گروه اندیشه: یکی از بزرگترین عواملی که باعث استمرار خطاها می شود، میزان سرمایه گذاری است که افراد روی انتخاب های خود می کنند، و اصرار بر موفقیت آن، خود منجر به شکست های بیشتر می شود. به این موضوع نام وابستگی به مسیر نام گذاشته اند. مهرداد احمدی شیخانی در یادداشت خود در روزنامه اعتماد به این موضوع پرداخته است:
****
مرحوم «مسعود سپهر» که از استادان بنام عرصه گرافیک معاصر ایران بود، همیشه بر یک نکته تاکید داشت و میگفت «هر وقت فهمیدی راه را اشتباه رفتهای، بلافاصله برگرد، چون ماندن و ادامه دادن راهی که اشتباه آمدی، یعنی تداوم اشتباه و تداوم اشتباه، نه تنها سودی ندارد بلکه فقط هزینه بازگشت را بیشتر میکند». گمان نمیکنم کسی پیدا شود که با این گزاره منطقی مخالف باشد، ولی در عمل، چند نفر را پیدا میکنیم که جرات و جسارت این را داشته باشند که وقتی اشتباه کردند و فهمیدند که کارشان اشتباه است، از راهی که رفتهاند برگردند؟
واقعیت این است که ما و بهتر است بگویم اکثریت قریب به اتفاق ما، آنچنان اسیر ادعاهایمان هستیم و آنقدر بر درست بودن راهی که رفتهایم و کاری که کردهایم اصرار داریم و درست بودن آن را در بوق و کرنا کردهایم، که همه شجاعتمان را برای بازگشت از راهی که رفتهایم، از دست دادهایم و چنان اسیر همین ادعاها میشویم که به همان عبارت عامیانه «رویمان نمیشود» که از راه اشتباهمان برگردیم یا حتی اگر هم تصمیمی بر بازگشت داشته باشیم، میمانیم که اگر مورد پرسش قرار گرفتیم که پس چرا چنین کردید و چرا به هشدارها که نرو، گوش ندادی؛ یک طورهایی انگار زیر بار و فشار این بیت مولاناییم که احتمالا وصف چنین شرایطی است که «نگفتمت مرو آنجا که آشنات منم» و همین فشار سرزنشها، حتی فقط کلامی، ما را شاید از بازگشت میترساند.
اما موضوع این است که اگر اشتباه و پیامدهایش فقط گریبان خودمان را به تنهایی میگرفت، شاید اشکال نداشت که راه خطا را ادامه دهیم، ولی اگر این خطا و این راه اشتباه، دامان دیگران را نیز بگیرد، چقدر اصرار بر ماندن در این راه، قابل توجیه است؟ غیر از طعنه آنهایی که قطعا هستند و به رسم همان شعر مولانا خواهند گفت «ما که گفتیم»، یک واقعیت دیگر هم هست که ماندن در این راه را تداوم میدهد و آن هم خیل چاپلوسان و توجیهگرانی است که نه تنها آن موقع که تازه گام در این راه اشتباه گذاشتیم، با بهبه و چهچه کردن، تشویقمان کردند که به خطا برویم، که حتی زمانی که دیگر هزینههای ادامه اشتباه کمرشکن شده، باز هم ادامه خطا را توجیه و تو را تشویق میکنند و تاکید میکنند که نخیر، اشتباه نبود که کاملا هم درست بود و بخواهیم یا نخواهیم، در بین ما، کمتر کسی پیدا میشود که پیرامونش را از نکوهشگران و منتقدان پر کند که همه ما، تاییدکنندگان را خوشتر داریم.
هفته گذشته اتفاقی افتاد که بسیار جای امیدواری دارد و گمان دارم که هر چه بیشتر باید در مورد ضرورت تداوم آن صحبت شود. در خبرها بود که وزیر کشور، یکشنبه ۲۲ تیر، تعدادی از روزنامهنگاران و فعالان سیاسی را برای شنیدن نظراتشان درباره جنگ اخیر دعوت کرد که تا آنجایی که در مورد حاضرین این جلسه گفته شده، برخی از شناختهشدهترین فعالان این عرصه که به خاطر بیان صریح نظراتشان در گذشته، دچار گرفتاریهای بسیاری هم شده بودند، حضور داشتند. میتوانیم به رسم همان شعر مولانا بگوییم «نگفتمت.»؟ ولی این نگفتمت مربوط به گذشته است، مهم این است که حالا و در شرایطی که امروز بر کشور حاکم است چه بگوییم و چه بکنیم؟ و مهم این است که این حرکت که به گمان من بسیار ارزشمند است، نه تنها نشانه فهمیدن اشتباه بودن راهی است که تاکنون رفتهایم، بلکه از آن مهمتر، به قول مرحوم مسعود سپهر، گامی مهم در بازگشتن از آن مسیر خطا است که باید همه ما از این تصمیم حمایت کنیم و از طعنه بپرهیزیم که «گفتمت مرو آنجا» را کنار بگذاریم. اما راه چیست؟
در حوزههای مختلف، هر کارشناسی، به واسطه تخصصی که دارد پیشنهادی را خواهد داد که لازم است حتما شنیده شود و بر اساس یک تئوری منسجم، بهترین آنها به کار بسته شود، ولی برای خود من به واسطه تجربه چند دههام در حوزه رسانه و هم از آن جهت که مهمترین موضوع طرح شده با جناب وزیر که در این روزها در جاهایی دیگر هم بر آن تاکید میشود موضوع «بازگشت به مردم» است، یعنی همان مردمی که به فرموده رهبری با هر سنخ پوشش و گرایش، پای وطن ایستادند (نقل به مضمون)، این بازگشت چگونه رخ بدهد؟
در این ۱۲ روز، مدافعان سلحشور کشور، کاری سترگ در مقابل بمباران کشور انجام دادند، ولی یک بمباران بیوقفه و همچنان بدون وجود هیچ دفاعی در حال انجام است و آنهم بمباران رسانههای فارسیزبان ضدایرانی است. بمبارانی که زمانی گمان میرفت رسانه ملی میتواند در مقابل آن بایستد، ولی حالا معلوم شده که نه تنها توان ایستادگی ندارد که حتی احتمالا به دلایلی، کمک حال آن بمباران و رسوخ بیگانگان در افکار عمومی کشور هم شده، که اگر چنین نبود؛ چه لزوم بر این همه هشدار بود که ای مردم مراقب بمباران رسانههای ضدایرانی باشید؟
میدانم که این سخن بارها گفته شده، ولی از آنجا که جلسه وزیر نشان میدهد احتمالا امروز دیگر امکان شنیده شدنش وجود دارد، از نو بر ضرورت بازگرداندن مرجعیت رسانه به کشور میگویم. وقتی در دوره اصلاحات، در یک حرکت عجیب، مطبوعات اصلاحطلب را که با اقبال گسترده اجتماعی روبهرو بودند، در یک شب توقیف کردند، شاید گمان این نبود که این توقیف، باعث اقبال رسانههای خارج از کشور میشود که شد. اما حالا با این همه کانال ماهوارهای، دیگر حتی بازگشت به امکان آن مطبوعات هم نمیتواند مرجعیت رسانهای را به کشور بازگرداند، مگر اینکه با هدف بازگشت به مردم، به همین رسانههای موجود اجازه داده شود که کانال تلویزیونی راهاندازی کنند و در گامی دیگر، با برداشتن فیلترینگ؛ هم ایده بازگشت به مردم عملی شود و هم حمایت غیررسمی از مافیای فیلترشکنفروشی پایان یابد. این دو گام، مهمترین گامها در بازگشت به مردم است و بدون آن، هر عملی بینتیجه است، چنانکه تا همینجا هم بینتیجه بوده.
۲۱۶۲۱۶
نظر شما