هنوز موفق به دیدن فیلم «پیر پسر » نشده ام، واقعیت این است که بیشترین اشتیاقم برای دیدن این فیلم نه مدت زمان غیر متعارف آن است نه همه نقدهای مثبت و نه چند نقد منفی ، بیشتر از همه دوست دارم فیلم را به خاطر حسن پورشیرازی همشهری هنرمندی ببینم که به نظرم یکی از جدی ترین بازیگران ایران است که همواره به دلیل بی حاشیه بودن در گوشه قرار داشته است اما برای مخاطبان جدی سینما بازی او حداقل در فیلم هایی همانند مهمان مامان، قسم، سگ کشی همچنان دیدنی و به یاد ماندنی است.
این یادداشت نقد فیلم پیر پسر نیست چرا که توانایی نقد فیلم بدون دیدن فیلم را همانند برخی اساتید ندارم، این مطلبی است در خصوص اینکه چرا و در اینهمه سال جمع بسیاری از نویسندگان و منتقدان سینمایی تلاش کردند مرزی مشخص ایجاد کنند میان جمع عظیمی از منتقدان در مقابل یکی دو منتقد و نویسنده و کارگردانی که نه از دریچه نقد و سخن که از مسیر توهین و فحاشی تلاش کردند نام و نانی برای خود دست و پا کنند و صد افسوس که همین اندک افراد به دلیل در اختیار داشتن تریبون های رسمی و غیر رسمی بزرگترین آسیب را به جامعه نقد وارد کردند تا جایی که برخی هنرجویان نقد تصور کنند نقد همان سلاخی بی رحمانیه با ساطور فحش و ناسزاست تا جایی که هر چه نقد فحشش بیشتر بهتر.
هنگامی که واژه هایی همانند لجن ، کثافت ، استمنا، استفراغ ، یبوست و... به دایره واژگانی نقد آنهم نه در نقد مکتوب که در نقد شفاهی و تصویری وارد شد، بسیاری از هنرمندان و نویسندگان تئاتری و سینمایی از این موضوع ابراز تأسف کردند و هشدار دادند که نقد حقیقی نه در گفتگوهای عصبی و از سر تفاخر که در نقد نوشتاری اصولی اتفاق می افتد، نقد مکتوبی که نویسنده نسبت به تک تک کلمات آن مسئول است و تا همیشه در تاریخ هنری نسبت به آن نظرات شناخته میشود.
در کنار این رویه غلط کار به جایی رسید که برخی منتقدان جایگاه پیشنهاد دهنده و اصلاح گرایانه نقد را فراموش و این بار در جایگاه سانسورچی وارد میدان شدند که هر چه نمی پسندیم باید توقیف و تعطیل شود.
نتیجه این برخورد حذفی تا امروز این بوده که همه آثار به نحوی حتی سالها پس از تولید به دست مخاطب رسیده است و جالب اینجاست برخی آثار کاملا بی خطر و معمولی به واسطه برچسب توقیف چندین برابر بیننده داشتند با این تفاوت که از تماشای آنان، بازگشت سرمایه ای نصیب تولید کننده نشده است در حالی که همان فیلم اگر در زمان خود در سینما اکران میشد نهایتا نیمی از این جمعیت بیننده را داشت و حداقل بازگشت سرمایه تولید را نصیب تهیه کننده میکرد.
در جهان در شتاب کنونی دیگر ابزارهای ممیزی و توقیف و در گنجه نگاه داشتن آثار هنری راه به جایی نمیبرد اما متاسفانه گویی قرار نیست از این اتفاقات درس بگیریم.
در تازه ترین اتفاق اما چشممان به جمال نظرات حسین دهباشی روشن شده است، فردی مدعی فرهنگ و هنر که کوچکترین توقعی که از او وجود دارد این است که نه نقدش نسبت به فیلم اصلا نفرتش را با کلماتی از جنس فرهنگ و هنر ابراز کند نه اینکه دهان به فحاشی و توهین بگشاید و نهایتا با فحاشی به مدیران وزارت فرهنگ و ارشاد بر طبل سانسور و توقیف بکوبد.
در حالی که در همه این سالها بزرگترین دغدغه هنرمندان و اهالی فرهنگ این بوده که وزارت ارشاد نباید در نقش توقیف کننده و سدی در برابر تفکرات دست به سانسورهای غیر ضروری بزند.
بی تردید هر کشوری بر اساس قوانین خود خطوط قرمزی دارد که توقع دارد بر اساس فرهنگ و یا شرایط اجتماعی آن رعایت شود اما ذات هنر بر پایه اندیشه بنا شده است.
هنرمند دغدغه مند از جهان اطرافش تغذیه میکند و نهایت هدفش ارائه حرف و دیدگاه اش به مخاطب است در حالی که قضاوت را به مخاطب می سپارد.
بسیاری از افرادی که نظر او را بازنشر دادند و معتقدند پیر پسر به دلیل نشان دادن مواردی که مناسب سن بالای ۱۸ سال است نباید رنگ پرده را میدید در حال توجیه این رفتار و این گفتار به بهانه نامناسب بودن فیلم برای خانواده ها شده اند، در حالی که در همه جای جهان روش موفق درجه بندی فیلم و رعایت آن باعث شده تا همه آثار با هر دیدگاهی برای گروه مناسب خود اکران شود.
بنیان درجه بندی آثار هنری بر اساس سن و سال بر همین استوار است که خود می داند قرار نیست هر اثری برای همه گروه های سنی و فکری مناسب باشد.
اما گویی اینجا ما همواره باید به های راه حل صورت مسئله را پاک کنیم ، همان پاک کردنی که هر گاه معضلی اجتماعی را به دلیل ناکارآمدی مدیریت بخشی از جامعه در فیلمی میبیند آن را سیاه نمایی می نامد و تنها راه حلش برای حل مشکل را حذف و توقیف و خانه نشینی میداند.
دیدگاهی که باعث شده هنرمند ارزنده ای همانند ناصر تقوایی ۲۴ سال فیلم نسازد و در خانه بماند ، همان تفکری که سالها آدم برفی را از اکران دور نگه داشت، همان سلیقه ای که به دنبال توقیف مارمولک بود و کاری کرد سنتوری و خانه پدری و کاناپه به جای پرده سینما در تلویزیون های خانگی دیده شود.
توییت حسین دهباشی زنگ خطری جدی برای آینده سینمای ایران است، زنگ خطری جدی که تئاتر و سینما و سریال و اصولا هنر و ادبیات را تهدید میکند و نمی خواهد از آسیب های گذشته درس بگیرد.
تفکری که معتقد است هر آنچه را نمی داند ، یا درک نمی کند و یا دوست ندارد ، نباید وجود داشته باشد و حذف را تنها راه حل آن میداند.
اما آنچه را نمی توان نادیده گرفت این است که هر اثری مخاطبش را بالاخره پیدا میکند و اگر این توقیف و حذف ها قرار بود منجر به اتفاقی مثبت در فرهنگ و هنر ما شود ، قطعا پس از اینهمه سال شده بود.
در دورانی که نسل نوجوانش با یک موبایل و فیلترشکن بروز ترین آثار جهان را در اختیار دارد اتفاقی که شاهد آن هستیم بستن درهای فرهنگ و هنر و تفکرات مختلف و مستقل هنری داخلی ، تنها منجر به باز شدن پنجره محصولاتی خارجی خواهد شد تا هر روز فاصله میان نسل آینده ما با خودش بیشتر و بیشتر شود.
تا دیر نشده به فکر فردا باشیم
نوید جعفری کارگردان، بازیگر، منتقد و مدرس فیلم و تئاتر فارس
46
نظر شما