معاون وارد اتاق آموزگاران/دبیران میشود و میگوید: کلاسها آمادهاند، همکاران گرامی بفرمایید سر کلاس!
برخی با شتاب و باقی با تعلل طول راهروها را میپیمایند و پلهها را یکییکی و آهسته بالا میروند تا مقابل کلاس میرسند، برخیشان هنوز درحال گفتگو با همدیگر هستند؛ از دور میتوان بیرغبتی در ورود به کلاس را از چهرههایشان خواند. آخرین معلم با اصرار و خواهش معاون مدرسه، وارد کلاس میشود و درِ کلاس پشتسرش بسته میشود؛ صحنهای که بیشباهت با بسته شدن درب سلولهای انفرادی زندان در فیلمهای هالیوودی نیست. منوط به میزان جدیت و خلقوخوی معلمان، دانشآموزان در کلاسها ساکت یا پرسروصدا هستند؛ از برخی کلاسها چنان صدای داد و فریاد میآید که معاون گمان میکند معلمی سرکلاس نیست؛ وارد کلاس میشود، آموزگار/دبیر سرکلاس بود! معاون عذرخواهی میکند، به دانش آموزان چشمغره میرود و غرولندی با این مضمون که "این چه وضعش است، کلاس را ساکت کنید" و دوباره در کلاس را میبندد.
از بیرون چنین بهنظر میرسد که دانشآموزان و معلمان، هیچیک از این ساعاتی که در کلاس میگذرانند، رضایتخاطر ندارند! برخی دانشآموزان آشکارا میگویند که فقط به اصرار پدر و مادرشان به مدرسه میآیند و ترجیح میدهند در خانه بمانند یا سرکار بروند. اما معلمان نظرات متنوعتری دارند، برخی از تراکم دانشآموزان در کلاسها شکایت دارند، برخی از فقدان ابزارهای کمکآموزشی و دیگرانی از طولانی بودن ساعات درسی گلایه میکنند. برخی دیگر از بیادب و سربههوا بودن نسل جدید ابراز ناخرسندی میکنند، عدهای نیز سختیکار با کودکان/نوجوانان را با حقوق و دریافتی این شغل نامتناسب میشمارند! "کارمان در حد مبصری کلاس تنزل پیدا کرده است" این جمله را یکی از معلمان میگوید و اضافه میکند که "رفتارهایی از این نسل میبینم که در طول خدمت ۲۵ سالهام شاهدش نبودم" و این مساله را ناشی از "کمکاری و غفلت خانوادهها نسبت به تربیت فرزندانشان" میداند.
پس از یک ساعت و ۴۵ دقیقه زنگ تفریح به صدا درمیآید! مطابق آییننامهی اجرایی مدارس، ساعات درسی نباید از ۱ ساعت بیشتر باشد؛ مدیر مدرسه میگوید تمام مدارس زنگها را تلفیق میکنند تا دانشآموزان دفعات کمتری به حیاط بیایند. مراقبت از این تعداد دانشآموز برای معاونان دشوار است و میافزاید که "از اتلاف زمان در رفت و آمد بچهها طی زنگتفریح هم جلوگیری میشود" هر چند در هیچ منبع معتبری، کلاسهای درس ۱ ساعت و ۴۵ دقیقهای برای کودکان و نوجوانان توصیه نشده است. مطابق آییننامه و دستورالعملهای موجود این اقدام تخلف است اما مهم نیست، ادارات هم از این ماجرا باخبرند و ترجیح میدهند با کادر اجرایی مدرسه همراهی کنند. معلمان باور دارند که طی ۱ ساعت و ۴۵ دقیقه حضور مداوم دانشآموزان در کلاس درس، برخوردهای ناخواسته بین معلم و دانشآموزان افزایش پیدا میکند و روحیات دانشآموزان با این مساله سازگار نیست؛ این را معلمی بازنشسته میگوید.
مدیر از اتاقش بیرون نمیآید، والدین و گهگاه یکی از معلمان به اتاقش وارد میشوند، ایستاده یا نشسته روبروی میزش امور انجام میشود و اتاق را ترک میکنند. گاهی که هیاهوی کودکان/نوجوانان از آستانهی تحمل خارج میشود، مدیر از اتاقش بیرون میآید؛ دانشآموزان از سر راهش کنار میروند و با زبان بدن نشان میدهند که تمایلی به قرار گرفتن در مقابلش را ندارند؛ سر صحنهی درگیری میرسد، فریاد زنان چند تشر حواله میکند، متعاقبش تهدید به تنبیه و اخراج، سپس سکوت و تمام! مدیر صحنه را ترک میکند، وسط راهرو میایستد تا بچهها با صف از مقابلش سر کلاس بروند؛ لبخندی آمیخته به غرور حاکی از رضایت بر گوشه لبش دارد و در میانهی کار به اتاقش باز میگردد.
در حیاط مدرسه کودکان/نوجوانان در دستههای کوچک و بزرگ، مشغول گفتگو، خوردن خوراکی، بازیهای دو یا چند نفره و گاه کتککاری هستند؛ در بین دانشآموزان پنجم و ششم و بالاتر شوخیهای جنسی، لفظی یا لمسی به چشم میخورد. البته عنوان "شوخی" نباید آن را ردیف آزار جنسی خارج نماید. تا زمانی که در مقابل چشمان معاونان رخ ندهد یا یکی از دانشآموزان از این اتفاق شکایت نکند، چنین رفتارهایی نادیده گرفته میشوند. در مواقعی که پدر/مادر دانشآموزی وارد عمل شود و اعتراض کند، کار بالا میگیرد و والدین دانشآموز خاطی احضار میشوند. مدیران مدارس ترجیح میدهند اخبار چنین مواردی از مدرسه خارج نشود و در درون مدرسه حلوفصل شود اما اگر پدر/مادر دانشآموز آسیبدیده پیگیر ماجرا باشند، مسأله به کارشناسی مشاوره ادارات اراج داده میشود؛ تیمی از مشاوران نه چندان حرفهای که اغلب فاقد شماره نظام سازمان روانشناسی و مشاوره هستند به مسأله رسیدگی میکنند. بعید میدانم مشاوری که میتواند با تعرفه ۷۰۰ هزار تومانی در مراکز خصوصی مشغول به کار شود، به ویزیت مراجعین با تعرفه ۱۵۰ هزارتومان رضایت دهد. از این رو مشاوران خبره و حرفهای جذب مراکز مشاوره ادارات آموزشوپرورش نمیشوند.
در مدرسه زنگ آخر رسیده است، دانشآموزان فریاد شور و شعف سر میدهند، چنان که گویی از روزها در سلولی انفرادی نگهداری شدهاند، دوان دوان از فضای مدرسه خارج میشوند. در مقابل درب مدرسه خبری از قیدوبندهای درون مدرسه نیست؛ اینجا دیگر فحشهای رکیک و شوخیهای جنسی به اتفاقی عادی مبدل میشود؛ دانشآموزانی که از این دسته نیستند، زودتر مسیر را طی میکنند و دور میشوند و عده ای تا چند ده دقیقه اطراف کوچههای مدرسه پرسه میزنند تا فردایی دیگر...
روزهای مدارس دولتی مشابه هم هستند، خبری از آزمایشگاه و کارگاه یا فعالیتهای گروهی و پژوهشی به چشم نمیخورد؛ جز آنکه توسط معدودی از دانشآموزان خبره مدرسه انجام گیرد. معلمان خود از این شرایط یه ستوه آمدهاند اما کار بیشتر و جدیتر را به زمانی که دریافتی منصفانه و متناسب پرداخت شود، حواله میدهند! مدارس دولتی با تمامی ملحقاتشان در چرخهی بیهودگی و روزمرگی گیر افتادهاند، آموزش به سخنرانی و روخوانی از متن کتب درسی محدود مانده و پرورش در مراسم نماز ظهر و شعارهای صبحگاه خلاصه میشود. مدارس دولتی قتلگاه ایدهآلها و شعارهای کاربدستان و تصمیمسازان نظام آموزشی و همچنین خلاقیت و استعدادهای دانشآموزان است.
*تحلیلگر مسائل آموزشی
۲۳۳۲۳۳
نظر شما