کیاوش حافظی: ۱۴ آبان، سالروز درگذشت حبیبالله عسگراولادی بود، فردی که در این سالها نماد اصولگرای سنتی و میانهرو بوده است. عسگراولادی، در کنار آیتالله مهدویکنی، نماد تعادل، عقلانیت و میانهروی در اردوگاه اصولگرایی به شمار میرفت؛ چهرهای که میکوشید سیاست را از هیجان و افراط دور نگه دارد.
سالروز درگذشت مرحوم عسگراولادی بهانهای را فرهم آورد تا نگاهی به دلایل تضعیف جریان اصولگرای سنتی بیندازیم؛ جریانی که در سالهای گذشته جریانهای جدیدتر سیاسی مثل جبهه پایداری بدیل آن شدهاند.
وقتی که جناح راست شکل گرفت
ریشه جریان اصولگرایی سنتی به جناح راست در دهه اول انقلاب برمیگردد. بارزترین محور اختلاف آنها با جناح چپیها در نوع نگاهشان به اداره اقتصادی کشور بود. جناح راستیها که بخشی از آنها از موتلفهایهای بازار تشکیل شده بودند به اقتصاد بازار آزاد اعتقاد داشتند و گرایش جناح چپیها متاثر از فضای چپ کلاسیک و اداره کشور در شرایط جنگی به کنترل بر اقتصاد و بازار بود.
یکی از بروزهای این تقابل در استعفای جناح راستیهایی مثل احمد توکلی و حبیبالله عسگر اولادی و چند نفر دیگر از کابینه میرحسین موسوی بود که فرصت را فراهم ساخت تا دولت به صورت یکپارچهتر در دست جناح چپ قرار بگیرد.
جناح راستیها در مجلس هم دنبال ابقای دولت موسوی نبودند. آنها در نامهای که به نامه ۹۹ نفر شهرت پیدا کرد خواستار تغییر نخست وزیر برای دولت دوم آیتالله خامنهای بودند؛ طرحی که البته ناکام ماندند. برای نمونه، محمدرضا باهنر که برای اولین بار در دوره دوم به مجلس راه پیدا کرده بود در نطق خود که به طور اتفاقی با روز تحلیف رئیس جمهور همزمان شده بود، خطاب به میرحسین موسوی گفت: «آقای خامنهای نمیخواست تو را نخستوزیر بگذارد. امام تو را نخست وزیر نگه داشته؛ کاری بکن که در دوره دوم نخست وزیری، آبروی امام و انقلاب و نظام را حفظ کنی.»
از سوی دیگر در انتخابات مجلس سوم حذف برخی نامها از فهرست انتخاباتی جامعه روحانیت زمینههای انشعاب در بین روحانیون را فراهم کرد. افرادی مثل محمد موسوی خوئینیها، مهدی کروبی و محمد خاتمی مجمع روحانیون مبارز را تشکیل دادند و شیوخ چپیها شدند. شیوخ راستیها هم روحانیون سنتیتری مثل مهدوی کنی، موحدی کرمانی و ناطق نوری در جامعه روحانیت بودند.
اولین و آخرین رویارویی کلاسیک
رویارویی این دو مجمع در انتخابات ۷۶ رخ داد. در یک سو محمد خاتمی نماینده مجمع روحانیون و در سوی دیگر ناطق نوری عضو جامعه روحانیت بود که مورد حمایت جامعتین قرار داشت. اردوگاه چپیهای دهه شصت پشت سر خاتمی قرار گرفت و سیاسیون سنتیتر در اطراف ناطق نوری بودند. این انتخابات اولین و آخرین رویارویی کلاسیک انتخاباتی بود، چرا که چهار سال بعد جامعتین فقط مردم را به شرکت در انتخابات تبدیل کردند و در ادوار بعدی انتخابات ریاست جمهوری شیوخ دو جناح سنتی دیگر رویاروی هم نبودند.
تغییر ادبیات اقتصادی دستراستیها
رفتهرفته نیز اصولگرایی در مسیر دگردیسی قرار گرفت. در دولت هاشمی رفسنجانی، دستراستیهای معتقد به اقتصاد آزاد که به خاطر تمرکز دولت بر سیاستهای چپگرایانه دولت موسوی از وزارت کار استعفا داده بود، منتقد سیاستهای هاشمی شدند. طوری که احمد توکلی در انتخابات دوره دوم هاشمی، در مقابل او قرار گرفت و در سال ۸۰ هم در مقابل خاتمی.
مصباح یزدی وارد سیاست میشود
از سوی دیگر یک چهره سنتی دیگر دورادور بر فضای سیاسی و موازنه جریان اصولگرا تاثیرگذار بود. محمدتقی مصباح یزدی اگرچه در دهه ۶۰ حضوری در فضای قدرت سیاسی نداشت، از دهه ۷۰ وارد سیاست شد. مصیاح یزدی در زمانی که نشریات فرهنگی و روشنفکری طرفدار پیدا کرده بودند، در سال ۷۴ موسسه امام خمینی را بنیان گذاشت تا به مقابله فرهنگی با اندیشههای به زعم او التقاطی مثل نواندیشی دینی و اسلام رحمانی بپردازد.
نماد ترکیب جناح راست
اثر حضور مصباح یزدی در فضای سیاست البته بعدا نمود بیشتر پیدا کرد. با پایان دولت اصلاحات، موازنه در اردوگاه جریان راست هم در حال تغییر بود. بارزترین نمود نیروهای جناح راست را میتوان در فهرست انتخاباتی آنها برای انتخابات مجلس ششم دید. که هم نام افرادی مثل هاشمی رفسنجانی، موحدی کرمانی، احمد توکلی، محمدرضا باهنر وحسن روحانی دیده میشد و هم افرادی مثل محمود احمدی نژاد و غلامحسین الهام. محمود احمدی نژاد در حالی که کاندیدای ورود به مجلس بود، رئیس ستاد انتخاباتی هاشمی رفسنجانی در نارمک هم بود.
تغییر موازنه در اردوگاه جناح راست؛ از هاشمی تا مصباح
احمدینژاد که دوران ریاست جمهوریاش در تغییر موازنه اردوگاه جناح راست اثرگذار بود خود نمادی از فاصله گرفتن از اصولگرایان میانهرو به سوی اصولگرایان سنتیتر هم هست. او یکی از کاندیداهای اصولگرایان در انتخابات شورای شهر اول و مجلس بود که در هر دو شکست خورده بود. پس از این دو شکست گویا دنبال هویت تازهای بود که در پایان دوره اصلاحات این فضا برای او فراهم شد. او در زمان ریاست جمهوری هاشمی استاندار اردبیل بود ترجیح داد به جای آنکه در حاشیه هاشمی باشد زیر سایه مصباح یزدی برود؛ فقیهی که تقابل او با هاشمی به پیش از دوران انقلاب برمی گشت.
سال ۸۳ وقتی صحبت از کاندیداتوری مجدد هاشمی رفسنجانی در انتخابات شد، نشریه پرتو سخن نزدیک به مصباح یزدی بر آن شد که هاشمی رفسنجانی را به اصلاح طلبان گره بزند و همچنین نوع مشروعیتی که او برای ولی فقیه قائل است را زیر سوال ببرد.
معجزه هزاره سوم؛ مولود اصولگرایی
از سوی دیگر، جناح راستیها برای انتخابات به فکر متحد کردن جریانها و احزاب سیاسی خود افتادند که ماحصل این تلاشها شکلگیری شورای هماهنگی نیروهای انقلاب اسلامی را با محوریت راست سنتی بود. این شورا در سال ۸۳ از افرادی مثل علیاکبر ناطق نوری، حبیبالله عسگراولادی و محمدرضا باهنر ایجاد شده بود تا پیروز انتخابات ۸۴ از جناح راستیها باشد.
این تشکل از علی لاریجانی حمایت کرد و این موضوع باعث دلخوری احمدینژاد و قالیباف شد و آنها حاضر به کنارهگیری از انتخابات نشدند. و به این ترتیب عبور طیفی از جناح راستیها از اصولگرایان سنتی و تضعیف مرجعیتشیوخ در جناح راست رخ داد.
اوج این ماجرا را میتوان در رویارویی هاشمی رفسنجانی و احمدی نژاد در مرحله دوم انتخابات ۸۴ دید؛ هاشمی در مرحله او مورد حمایت جامعه روحانیت بود و در آن سو مصباح یزدی برای پیروزی احمدی نژاد از عالم غیب برای پیروزی او روایت میکرد.
نقش راست سنتی در روی کار آمدن احمدینژاد چه بود؟
اگرچه ناطق نوری روایت کرده که احمدی نژاد را به صلاح کشور نمیدانست. اما به هرحال بخشی از تبار احمدینژاد در جناح راست بود و آنها به نوعی معرفی کننده او به جامعه بودند. او منتخب شورای شهر سوم تهران برای شهرداری بود اما استعلام او به خاطر پرونده سوآپ اردبیل مثبت نبود. محمدرضا باهنر به خاطر حل مشکل شهرداری احمدینژاد با وزیر اطلاعات دولت اصلاحات گفتگو کرده و به او گفته بود: «شهرداری برای احمدینژاد دستگرمی است والا او رئیسجمهوری آینده است.»
موازنه در جناح راست تغییر کرد و میانهروها جدا شدند
با روی کار آمدن دولت احمدی نژاد، موازنه نیروهای اصولگرا در حال تغییر به سود طیف نوظهور و طرفدار مصباح بود. در انتخابات ۸۸ هم اصولگرایان سنتی در شرایطی قرار گرفتند که جریان نوپدید آنها را به حمایت از احمدی نژاد وادارد. هرچند که برخی حمایت جامعه روحانیت از احمدی نژاد را نفی کردهاند اما از قول مهدوی کنی نقل شده که با احمدی نژاد دفع افساد به فاسد میشود. جامعه مدرسین حوزه نیز به حمایت از احمدی نژاد پرداخت.
حملات احمدینژاد به چهرههای جامعه روحانیت مبارز مثل هاشمی رفسنجانی و ناطق نوری در ادامه روند کنار گذاشته شدن جریان اصولگرای سنتی بود. رفتهرفته شکل جریانهای سیاسی از شکل اصولگرا – اصلاحطلب تغییر کردند. اگر روزگاری هاشمی رفسنجانی و بخشی از اصلاحطلبان جمعناپذیر بودند در کنار یکدیگر قرار گرفتند و این واقعیت دنیای سیاست را نشان دادند که هیچ دوستی یا دشمنی ابدی نیست. نمود بارز این موضوع آنجا بود که کاندیدای اصلاحطلبان در انتخابات ۹۲ نه از مجمع روحانیون، بلکه از جامعه روحانیت مبارز بود. راست تندرو از احمدی نژاد گرفته تا جبهه پایداری که در زمان او تشکیل شده بود حتی به تقابل با علی لاریجانی پرداخت و رفتهرفته عرصه بر او تنگ شد تا او نیز از سپهر سیاست ایران کنار برود.
درگذشت چهرههایی مثل مهدوی کنی و حبیبالله عسگر اولادی که بنا به جایگاه خود میتوانستند فضای اردوگاه جناح راست را تا حدی کنترل کنند، آخرین تیر بر پیکر بدنه جریان اصولگرای سنتی بود و به این ترتیب، شاگردان سیاسی مصباح یزدی عملاً فضای جناح راست را در دست گرفته و ساز خود را مینوازند. طوری که جبهه پایداری که در زمان احمدی نژاد تشکیل شد و مصباح یزدی را پدر معنوی خود می داند حالا خود را جریانی سوا از جناح راست میداند. طوری که حتی حالا که در غیاب اصولگرایان سنتی، محمد باقر قالیباف میانه رو اصولگراها شناخته می شود نیز در تقابل با این جریان قرار گرفته است. اما نهایتا دست بالا پیدا کردن طیف تندرو محصول عوامل مختلفی مثل درگذشت بزرگان جناح راست، ورود مصباح یزدی به قدرت و میدان دادن جناح راست به افرادی مثل احمدی نژاد بوده است و همین باعث شده که طیف تندرو از تبار خود هم عبور کنند.
۳۱۲۱۱







نظر شما