی است. عربستان در سوریه به شکلی جدی دخالت می کند و القاعده نیز متناسب با آن وارد می شود. از آنجایی که منابع مالی القاعده در عربستان از سوی موسسات خیریه و نهادهای جمع آوری کنندۀ کمک های مالی تأمین می شود، این مسئله نوعی هماهنگی میان سیاست نظام عربستان و القاعده و این موسسات ایجاد کرده است. در واقع این موسسات به القاعده تحمیل می کنند که وارد عرصه شود.
نکتۀ دیگر اینکه اساساً القاعده به لحاظ ایدئولوژیک برای مبارزه با آمریکا به وجود نیامده است بلکه آمده تا مدلی در مقابل انقلاب اسلامی باشد. اما تجربیات عملی این مدل در پاکستان و افغانستان شکست خورد. در حال حاضر ایران در قضیه سوریه از نظام سوریه حمایت می کند این فرصتی است تا القاعده بتواند الگوی خود را در مقابل انقلاب اسلامی مطرح کند.
اشتراکی که القاعده با آمریکا در سوریه پیدا کرده، تصادفی است؟
بحث موضع گیری عربستان خیلی مهم است. نباید فراموش کرد که خیلی وقت ها بین ایران و آمریکا هم یک همپیمانی نانوشته در مورد موضوعاتی به وجود می آید. این بدان معنا نیست که مبانی مشترک دارند. در مواردی هدف مشترک پیدا می شود.
این هدف مشترک بین عربستان، القاعده و آمریکا در سوریه چیست؟ سقوط بشار اسد و یا همین وضعیت آشوب؟
من معتقدم که کشمکشی در منطقه میان جریان آمریکایی با جریان مقاومت به رهبری ایران وجود دارد. درست است که انقلاب ایران در دوران جنگ سرد پدید آمد اما اصولاً قیامی بود علیه نظام بین المللی و در موضع معارضه با نظام بین الملل قرار گرفت. انقلاب ایران با طبیعت ایدئولوژیک به رهبری امام در چنین موضعی قرار گرفت و کشمکشی که هم اکنون میان ایران و غرب وجود دارد و در بعضی اوقات اوج می گیرد و گاهی افت می کند به این دلیل است که ایران در موضع مقابله با نظام بین الملل قرار گرفته است.
انقلاب ایران با شعار نه شرقی، نه غربی حرکت کرد، در حالیکه در آن موقع نظام بین الملل دو اردوگاه بیشتر نداشت: اردوگاه غرب و شرق. در آن موقع تکیلف روشن بود به این معنا که همۀ انقلاب ها در چهارچوب نظام بین الملل رخ می داد؛ اما انقلاب اسلامی ایران پدیدۀ نادری بود که خارج از نظام بین المللی به وجود آمد و حرکت خود را نیز خارج از نظام بین الملل انجام داد. البته ظرف سال های گذشته ایران تا حدی تلاش کرد که با نظام بین الملل تعامل کند اما نظام بین الملل را هیچگاه به رسمیت نشمرده است. در وضعیت کنونی نیز با توجه به اینکه محور ایران در منطقه تقویت شده و نظام منطقه ای را که یک نظام آمریکایی بود، درهم گسیخته و تحت فشار قرار داده است، این نگرانی برای امریکا و همپیمانش وجود دارد که همۀ این تحولات برای ایران فرصت باشد.
در گذشته در نظام منطقه ای، اسراییل قدرت اول بود. ایران در دو جنگ 22 روزه و 33 روزه توانست با همپیمانان خود ضربۀ سختی به اسراییل بزند. لذا اسراییل از قدرت درجه اول به قدرت درجۀ دوم نزول کرد حداقل در مقابل ایران. در این ساختار عربستان قدرت درجۀ دوم است که تلاش می کند موقعیت خود را حفظ کند.
بعد از فروپاشی نظام دو قطبی، کشورهای اردوگاه شرق تضعیف شدند و یا موقعیت خود را از دست دادند و نظام بین المللی و نظام منطقه ای به نفع آمریکا تغییر کرد. اما اکنون نظام منطقه ای در وضعیت شناوری قرار دارد. موقعیت جبهۀ مقاومت در وضعیت بهتری قرار گرفته و از این رو غرب به این نتیجه رسیده که باید تکلیفش را با ایران روشن کند. از این رو با نقشه کشیدن برای سقوط اسد و حذف حلقه مهم و محوری از مقاومت تلاش می کند ایران را در موقعیت ضعیف تری قرار دهد. درست است که همۀ اینها برای غرب هزینه دارد اما باید تکلیف خود را در برابر ایران روشن کند. در این مسیر حتی عربستان به غرب فشار می آورد که این کار را سریعتر صورت دهد. چرا که اگر بشار اسد باقی بماند دوباره همان داستان ادامه دارد. به رغم همۀ هزینه ها، ساقط کردن حکومت اسد برای غرب در اولویت است.
از طرفی کشورهای حاشیه خلیج فارس در مورد سوریه بسیار جدی اند. برای اینکه مسئله حیاتی و کلیدی است. تغییرات در این منطقه به نفع ایران است. وقتی مصر از آمریکا و اسراییل فاصله می گیرد، کفۀ ترازو به نفع ایران سنگین می شود و حتی در مورد لیبی و یمن نیز وضعیت به همین شکل است یعنی موازنه به نفع ایران رقم خورده است. اگر اعراب نتوانند این حلقۀ مقاومت یعنی بشار اسد را بیرون بکشند، دیگر زمانی برای آن وجود نخواهد داشت. از اینرو قطر و عربستان از آمریکا انگیزه های بسیار قویتری برای ایجاد تغییرات در سوریه دارند. البته آمریکا نیز بدون انگیزه نیست، اما خودِ آنها با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم می کنند.
حضور القاعده برای بشار اسد فرصت نیست؟
فکر نمی کنم. دست داشتن القاعده از سوی آمریکایی ها در انفجارهای اخیر ثابت شده است. فکر نمی کنم حضور القاعده آنچنان تحولات سوریه را تحت الشعاع قرار دهد که دولت بخواهد سرکوبش را توجیه کند. القاعده قابل مهار کردن است، چرا که موضع ضداسراییلی ندارد و تهدیدی از سوی این جریان برای اسراییل وجود ندارد. از طرفی عربستان قابلیت تأثیرگذاری بر القاعده را دارد. باید به این مسئله نیز توجه داشت که شرایط بین المللیِ برای مداخلۀ نظامی در سوریه وجود ندارد. ناتو رسماً اعلام کرده است که نمی تواند در سوریه مداخلۀ نظامی کند. آمریکا هم یکطرفه نمی تواند وارد میدان شود. بنابراین راهکار آنها اینست که حکومت را باید از داخل ساقط کرد.
مردم سوریه از ورود القاعده به سوریه استقبال می کنند؟
عموماً خیر. اما القاعده به میزانی که آسیب پذیری نظام را بالا ببرد، از طرفداران نظام کم می کند. القاعده به لحاظ عملیاتی مؤثر است. تقویت ارتش آزاد سوریه و ضعیف کردن ارتش ملی از مهمترین کارهایی است که القاعده می تواند انجام دهد. از این رو مدیریت بحران خیلی مهم است. از طرفی ابزار تبلیغاتی دستِ بشار اسد نیست و او به سختی افکار عمومی را کنترل می کند.
می توان گفت که آمریکا تمایلی به سقوط اسد ندارد؟
من موافق این تحلیل نیستم. آمریکا خواهان سقوط بشار اسد است. اما اعراب خطر را بیشتر به خود نزدیک می بینند. از سویی مسئله ایران را نیز باید به آن اضافه کرد. غرب تمایل دارد از طریق سوریه مشکل ایران را هم حل کند. این خیلی مهم است که آیا ساقط کردن اسد به این مسئله کمک می کند یا نه؟
موضع اسراییل چیست؟
مرز اسراییل با سوریه تاکنون شاهد کمترین تنش ها بوده است، اما اسراییل هم اکنون به این نتیجه رسیده است که هر کسی در سوریه روی کار بیاید بهتر از بشار اسد است. این مناقشه همچنان در اسراییل وجود دارد ولی به هر حال گرایش به سقوط نظام است. چون نتیجۀ نهایی یعنی ایران برای آنها مهم است یعنی موضوع ایران و جریان مقاومت. انقلاب هایی که هم اکنون اتفاق افتاده همه در این چهارچوب حرکت می کنند. از این رو اسراییل برای کاهش تبعات منفی انقلابها برای موجودیت خودش به سقوط اسد تمایل دارد.
اگر کشورهای عربی نتوانند بشار اسد را ساقط کنند؛ چه اتفاقی خواهد افتاد؟
در آن صورت ممکن است بشار از این بحران عبور کند و در آن صورت این کشورها با مشکلات بسیاری مواجه خواهند شد، خصوصا اگر ایران هم از بحران هسته ای بسلامت عبور کند در آن صورت آرایش جدیدی از قدرت را در منطقه به نفع ایران و هم پیمانانش شاهد خواهیم بود. به عبارت دیگر نظام منطقه ای به نفع ملت ها رقم خواهد خورد و این ممکن است به آغاز بحران در کشورهای با نظام دیکتاتوری در منطقه از جمله عربستان منجرشده و از سوی دیگر انقلاب بحرین و یمن روند بهتری پیدا کنند.
احتمال دارد سوریه نیز همانند عراق مدتها شاهد ناآرامی هایی باشد که القاعده ایجاد خواهد کرد؟
خیر.
چقدر احتمال سقوط بشار اسد وجود دارد؟
بشار اسد تاکنون مقاومت کرده است. اما در صورتی که از همان روزهای اول اصلاحات می کرد، کار به اینجا نمی کشید. کشوری که 40 سال به یک شکل اداره شده، قطعاً از در مقابل تغییر از خود سرسختی نشان می دهد و در مقابل تحولات نمی تواند به سرعت واکنش مناسب نشان دهد. خصوصاً واکنش های اصلاح طلبانه. البته نباید فراموش کنیم که بخشی از مشکلات منشأ خارجی نیز دارد.
آیا بعد از این همه خشونت، باز هم راهکاری برای پایان دادن به این وضعیت وجود دارد؟
سیستم امنیتی سوریه خود را برای مقابله با شورش های مردمی آماده نکرده بود. لذا در برخی از رفتارها، تندروی زیادی از خود نشان داد. این نیروها حتی سلاح ضد شورش هم نداشتند و سلاحی که در اختیار داشتتند، سلاح گرم بود. آماده کردن نیروهای امنیتی و ارتش برای مقابله با شورش ها و تفکیک میان اعتراضاتِ به حق و مطالبات درست با اقدامات خشونت آمیز و انتقام جویانه و مغرضانه برای این نیروها چندان امکانپذیر نبود و قطعاً این یکی از مهمترین دلایل تشدید این وضعیت بود.
راهی برای برون رفت از بحران فعلی هست؟
باید به دنبال راه حل سیاسی بود و نه امنیتی. هرچند یافتن راه حل سیاسی خیلی سخت است. کشورهایی که به دنبال سقوط اسد هستند، چندان موافق این امر نیستند و فقط یک شرط دارند، آن هم گفتگو بدون بشار اسد و یا به شرط نبودن اسد. من فکر می کنم دولت سوریه آمادگی گفتگو دارد اما این کشورهای مخالف هستند که با گفتگو مخالف اند و حتی اجازه نمی دهند که مخالفان با دولت سوریه گفتگو کنند. مخالفین دو دسته اند: مخالفین داخل و مخالفین خارج. گروه داخل آمادگی بیشتری برای کنار آمادن با دولت دارند. گروه مخالفین خارج به دلیل ویژگی، جایگاه و پایگاه خود قاعدتاَ مخالف گفتگو هستند. اگر این گفتگو اتفاق بیفتد بسیاری از مشکلات حل خواهد شد. شاید برگزاری رفراندومی با نظارت ناظران خارجی باز هم بتواند به آرام کردن جو خشونت ها کمک کند و عرصه را برای گفتگوهای سیاسی باز کند.
باید به این جمع بندی رسید که هیچ قدرت واقعی برای جمع کردن این جریان وجود ندارد، قدرت واقعی عقل است. هم بشار اسد و هم مخالفین باید به این واقعیت برسند که بحران فعلی راه حل امنیتی ندارد و باید راه حل سیاسی برای آن پیدا کرد.
در صورت تداوم خشونت ها و مقاومت بشار اسد و حمایت بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای از او آیا این امکان وجود دارد که جنگ داخلی تداوم یابد و شاهد وضعیتی همچون لبنان دهۀ 1970 در این کشور باشیم؟ در آن صورت آیا کشورهای عربی و غربی در قبال بشار اسد تغییر موضع خواهند داد؟
خیر. من به این تحلیل اعتقادی ندارم. قطر و عربستان هیچگاه از موضع خود برنخواهند گشت و حتی خواهان فشار بیشتر از طریق سوریه بر ایران هستند و به آمریکا نیز فشار می آورند که آن را اجرایی کند. از طرفی بازیگرانی که در داخل سوریه هستند، می توانند شکل بازی را تغییر دهند؛ مخالفین داخل با خارج تفاوت دارند. مثلاً مخالفین داخل مخالف مداخلۀ نیروهای خارجی هستند اما مخالفین خارج حتی حق مخالفت با اسراییل را ندارند. اگر نظام با مخالفین داخل بتواند کنار بیاید و این مسئله به یک نحوی دنبال شود، من فکر می کنم می توانند در آرایش قدرت تغییراتی ایجاد کنند و اوضاع را تا حدودی کنترل کنند.
پاسخ میهمان کافه خبر به سوالات خوانندگان:
گفته می شود، آمار کشته شدگان تا حد زیادی بزرگنمایی است، این تحلیل چقدر درست است؟
در نظر بگیرید اگر در یکی از محلات تهران اتفاقی مثل راهپیمایی و یا انفجار رخ بدهد، تهران تکان نمی خورد، اما در صورتی که این اتفاق در خیابان انقلاب اتفاقی بیفتد، این خودش را نشان می دهد. در مورد سوریه نیز وضعیت به همین منوال است. برخی از شهرها درگیر خشونت هستند.
من سالها در زمان جنگ داخلی در لبنان بودم، وقتی برگشتم به ایران، همه از من می پرسیدند شما چگونه در آتش و توپ و خمپاره زندگی می کردید و من پاسخ می دادم ما در بیروت بودم و درگیری ها بیشتر در جنوب رخ می داد و آنهم نه کل جنوب بلکه بخشی از آن. کسانی که بیرون نشسته اند ناآرامی و آشوب را به کل کشور تعمیم می دهند.
از طرفی هیچ منبعی مستقلی وجود ندارد که آمار کشته شدگان را تأیید و یا رد کند. البته این به معنای رد کشته شدگان نیست. موضوع مهم اینست منبعی که این آمار را ارائه می دهد، موضع ضد سوری دارد و منبع بیطرفی آمار ارائه نمی دهد.
مسئله سوریه با امنیت ملی ایران ارتباط دارد، آیا گره زدن امنیت ملی ایران با سوریه نمی تواند ریسک باشد؟ اگر نظام اسد سقوط کند به طور طبیعی حاکمان آینده به دلیل موضع ایران قاعدتاً از ایران فاصله خواهند گرفت و این باعث صدمه به ایران نخواهد شد؟
بحران سوریه دو بعد دارد؛ بعد داخلی و بعد خارجی. افرادی که فقط از بُعد داخلی به بحران سوریه نگاه می کنند، این بحران را یک انقلاب توصیف می کنند و افرادی که فقط بُعد خارجی را می نگرند، آن را یک توطئه تلقی می کنند.
ولی واقعیت آنست که نگاه درست نگاهی است که هم بُعد داخلی را در نظر بگیرد و هم بُعد خارجی را. به نظر من موضع ایران ناشی از این نگاه دو بُعدی است یعنی ایران هم از مطالبات مردم در مقابل نظام حمایت می کند و از نظام سوریه در مقابل توطئه خارجی و این در واقع همان چهارچوبی است که ایران دنبال می کند.
ایران بر روی مسئله مقاومت حساس است و نه نظام بشار اسد و نه شخصِ اسد. سوریه با دشمنی به نام اسراییل مواجه است که بخشی از سرزمینش(بلندیهای جولان) را اشغال کرده است، به طور طبیعی هر حکومتی که سر کار بیاید، نمی تواند تحت تأثیر افکار عمومی داخلی نباشد و لذا ناگزیر است که موضع مناسبی در مقابل اسراییل اتخاذ کند. کما اینکه گروههای داخلی مخالف در سوریه نیز موضع ضداسراییلی دارند و اسراییل را به عنوان دشمن تعریف می کنند، لذا هر حکومتی که روی کار بیاید در مقابله با اسراییل همپیمان و حامی جز ایران نخواهد داشت. هرچند ممکن است ترمیم رابطۀ ایران با سوریه به سرعت محقق نشود و اندکی زمان ببرد، اما در درازمدت معادله و آرایش قدرت در منطقه به نحوی شکل خواهد گرفت که آنها ناگزیرند با ایران رابطۀ خوبی داشته باشند. عکس این مسئله در مورد مصر وجود دارد. رژیم قبلی با اسراییل بود ولی با همۀ اینها ترمیم روابط با ایران زمانبر است. ایران طرفدار حل مشکل سوریه است حتی اگر تغییراتی در سیستم و نظام انجام گیرد قاعدتاً باید مسالمت آمیز انجام گیرد.
تغییر موضع مقاومت را چگونه ارزیابی می کنید؟
من اعتقادی به عقب نشینی حماس ندارم. چون حماس تشکیلاتی ایدئولوژیک است. من معتقدم همپیمانان ایران، مزدوران ایران نیستند. نه حزب الله و نه حماس. اصولاٌ این یکی از ویژگی های خوب همپیمانان ایران است.
اما در الگوهای شرقی و غربی وضعیت اینگونه نیست. مثلاً بسیاری از حرکتهای چریکی یا مبارز چپ یا راست قبل از انقلاب الگوی خود را از دو بلوک گرفته بودند. مثل فدائیان خلق شیوه جنگ چریکی داشتند و یا توده ایها که خط مشی انقلاب اکتبر را دنبال می کردند و مائوییست ها که روش محاصره شهرها از طریق روستاها را دنبال می کردند و یا چریک های مجاهدین خلق که شکل جنگ چریکی آمریکای لاتین را دنبال می کردند یعنی کاملا مطابق با الگوهای از پیش تعیین شده شرق و غرب. در حالی که تجربۀ انقلاب اسلامی و همچنین الگوی مقاومت در نوع خود بسیار خاص و ویژه بود و از هیچ شیوه ای مشخص بر گرفته از بیرون پیروی نمی کرد.
واقعیتی که ایران و همپیمانان آن را حول یک محور جمع کرده است ، مسائل اعتقادی و اهداف مشترک ایدئولوژیک و استراتیک است. حماس و گروههای مقاومت نیز خارج از این چهارچوب تاکنون حرکت نکرده اند. گروههای مقاومت را نباید به چشم مزدور دید. هرچند شرط همپیمانی اینست که طرفین به احساسات هم احترام بگذارند اما باید به اختلاف نظرها نیز توجه داشت. آنها مزدور نیستند و نباید انتظار داشت که در همۀ موارد مطابق خواست ما حرکت کنند و نباید در مواردی که کاملا مطابق میل ما سخن نمی گویند، اظهارنظر آنها را خصمانه تلقی کنیم.
49263
نظر شما