*حسن احمدیان
سرانجام عبد ربه منصور هادی بعد از گذشت یک سال از آغاز ناآرامی های یمن پس از انتخابات ریاست جمهوری در 2١ فوریه و با کسب 99 درصد آراء به عنوان رییس جمهور سوگند یاد کرد. حضور مردم پای صندوق های رأی حاکی از امید بی اندازه ای است که یمنی ها به آینده کشور و رییس جمهور جدید دارند. اینکه تا چه میزان هادی بتواند به مطالبات و امیدهای جوانان یمنی جامۀ عمل بپوشاند، سوالی است که پاسخگویی به آن با توجه به چالش های فراوان این کشور دشوار است. از این رو در سناریوپردازی در خصوص آینده یمن باید دید چه نیروهایی در این کشور اثرگذار هستند.
واقعیت آنست که در صحنۀ سیاسی یمن سه نیروی عمده حضور دارند: اول، علی عبدالله صالح، حزب حاکم و نیروهای امنیتی و نظامی که همچنان قدرت را به نحوی در دست دارند و حتی عبد ربه هادی نیز از حزب حاکم به حساب می آید؛ هرچند با توافق ملی و برگزاری انتخابات به ریاست جمهوری رسید و گفته می شود طی ماههای اخیر از گروه صالح فاصله گرفته، اما در نهایت جریان طرفدار صالح در تلاش است از سابقۀ نزدیک وی با صالح بهره گیرد.
دوم، مجموعۀ احزاب مخالف و یا ائتلاف دیدار مشترک است که به جز دو حزب اصلاح و سوسیالیست یمن که پایگاه اجتماعی مقبولی دارند، سایر احزاب پایگاه ضعیف دارند و تنها امتیاز آنان سازماندهی خوب آنهاست. سومین نیرو، جوانان یمنی هستند که برعکس احزاب پایگاه خوبی دارند اما سازماندهی و قدرت تبدیل شدن از بسیج مردمی به قدرت سیاسی را از طریق رایزنی های سیاسی ندارند که این مسئله در توافق ریاض کاملاً مشهود بود. در نتیجۀ ضعف سازماندهی جوانان، احزاب دیدار مشترک بودند که در برابر صالح توافق ریاض را امضاء کردند و به همین دلیل گفته شد که آنها انقلاب معترضان و انقلابیون جوان یمن را مصادره کردند.
این سه نیرو و نوع تعامل آنها در آیندۀ یمن بسیار تأثیرگذار خواهد بود. علاوه بر این، نیروهای گریز از مرکز را نیز باید در این دسته بندی جای داد؛ مشخصاً نیروهای موسوم به «حراک» جنوب که تجزیه طلب و یا طرفدار یمن فدرال بوده و شامل گروههای مختلفی هستند. سپس حوثی های شمال که در صعده و استان های همجوار آن ساکن اند. مجموع این نیروهای سیاسی و مشکلات آتی می تواند به گونه های مختلفی در نوع تعامل دولت با آنان بروز کند و موفقیت و یا عدم موفقیت گذار به یک نظام مردم سالار توان کنش هریک از این نیروها را به انحای متفاوتی تحت تأثیر قرار می دهد.
علاوه بر اینها یمن با دو دو دسته چالش عمده و مهم روبروست. اول چالش های بلندمدتی است که در طول تقریباً 20 سال بعد از وحدت یمن به تدریج به وجود آمدند. مهم ترین آنها نیروهای تجزیه طلب هستند که بعد از جنگ سال 1994( جنگ تجزیه) به معضلی یمنی تبدیل شدند که در نهایت نه به حقوق خود رسیدند و نه دولت حاضر است که با آنها کنار بیاید و همین مسئله به تدریج به سمت بحرانی بزرگ حرکت کرد و نمود آن را نیز در یکی دو سال اخیر در تحرکات این گروهها شاهد بوده ایم. علاوه بر اینها شش جنگی که در شمال این کشور میان دولت و حوثی ها رخ داد، شکاف های شمال این کشور را به شدت بالا برده و خود به مشکلی اساسی تبدیل شد.
القاعده و حضور آن در شهرهای مختلف نیز سرِ دیگر مشکلات یمن است. گفته می شود القاعده از کاخ ریاست جمهوری علی عبدالله صالح سر برون آورد. به تعبیری صالح سالها از این برگ برای فشار بر غرب و مخالفان داخلی استفاده کرد و القاعده نیز با کمک این سیاست صالح قدرت گرفتند. اما نکتۀ مهم اینجاست که القاعده هرچند ممکن است با تشویق و یا همراهی نظام یمن قدرت گرفته باشد اما چنین جنبش هایی زمانی که گسترش و قدرت می یابند، کنترل آنها به معضلی تبدیل می شود که بسیار دشوارتر از انتشار اندیشه آنهاست. این واقعیت را در افغانستان و پاکستان شاهد بوده ایم؛ آمریکا و عربستان پشت القاعده و گروههای جهادی ایستادند و پس از شوروی هرقدر سعی شد که آنها را کنترل کنند نتوانستند و مسئله دیگر از دست آنها خارج شده بود. این تحول در یمن هم شکل گرفته است و هم اکنون القاعده به یک نیروی اثرگذار تبدیل شده است.
علاوه بر اینها چالشهایی که نوع حکمرانی صالح به وجود آورد، در خور تأمل است. به اعتقاد برخی از کارشناسان نوع سیاست صالح، سیاست بحران پایدار است. بدین معنا که صالح براساس بحران حکومت می کرد و این بحرانها بود به صالح امکان ادامۀ حکومت را می داد و به همین دلیل وی اصلاً دنبال حل کردن خیلی از بحرانها نبود و حتی به برخی از آنها دامن می زد. صالح حتی در مصاحبه با یکی از رسانه های آمریکایی گفته بود که حکومت در یمن مثل رقصیدن روی سر افعی هاست یعنی از بحرانی به بحران دیگر تغییر شکل می دهد و در واقع همین نوع حکومت به وی امکان داد تا در طول این همه مدت به رغم دشواریهای حکومت یمن، به حکمرانی خود ادامه دهد. این چالشها چشم انداز روشنی از آیندۀ یمن به ما نشان نمی دهد.
با توجه به حجم وسیع چالش های بلندمدت و کوتاه مدت و متغیرها و بازیگران به راحتی نمی توان در مورد آینده نظر داد و تنها می توان چند سناریو را مطرح کرد. در این قالب سه سناریو مطرح است:
سناریوی اول زمانی تحقق پیدا می کند که دولت هادی که فعلاً مقبولیت خوبی بدست آورده است بتواند چالش های کوتاه مدت را کنترل و حل و فصل کند و حتی المقدور بتواند با نیروهای به وجود آوردندۀ این چالشها برخورد و آنها را متوقف کند و از سوی دیگر بتواند چالش های بنیادین کشور را نیز کنترل کرده و محدود کند. این سناریو بسیار خوشبینانه است. اگر دولت هادی موفق به کنترل چالش های بنیادی و حل مشکلات اقتصادی شود، قدرت صالح و گارد قدیمی حاکم کاهش خواهد یافت و صالح احتمالاً در مقابل این سناریو ایستادگی و اشکال تراشی خواهد کرد. از این رو در آینده قرار گرفتن وی در برابر هادی محتمل است و طرفداران صالح و هادی رو در روی یکدیگر قرار خواهند گرفت. چون برد هادی، مساوی است با تضعیف صالح؛ و حرکت رو به جلوی یمن و دور شدن هادی از چالش های بنیادین، مساوی است با کاهش نقش صالح و افراد وی در ارکان قدرت. نقش جوانان و احزاب در حمایت از هادی در این رقابت قدرت بسیار اثرگذار خواهد بود.
سناریوی دوم سناریویی بدبینانه است. در این سناریو اگر هادی نتواند دولت کارآمدی تشکیل بدهد و حتی نتواند چالشهای کوتاه مدت را حل کند، در آن صورت برندۀ اصلی صالح است و اوست که آینده یمن را تعیین خواهد کرد که احتمالاً یکی از طرفداران خود او گزینۀ مورد نظر برای ریاست جمهوری خواهد بود. در آن صورت امکان گسترش مجدد تظاهرات وجود دارد و یمن به سمت جنگ داخلی حرکت خواهد کرد و احتمالاً برون داد این سناریو، تجزیه یمن خواهد بود. چنین سناریویی به تشدید چالش های بنیادین و تقویت نیروهای گریز از مرکز می انجامد و به همین دلیل ممکن است این سناریو به سمت تجزیه یمن پیش رود.
سناریوی سوم سناریویی بینابین است و به نظر می رسد به حقیقت نزدیک تر باشد. براساس این سناریو دولت هادی خواهد توانست چالش های نوع دوم (غیربنیادین) را با کمک های بین المللی و منطقه ای مرتفع کند یعنی چالش هایی که طی سالهای اخیر به وجود آمدند از جمله شیوۀ حکمرانی صالح و مشکلات سال 2011 و حتی مشکلات اقتصادی و بیکاری. اما در مقابل در مورد چالش های نوع اول ( بنیادین) به نظر نمی رسد که هادی چندان موفق باشد و تصور نمی شود که هیچ دولتی بتواند در طول 2 سال (دورۀ انتقالی) این چالش ها را مهار کند.
نقش و تأثیرگذاری قدرتهای منطقه ای و فرامنطقه ای در آیندۀ یمن نیز در خور توجه است. شورای همکاری خلیج فارس و همین طور قدرت های بین المللی ذینفع در امنیت و ثبات یمن و به طور مشخص آمریکا و اتحادیه اروپا همداستان هستند. این قدرت ها برای اینکه دولت هادی بتواند چالش هایی که یمن با آنها مواجه است را کنترل کند و همچنین بتواند چالش های بلافصلی که منافع آنها را تهدید می کند (مثل القاعده) تحت کنترل خود درآورد احتمالاً از وی حمایت خواهند کرد.
از این رو به نظر می رسد در آینده فشار بیشتری بر روی نیروهای نظامی و امنیتی که همچنان تحت کنترل صالح، طرفداران، فرزندان و برادرزاده های او هستند، از سوی این قدرت ها صورت بگیرد تا در چهارچوب توافق صورت گرفته و کمیته ای که برای بازسازی و اصلاح وضعیت نیروهای نظامی و امنیتی یمن تشکیل شده، همکاری کنند و به تدریج کنترل و قدرت اثرگذاری صالح روی نیروهای دولتی کاهش یابد.
*پژوهشگر گروه مطالعات خاورمیانه مرکز مطالعات استراتژیک
26351
نظر شما