به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، در روزهای پرآشوب پس از پیروزی انقلاب اسلامی، آیتالله دکتر بهشتی، پرده از نگاهی متفاوت به مذاکره با دشمن برداشت؛ نه از سر ضعف و استمداد، بلکه از موضع واقعگرایی.
بنابر روایت حوزه، او با زبانی صریح و استوار، مذاکرهای را روایت کرد که نهتنها سازش نبود، بلکه به بهت نماینده آمریکا انجامید. جمله معروفش، «عاشقی را از معشوقش میترسانی؟»، برای همیشه در تاریخ انقلابی ایران ماندگار شد.
در یکی از این برخوردها، یکی از همین آمریکاییها که به عنوان سبکشناس معرفی کرده بودند و میگفتند که این یک آدمی است که درباره ایران مطالعات دارد و به ملت ایران علاقه دارد - ولی ما حرفمان این است که اینها معمولا آدمهای خالص نیستند، غالب هم مأمور سیا از آب درمیآیند - گفتند این اصرار دارد با برخی از اعضای شورای انقلاب صحبت کند. تصمیم بر این شد که صحبت کنیم من قرار بود با او صحبت کنم.
این را مکرر گفتهام، خاطره بسیار جالبی است، هنوز هم برای خودم زنده است.
وقتی پیرامون مشکلات انقلاب و پیروزی این انقلاب مقداری بحث کرد، ارتش شاه را به رخ ما کشید؛ گفت شما فکر نمیکنید یک ملت بیسلاح را دارید با یک ارتش ۵۰۰ هزار نفری از بیخ دندان و فرقسر تا نوک پا مسلح با بهترین سلاحها روبهرو میکنید؟
گفتم چرا، میدانم؛ ولی شما هم فکر نمیکنید که این ارتش، ارتشی است که بهآسانی از شاه جدا میشود؟
گفت فرض کنید که نصف اینها از شاه جدا بشوند، دویست هزار تای اینها وفادار به شاه بمانند، فکر نمیکنید که کشتارهای میلیونی راه بیندازند؟ همین شماها را، همین تو را میگیرند و نابود میکنند.
در اینجا بود که هیچ ضابطه و هیچ بیانی نمیتوانست این پیام را با آن روحیه و احساس به این آمریکایی نماینده استعمار منتقل کند؛ واقع با یک هیجان و روحیه گرم به او گفتم میفهمی چه میگویی؟ آیا شنیدهای عاشقی را از معشوق خود بترسانند؟ این جمله خیلی برایش تعجبآور بود. ما داریم بحث سیاسی میکنیم، بحث عشق و عاشقی نمیکنیم.
گفت نمیفهمم چه میخواهید بگویید.
گفتم من که میگویم شما مادیهای ماتریالیست غربی نمیتوانید انقلاب ما را درک کنید، برای همین است.
باز جا خورد گفت اینها چه ربطی به هم دارد؟ یکی عشق و عاشقی، یکی ماتریالیست؛ اینها چه ربطی به هم دارد؟
گفتم شما مادی فکر کن؛ وقتی صحبت مرگ و شهادت برایتان پیش میآید افق در برابر چشمانتان تاریک میشود، اما باید به تو بگویم برای ملت به پاخاسته و ما که مسئولیتهای بزرگ را به عهده گرفتهایم، شهادت عشق است و حالا شما ما را از معشوق میترسانید؟
سخن به همینجا پایان یافت و بعد آن آقایی که با این آمده بود به او گفتم چه یافتی؟ گفت این جمله آخر او را مأیوس کرد.
بله با دشمن سخن بگو و او را از خود مأیوس کن. دندان طمع دشمن را بکن. من این را یک روش بسیار مفید و پیروزمندانه در مبارزه میدانم.
خط امام، خط نفی سازش، هم به آن معنی خائنانهاش و هم به آن معنی مصلحتجویانهاش است...خط امام از نظر برخورد با استبداد و استعمار و دشمنان و اصالت انقلاب اسلامی ما، خط قدرت و برخورد با شجاعت و قدرت و پیروزمندی است و نه خط سازش؛ نه در شکل سازش خائنانه و نه در شکل سازش مصلحتی.
«عدهای... اصولا هر نوع گفتوگو با دشمن را خطا و غلط میدانند. معتقدند ما میخواهیم دشمن را سرکوب کنیم نباید اصلا با او روبهرو شویم. این یک نوع عقیده است. عقیده دیگر این است که با دشمن و نمایندگان دشمن در مورد مقتضی نمیتوان و نباید روبهرو شد، اما با قدرت میتوان روبهرو شد؛ البته نه به قصد استمداد و کمک گرفتن، بلکه به قصد قدرت نشان دادن و آگاهی نشان دادن.
من باصراحت نظر خودم را در طول این مدت اعلام کردم. من طرفدار این نظر دوم هستم. من معتقدم در میدان سیاست و مبارزه و انقلاب، یک انقلابی میتواند با نمایندگان دشمن حرف بزند؛ به یک شرط: به شرط اینکه در این حرف زدن ذرهای از او چیزی نخواهد؛ هیچ چیز از او نخواهد؛ نه نظر بخواهد، نه کمک بخواهد؛ چون کسی از دشمن انتظار کمک نمیتواند داشته باشد. پس چه؟ پس برای چه با دشمن رودررو بنشینند؟ برای اینکه آگاهی سیاسی، قدرت نفس، اعتماد به نفس، قدرت ایمان و قدرت برخورد خودش را به دشمن نشان بدهد و او را مرعوب کند...»
منابع:
مرکز اسناد انقلاب اسلامی
سخنرانیها و مصاحبههای آیتالله شهید دکتر محمد حسینی بهشتی ج۱
نظر شما