به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، فرهنگ جولایی در پاسخ به این پرسش منصور ضابطیان مجری «ساطور» که پیش از انقلاب چه چیزهایی در رادیو سانسور میشد، گفت: تنها درباره خانواده سلطنتی ممنوعیت وجود داشت. به ترانههای کوچهبازاری هم ایراد میگرفتند یک بار ترانه «الو خواهش میکنم» را امتحانی پخش کردم تا ببینم چه میشود! بار اول خبری نشد و بار دوم گفتند چرا دوباره این کار را کردی؟ آن بار هم ما زیر سبیلی رد کرده بودیم. متوجه شدم بازنشستههای سازمان آن موقع رادیو را ۲۴ ساعته گوش میکردند و گزارش میدادند
وی افزود: وقتی انقلاب شد، تصورها و شرایط کاملاً متفاوت بود. در آن روزها هرچه را مناسب میدانستم، پخش میکردم. هیچ مدیری نبود، هیچ نظارتی نبود؛ همهچیز دست خودم بود. چون رادیو را من گرفته بودم. آن زمان ارگان نبود، بلکه جامعهای آزاد بود که همهچیز در آن پخش میشد. گوینده هم بود، اما انتخاب موسیقی بهویژه بسیار سخت بود. نمیدانستیم جشن بگیریم یا نه، چون عدهای شهید شده بودند، مردم زیادی کشته شده بودند. گاهی موسیقی سنگین پخش میکردیم، مثل برنامهی «گلها» که بدون کلام بود. هرچه به دستمان میرسید، خودمان پخش میکردیم، بیآنکه کسی بداند چرا و چگونه.
جولایی یادآور شد: یک بار ترانهای از خانم پروین پخش کردیم، کسی تماس گرفت و اعتراض کرد. کمکم جایگاه من در رادیو جا افتاد؛ بهطوریکه هرکس اثری از بیرون میآورد، آن را به من میسپرد. یک ماه که گذشت، فردی به عنوان ناظر پخش آمد و گفت: «از این پس سرودههایی که از بیرون میرسد، ابتدا به من بدهید تا گوش کنم، سپس پخش کنید.» گفتند: «رئیس سازمان دستور داده است.» آن فرد میرحسین موسوی بود که بعدها نخست وزیر شد. در واقع نخستین کسی که رسماً خواست آثار را بشنود، او بود.
ناظر پخش دوام نیاورد اما به خاطر مخالفتهایم به خانهام ریختند
وی تصریح کرد: با این حال، من کار خودم را میکردم. اثری را گوش میکردم، اگر مناسب میدیدم، روی آنتن میبردم. گاهی حتی بدون گوش دادن کامل، مستقیماً پخش میکردم. این روند چند روز بیشتر دوام نیاورد، زیرا کسی نبود ما را کنترل کند. در واقع خودم کنترل امور را به دست گرفته بودم.
جولایی با بیان اینکه مخالفتهایی که میکردیم، کار دستمان داد، توضیح داد: سال ۱۳۶۰ به خانهام ریختند. آرشیو، سیستم صوتی و پیانویم را بردند. من مانده بودم که چرا چنین کردند. هفتهشت نفر مسلح آمده بودند. من آن زمان همچنان در رادیو کار میکردم و مهمترین برنامههای رادیو را داشتم. در آن سالها هرکس سبیل داشت، به او میگفتند «چپ»؛ به صورت تراشیدهها میگفتند «ملی». اما من هیچکدام نبود. واقعیت این است که خام بودم. فضای انقلابی همهجا را گرفته بود و ما هم تحتتأثیر قرار داشتیم.
فکر می کردند سیستم صوتی دستگاه مخابراتی و پیانو، دستگاه تکثیر است!
این تهیه کننده پیشکوست اذعان کرد: آن شب خانهام را زیرورو کردند. سیستم صوتی برایشان عجیب بود. فکر کردند دستگاه مخابراتی است. نوارها و صفحات را جمع کردند. حتی پیانو را بهعنوان دستگاه تکثیر ضبط کردند! آنقدر خام بودند که نمیدانستند چیست. از اوین آمده بودند. سالها گذشت. من شکایت میکردم. آقای ابطحی و آقای پورمحمدی کمک کردند. یادم هست آقای ابطحی مرا نزد آقای رئیسی فرستاد. گفتند شما محاکمه شدهاید و اموالتان بهعنوان آلات لهو و لعب ضبط شده است! گفتم: «من محاکمه شدهام، اما خبر ندارم!» در نهایت نامه نوشتند، مصالحه شد. بخشی از وسایل بازگردانده شد. هرچند بسیاری از آنها «معدوم» شده بود.
جولایی یادآور شد: بعدها فهمیدم که همان مدیر پخشی که من با او مقابله میکردم، در این کار دست داشته است. یعنی بخشی از ماجرا شخصی بود، نوعی انتقام. با این حال آقای ابطحی همیشه کنار بچههای رادیو بود و کمک میکرد.
از برنامه های زنده کنار گذاشته شدم
این تهیه کننده رادیو با اشاره به روزهای سختی که برای پخش موسیقی محدودیت وجود داشت، افزود: از سال ۱۳۵۸ محدودیتها آغاز شد: «این را پخش نکن»، «آن را پخش نکن». من همواره با این محدودیتها درگیر بودم. ابزار کارم را نمیخواستم از دست بدهم. سال ۱۳۶۰ بهخاطر همین مخالفتها از برنامههای زنده کنار گذاشته و به میدان ارگ منتقل شدم. آنجا برنامهی زنده «صبح جمعه» را آغاز کردم. سال ۱۳۶۳ محدودیتها باز هم ادامه یافت. هر مدیری که میآمد، قوانین شخصی خود را اعمال میکرد. یکی از مدیران بهطور اکید اعلام کرد: «خواندن شعر همراه موسیقی ممنوع است.»
جولایی ادامه داد: با این حال من بارها این ممنوعیت را شکستم. مثلاً خانم فیروزه امیرمعز شعری از پابلو نرودا خوانده بود. من آن را پخش کردم. سر و صدای زیادی بهپا شد. اشکال این بود کسانی که مأمور کنترل بودند، نه موسیقی میشناختند و نه رادیو را. آنها فقط آمده بودند مراقب باشند. این برای ما بسیار تحقیرکننده بود. اما در عین حال ما هم مراقب بودیم که آنها سازمان را خراب نکنند.
سالها بعد ابطحی از کارهایش پشیمان شد
این هنرمند پیشکسوت در پاسخ به اینکه چقدر توانستید این افراد را تغییر دهید؟، گفت: بسیار زیاد. آدمهایی را میدیدم که روز اول با یک طرز فکر آمدند، اما چند سال بعد با طرز فکری کاملاً متفاوت از سازمان رفتند. بعدها بسیاری از آنان، هر وقت مرا دیدند، گفتند: «ببخش بابت آن روزها. ما آماتور بودیم، شما حرفهای بودید. اگر شما مقاومت نکرده بودید، شاید امروز وضعیت موسیقی اینگونه نبود.» یکی از این افراد محمدعلی ابطحی بود که شهامت داشت درست را ببیند. او میگفت: «ما شما را تنبیه کردیم، اما حالا میفهمیم اشتباه کردیم.» بسیاری بابت برخوردهایی که کرده بودند، عذرخواهی میکردند.
میگفتند جای موسیقی از افکتهایی مثل «جویبار»، «باران»، «موج دریا» استفاده کنید!
وی با اشاره به اینکه اجازه پخش هیچ موسیقی نداشتیم به جز سرود، افزود: یک دوره بود که در سرودها حتی ویولن، تار و سنتور حذف شده بود و فقط سازهای رزمی باقی مانده بود. بعد، در حدود سال شصتوسه، همان سرودها را دوباره فقط با «طبل» و «سنج» تولید کردند. برای فاصله برنامهها می گفتند موسیقی نگذارید و بهجایش از افکتهایی مثل «جویبار»، «باران»، «موج دریا» و … استفاده کنید! می گفتیم رادیو بیستوچهار ساعته برنامه دارد... خلاف میکردیم و موسیقی پخش میکردیم و به حساب «نافرمانی» گذاشته میشد. خیلی تنبیه میشدیم، بچههای زیادی اذیت شدند، ولی ما مقاومت میکردیم. باور داشتیم که حق مردم است و باید از آن دفاع کرد.
جولایی با بیان اینکه از دروغ و کلک بیزارم، اما یک وقتهایی چارهای نبود، ادامه داد: در آن سالها که ماشینها در خیابانها رفتوآمد داشتند، اگر نوار موسیقی در ماشین پیدا میکردند، مأموران نوار را ضبط میکردند. اگر لطف میکردند، همانجا نوار را میشکستند و میگفتند: «برو، برایت پرونده درست نمیکنیم.» ولی اگر سخت میگرفتند، پرونده تشکیل میشد، دادگاه میرفت و جریمه هم در کار بود. ساز هم اگر دست کسی میدیدند، مشکل درست میشد. ما این وضعیت را میدیدیم و تلاش میکردیم طوری موسیقی را پخش کنیم که هم شنونده بهره ببرد و هم خطر کمتری ایجاد شود.
ماجرای کلک زدن به محمدعلی ابطحی و حسین پاکدل برای پخش یک ترانه!
وی تاکید کرد: مثلاً ترانه «اندک اندک جمع مستان میرسد» که ریتمش هم شبیه آهنگهای رزمی بود، آنقدر در ماشینها پخش میشد که بهنوعی مردم خودشان آن را جا انداختند. صحنههای جالبی بود؛ هر ماشینی را نگاه میکردی، همین کاست را داشت. من این نوار را به خانه بردم، آن را تبدیل کردم و روی دستگاه پخش رادیو گذاشتم. بعد، در برنامهی زنده این نوار را پخش کردم. سه–چهار دقیقه پخش شد که آقای ابطحی زنگ زد. با عصبانیت گفت: «بگیر، قطعش کن.» گفتم: «حاجآقا! عرفانیه..» گفت: «به تو میگویم قطعش کن.» ما هم آن قطعه را نیمهکاره آرام فید کردیم، ولی پنج–شش دقیقهاش پخش شده بود.
جولایی یادآور شد: حسین پاکدل، که آن زمان مسئول پخش شبکه یک بود، این کار را شنیده بود، پیش من آمد و آن را گرفت تا خودش هم پخش کند. من نزدیک بود چیزی توضیح بدهم، اما خودداری کردم و توضیحی ندادم. فقط نوار را جمع کردم، به او دادم و رفت. 10، 15 دقیقه بعد آقای ابطحی رسید. داد زد: «چرا این کار را میکنی؟ من چقدر جواب بدهم؟ چرا؟» یکی از بچههای فنی آمد توی پخش و گفت: «حاجآقا! تلویزیون هم دارد همین را پخش میکند.» این جمله را که گفت، آقای ابطحی آرام شد. من هم طلبکار شدم و به او گفتم: «ببین حاجآقا! همه آن چیزهایی که سر ما داد میزدی، تلویزیون هم دارد پخش میکند!»
وی ادامه داد: دیگر همان شد؛ این کار آزاد شد. از آن به بعد سالها، همین قطعه مرتب پخش شد. کسی هم نفهمید چطور آزاد شد. من اما میدانستم ماجرا چه بود. سالها گذشت تا یک روز در یک جمع هنری نشسته بودیم. یکی از آقایان گفت: « پس تو مرا نجات دادی؟» گفتم: «برای چی؟» گفت: «این کاری را که من در ارشاد مجوز داده بودم، قرار بود به خاطرش به دادگاه اداری بروم. بعد گفتند: آقا! این قطعه را صدا و سیما دارد پخش میکند. چه دادگاه اداری؟» یعنی همانطور کار جا میافتاد و دیگر ادامه پیدا میکرد.
آثار خوانندههای قدیمی هیچکدام با مجوز رسمی پخش نشد از بنان و نوری تا شجریان
جولایی تاکید کرد: خوانندههای قدیمی هیچکدام با مجوز رسمی پخش نشدند. ما پخش میکردیم، خلاف بود، مسئله میشد، تذکر میگرفتیم. اما بعد که یک بار پخش میشد، دیگر ادامه پیدا میکرد. بنان و نوری اکیداً ممنوع بودند. شجریان فقط دو تا سرودش قابل پخش بود؛ سرودهایی که دربارهی انقلاب بودند. یکی «سپیده» (با شعر ابتهاج) و دیگری «شب است و چهرهی میهن سیاهه». آن هم بعد از مدتی گفتند: «دیگر پخش نکنید.» نه «شب است» و نه «چهرهی میهن سیاهه»؛ هر دو اکیداً ممنوع شدند. ما گفتیم: «آقا! آرشیو پر است از ترانه و تصنیف. اینها حیف است.»
وی درباره مقاومتشان مقابل از بین بردن آرشیو اظهار کرد: یک دوره هم در دهه شصت نوار خام خیلی کم شد. نوار خام نبود. آرشیو که میرفتیم، میگفتند: «از نوارهای قدیمی پاک کنید و دوباره ضبط کنید.» ما میماندیم که چه کنیم. بچههای آرشیو مقاومت میکردند.
آثار نوری را پخش میکردم، تذکر میگرفتم و تنبیه میشدم اما مقاومت میکردم
جولایی در پاسخ به اینکه چرا شخصیتی مثل محمد نوری که بعدها در سازمان بهعنوان چهره ماندگار انتخاب شد، ممنوع بود گفت: هر کسی که قبل از انقلاب معروف بود، ممنوع بود. اما اگر کسی معروف نبود، مشکلی نداشت. همهی معروفها ممنوع بودند. من خیلی پافشاری کردم. به نظر من انصاف نبود کسی که هنرمند است، فقط به دلیل معروف بودن کنار گذاشته شود. بار اول ترانه «ای وطن» را پخش کردم. در رادیو همه مانده بودند که چه کار میکنم. به خبر ساعت 11 رسیدیم. آن موقع گوینده در استودیو خبر میخواند. به خانم گوینده گفتم: «شما بیرون نرو، به صدابردار هم گفتم: صدا را قطع نکن، بگذار کامل پخش شود.»
وی تصریح کرد: مطمئن بودم بعد از پخش، من را بیرون میکنند. اما خواستم کار یک بار کامل پخش شود. خبر یک دقیقه دیر شد اما کسی متوجه نشد. بعداً برای موسیقی تذکر دادند. ما این کار را چند بار تکرار کردیم. تذکر میگرفتیم. یک بار هم نوار را بردم و گفتم: «اینها را گوش کنید. مجوز دارند.» روی نوار هشت مهر پخش ممنوع خورده بود. گفتند «ببینید! اینها تمام شدهاند. اینها خوانندههای قبل از انقلاباند.» ولی باز هم من پخش میکردم.
داستان تلخ بازگشت کوتاه علی تابش
این تهیه کننده رادیو درباره علی تابش گفت: او را با اصرار آوردیم اما یک روز مرا صدا زدند و گفتند: «دیگر ایشان را نیاور.» خیلی روز سختی برایم بود. او را به زور آورده بودم. مدتها دنبالش بودیم، نمیآمد و در یک مهمانی او را راضی کرده بودم و می خواست علنی کار کند.
ضابطیان هم گفت: آقای نوذری، یک سال بدون نام کار کرد. همه میپرسیدند این کیست؟
جولایی ادامه داد: مدیرم آن موقع آقای واعظی بود که از او نامه گرفتم و یکی از علتهایی که آقای واعظی هم کنار گذاشته شد، همین آوردن تابش بود. روزی که از او خواستم نیاید خیلی سخت بود. چند روز سختترین روزهای زندگی من بود. او کسی بود که خیلی خواهش کردیم و با سلام و صلوات او را آورده بودیم... بعدها فهمیدند که اشتباه کردند. اصلاً نباید آن برخوردها را میکردند.
تنبک زدن ممنوع بود شیرخدا را آوردم!
تهیه کننده برنامه «صبح جمعه با شما» درباره سختی هایی که برای تولید آن کشیده شده گفت: در بخش مسابقه، وقتی کسی برنده میشد، ما او را تشویق میکردیم. اما گفتند: «نه! ممنوع است. دست زدن ممنوع است.» آوردن تنبک در رادیو ممنوع بود. من اولین بار تُنبک را در رادیو با «ضرب شیر خدا» آوردم. مرشد شیر خدا را صدا زدم. گفتم: «یک کار دارم. در صبح جمعه بخوان.» خیلی خوشحال شد. گفت: «آره، میخوانم.» اما شرط گذاشتم: «ضرب را گرم نکن. چون ریسک است. وقتی ضرب ممنوع است، اگر گرم کنی، خطر دارد.» او هم قبول کرد. آمد و اجرا کرد. آن هفته پخش شد. هفتهی بعد هم تکرار شد. بعد گفتم: «حالا ضربت را گرم کن.» چند هفته گذشت. بعد رفتم خدمت آقای کدخدازاده و گفتم: «آقا! ضرب زورخانه حرمت دارد. اینجا هم باید حرمتش حفظ شود.» بالاخره قانع شدند و پذیرفتند. به این ترتیب، ضرب زورخانه دوباره به رادیو برگشت. واقعاً موسیقی را ذرهذره برمیگرداندیم.
گفتند چرا گوینده مرد میگوید سلام به سوسن و بنفشه؟! حذفش کنید
وی با اشاره به برنامه عیدانه و بهاری که در آن گوینده مرد وجود داشته گفت: گفتند چرا گوینده مرد میگوید سلام به سوسن و بنفشه ؟! حذفش کنید. امروز که نگاه میکنیم، خندهدار است. ولی آن زمان واقعاً سخت و آزاردهنده بود.
جولایی در پاسخ به اینکه اگر امروز هیچ سانسوری وجود نداشته باشد و به شما بگویند: «هرچه دلت میخواهد بساز»، چه میسازید؟ اظهار کرد: همان کاری را که این سالها کردهام، ولی با موسیقیهای کاملتر، با ترانههای مناسب و حتماً با استفاده از صدای خانمها. چون هیچ دلیلی برای حذف وجود ندارد. من با اطمینان میگویم هیچ دلیلی برای حذف صداهای خانم نمیبینم. بارها به مسئولان هم گفته بودم. میگفتند: «نه، این مسئله فقهی است.» اما من پاسخ میدادم: «این موضوع فقهی نیست، چون حتی بعضی از آقایان صدایشان لطیفتر و نازکتر از برخی خانمهاست. اگر بخواهیم از منظر شما نگاه کنیم، پس صدای بعضی آقایان هم اشکال دارد!»
گفتم موسیقی و شعرخوانی زن پخش میکنم حتی اگر اخراج شوم
این تهیه کننده ادامه داد: در برنامه نوروزی صدای خانم ثریا قاسمی و کارهایی از هرمز شجاعیمهر و محمود شهریاری را پخش کردم. واقعاً به جایی رسیده بودم که خسته شده بودم. تصمیم گرفتم هرچه صلاح میدانم انجام بدهم، میدانستم که بعد از آن اخراج میشوم. اما با خودم گفتم اشکالی ندارد. اگر هم اخراج شوم، حداقل به خاطر موسیقی اخراج شدهام، نه به خاطر کار خلاف. در آن مدت ترانههای بنان، تمام کارهای محمد نوری، و آثار ناصر چشمآذر را پخش کردم؛ موسیقیهایی که واقعاً عجیب و تأثیرگذار بودند و مردم از شنیدنشان شگفتزده میشدند.
وی در پایان گفت: در نهایت به پر مخاطبترین برنامه از اول انقلاب تا امروز در صدا و سیما تبدیل شدیم. نظرات مردمی هم در بولتن خود سازمان منتشر شد. همان بولتن را گرفتم و پیش مدیران بردم. بعد از آن اوضاع تغییر کرد. گفتند: «همین تیمی که این برنامه را ساخته، بیاید و برنامههای بعدی را هم تولید کند.» البته یک شرط گذاشتند: سعید نعمتی نباشد. چون او سردبیر بود. اما ما تیمی بودیم که همه با هم کار میکردیم. گفتیم: «نه! این کار تیمی است. اگر یکی نباشد، ما هم نیستیم.» این اتفاق یکی از تجربههای مهم بود. به ما نشان داد که حتی در سختترین شرایط، اگر کار درست انجام شود و مردم همراه باشند، نتیجه تغییر خواهد کرد.
5959
نظر شما