خبرآنلاین - فاطمه غریبی: در اکتبر ۲۰۲۵، ارتشهای پاکستان و افغانستان درگیر و دهها نفر کشته شدند؛ این خشونت، شدیدترین درگیری از زمان بازگشت طالبان به قدرت در افغانستان در سال ۲۰۲۱ بود. پس از آن هر دو طرف در دوحه آتشبس امضا کردند، اما دور دوم مذاکرات در استانبول که هفته گذشته برگزار شد، به دلیل اختلاف نظر درباره گروههای شبهنظامی مخالف پاکستان که در داخل افغانستان فعالیت میکنند، بدون رسیدن به توافق بلندمدت پایان یافت.
ابراهیم رحیمپور، دیپلمات پیشین ایران، در گفتوگو با خبرآنلاین تأکید کرد که شکست مذاکرات اخیر ریشه در تاریخچه پیچیده روابط دو کشور دارد و افزود در منازعات آینده پاکستان و افغانستان، ابرقدرتهایی مانند آمریکا نقش پررنگی دارند. او با اشاره به محدودیتهای نظامی و اقتصادی طرفین، وقوع یک جنگ تمامعیار را بعید دانست، اما احتمال بروز درگیریهای مقطعی میان دو کشور را محتمل خواند.
در ادامه متن کامل گفت و گوی «خبرآنلاین» را با ابراهیم رحیمپور، معاون پیشین وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران، مطالعه میکنید.
*** از نظر شما دلیل اصلی شکست مذاکرات افغانستان و پاکستان چه بود؟
داستان روابط پاکستان و طالبان قدیمی و بسیار پیچیده است؛ ریشههایش حتی به قبل از یازده سپتامبر برمیگردد و اگر به عقبتر برگردیم تا زمان حضور شوروی و اشغال افغانستان نیز امتداد دارد. این مسئله جدیدی نیست؛ ریشهها و علل متعدد و متفاوتی دارد. اما یک نکته مهم این است که کشورهایی که از کشورهای دیگر بهعنوان اهرم نظامی استفاده میکنند و به آنها کمک میکنند، لزوماً پیوندی دائمی با آن برقرار نمیکنند. همان کشور ممکن است در مقطعی بهخاطر منافع یا اختلافات تبدیل به دشمن آن کشور دیگر شود؛ یعنی دو متحد میتوانند روزی دشمن شوند. این مثالها در روابط میان کشورها زیاد است؛ همانطور که ما هم در مواردی با کشورهایی مانند سوریه که روزی راهبرد مشترک داشتیم، با تغییر حاکمیت سیاسی و دولتها، مسیر روابطمان تغییر کرده است.
افغانستان هم کشوری است که مراحل مختلفی را طی کرد و تقریباً همزمان با انقلاب اسلامی ایران وارد یک دوره تحولات شد. از رژیم پادشاهی، حضور شوروی و حکومتهای چپ، مجاهدین، اختلافات داخلی که به ظهور طالبان انجامید، سپس حادثه یازده سپتامبر و حضور آمریکا و دورههایی که مجدداً طالبان و آمریکا تعاملاتی داشتند تا زمانی که مجددا طالبان قدرت را در دست گرفت. بنابراین از همان سالها، حدود ۵۰ سال گذشته، روابط پاکستان با افغانستان دچار تغییرات پیاپی و نوساناتی بود. اینها تاریخچهای از روندی است که به شکلگیری وضعیت کنونی منجر شده است. شاید اگر در این پنجاه سال گذشته روابط پاکستان و افغانستان ثبات بیشتری داشت، امروز وضعیت متفاوت بود. اما نوسانات متعدد و تغییر وضعیتها در طول زمان تأثیرگذار بودهاند.
میتوان گفت که از زمان روی کار آمدن طالبان در افغانستان، آنها با پاکستان مشکل داشتند. البته طالبان خودش هم یکدست نیست؛ در درون طالبان جناحها و گروههای مختلفی هستند که با هم اختلاف دارند و حتی درباره پاکستان هم نظرات واحدی ندارند. طالبان حتی در داخل پاکستان هم شاخهها و نفوذی پیدا کرد و در برخی مناطق پشتوننشین پاکستان برای برخی حاکمیتهای محلی مدعی شد.
در رابطه میان این دو کشور، روابط بینالمللی، بازیگران منطقهای و تحرکات دیپلماتیک نیز مؤثر بود. رابطه و مراودات طالبان با روسیه تغییراتی ایجاد کرد؛ سفرهای وزرای خارجه نیز-از جمله سفر وزیر خارجه افغانستان به دهلینو و سفر وزیر خارجه ما به افغانستان-تعادل معادله در منطقه را به هم زد. جنگ یا تنش بین هند و پاکستان هم در این میان مؤثر بود. هند به صورت تاکتیکی به سمت روسیه و چین گرایش پیدا کرد که این موضوع آمریکا را ناراحت کرد و در کل معادلات منطقهای را بههم ریخت. این موارد نیز مشکل پاکستان با افغانستان را پررنگتر کرد. نکته مهم دیگر این است که پاکستان پس از به قدرت رسیدن مجدد طالبان، تعداد قابلتوجهی از افغانها را از پاکستان اخراج کرد و روابط تجاری و ترانزیتی با افغانستان را کاهش داد و در این زمینه ایران تا حدی جایگزین شده است.
دربارۀ جنگ نظامی میان دو کشور باید گفت که طالبان در حوزه زمینی تفوق دارد و پاکستان از قدرت هوایی قوی برخوردار است. در مرزها حملاتی علیه نیروهای پاکستانی رخ داد و پاکستان در واکنش به برخی حوادث مرزی اقدام به بمباران کرد؛ این رویدادها باعث شد رنگوبوی جنگ در منطقه حس شود. اما از نظر توانمندیها وضعیت برابر نیست: یک طرف قدرت هوایی و طرف دیگر نیروهای چریکی در مرزها.
در چنین بستری مذاکراتی در استانبول برگزار شد؛ قطر همواره نقش مؤثری داشته و ترکیه اخیراً وارد میدان شده و میزبان نشست شد. با این حال ما بهعنوان میانجی بیطرف تلقی نشدیم. البته از قبل هم میشد حدس زد این مذاکرات نتیجه کامل و نهایی نخواهد داشت، زیرا مسائل و مشکلات متعدد و ریشهای وجود دارد که طرفین نتوانستند در مذاکرات به تفاهمی قاطع برسند.
*** احتمال پایان آتشبس و آغاز جنگ مستقیم میان افغانستان و پاکستان چقدر است؟
باید توجه داشت که موضوع منازعه افغانستان و پاکستان فراتر از خود این دو کشور است. نقش آمریکا، روسیه و تا حدی چین در این معادله و در منافع و خواستههایشان باید محاسبه شود تا بتوان پاسخ دقیقتری داد.
بهصورت کلی، من وقوع یک جنگ تمامعیار را بعید میدانم. نه پاکستان از نظر اقتصادی توان چنین جنگی را دارد، نه طالبان انسجام لازم برای ورود به یک جنگ گسترده را دارد. پاکستان امکان دارد شبیه برخی جنگهای اخیر-مثل حملات اسرائیل در چند کشور-بهصورت «میزنند و میروند» اقداماتی انجام دهد، و کشور مقابل هم توان پدافند مؤثری ندارد که مانع ورود نیروهای مهاجم شود. طالبان بیشتر میتواند در مناطق مرزی بهطور محدود عمل کند.

بنابراین احتمال یک جنگ مقطعی وجود دارد، اما جنگ تمامعیار بعید است. آمریکاییها نیز علاقهمند بودند پایگاه بگرام را پس بگیرند، اما طالبان زیر بار این درخواست نرفت. از سوی دیگر، مقاماتی از پاکستان-از جمله نخستوزیر و رئیس ستاد-به واشنگتن رفتند و قطعاً آنجا تفاهماتی داشتهاند که باید منتظر بمانیم تا ببینیم این تفاهمات چه تأثیری در صحنه میگذارد.
*** آیا اظهارات مولوی نورالله نوری، وزیر امور مرزها و قبایل افغانستان، که وزیر دفاع پاکستان را بیمار و نیازمند درمان توصیف کرد، باعث افزایش تنشها میشود؟
اینگونه اظهارات را نباید مانند نظرات طبیعی در فضای سیاسی دنیا مهم تلقی کرد. طالبان گروهی است که سابقه چریکی دارد و اکنون به حکومت رسیده و همچنان همان لحن و ادبیات چریکی را دارد؛ بنابراین نباید این نوع حرفها را خیلی جدی گرفت یا تصور کرد کشورها روی چنین گفتارهایی محاسبات راهبردی میکنند. بیشتر مسئله توان کشورها اهمیت دارد.
همانطور که عرض کردم، پاکستان توان اقتصادی لازم برای ورود به یک جنگ گسترده را ندارد و نوع جنگافروزی افغانستان و نیروهای طالبانی هم متفاوت است. حتی در داخل پاکستان نیز نیروهای متمایل به طالبان حضور دارند و چنین وضعیتی برای خود پاکستان هم خطرناک است و نمیخواهند وارد جنگی شوند که در سرزمین خودشان هزینه داشته باشد.
به همین دلیل تصور نمیکنم این نوع اظهارات به جنگ جدی منجر شود. امروز باید فراتر از سطح دو کشور و در سطح قدرتهای بزرگ به معادله نگاه کرد. اینکه آمریکا، روسیه، چین و حتی هند چه محاسبات و منافع و معادلاتی در این منطقه دارند، تعیین میکند که آیا اوضاع به سمت یک جنگ بزرگ میرود یا خیر.
*** جنگ در مرزهای شرقی چه تأثیری بر امنیت ایران دارد؟
به هر حال، هر نوع نزاعی در کنار مرزهای ما تأثیرات خود را خواهد داشت. طبیعی است که دو کشوری مانند پاکستان و افغانستان-حتی بدون جنگ-برای ما منشأ تهدیدهایی بودهاند؛ از جمله مسائل امنیتی، تروریسم و مشکلاتی که بهدلیل ضعف کنترل مرکزی در این کشورها ایجاد میشود. حال اگر جنگی رخ دهد، این نگرانیها افزایش پیدا میکند و طبیعتاً وضعیت برای ما مفید نیست.
ما باید تلاش کنیم این تنشها مدیریت شود. اما نوع رابطه ما با طالبان بهگونهای بوده که پاکستان ما را بیطرف تلقی نمیکند. بنابراین تصور نمیکنم ایران بتواند در این موضوع نقش جدی و تعیینکنندهای برای میانجیگری یا مدیریت بحران داشته باشد.
*** در شرایطی که ایران شدیداً نیازمند بهبود روابط با همسایگان است، درگیری میان دو همسایه چه تأثیری بر روابط ایران با طالبان و پاکستان خواهد گذاشت؟
ما در هرکدام از این کشورها بر اساس یک فرمول و چارچوب مشخص عمل میکنیم؛ اینکه این فرمول خوب است یا بد، زیاد است یا کم، بحث دیگری است. اما اگر میان دو کشور همسایه ما نزاعی شکل بگیرد، طبیعتاً شرایط برای ما سختتر میشود. از نظر سیاسی و حتی اقتصادی تأثیرات خودش را خواهد داشت، چون بخشی از بودجه کشورهای درگیر صرف مسائل نظامی میشود و این موضوع روی اقتصادشان هم اثر میگذارد.
با وجود وضعیت نهچندان خوب افغانستان، مبادلات اقتصادی ما با این کشور حتی بیشتر از پاکستان است و مدتی است این روند ادامه دارد. البته تلاشهایی برای افزایش مبادلات با پاکستان هم انجام میشود، اما فعلاً بیشتر جنبه شعاری دارد و اقتصاد دو کشور آنقدر همگن نیست که سریع بالا برود. اما به طور کلی میتوان گفت که نزاع بین این دو کشور در تعامل ما با آنها خیلی تأثیری ندارد.
*** بهعنوان یک عامل محرک، جایگاه طالبان پاکستانی در مناقشات و شکست مذاکرات اخیر را چگونه ارزیابی میکنید؟
میتوان گفت بخشی از تنشها و درگیریها میان پاکستان و افغانستان ریشه در مسائل قومیت مرزی دارد. در افغانستان، پشتونها حاکم هستند و غیرپشتونها سهم چندانی در حاکمیت ندارند، در حالی که در پاکستان وضعیت برعکس است و بیشتر حکومت در دست پنجابیهاست. در طالبان هم دودستگیها، اختلافات و تفاوتهایی بین رهبران آنها مشاهده میشود. طالبان حکومت استاندارد بینالمللی ندارند و بیشتر ساختارشان قبیلهای است. در چنین ساختاری، افکار قدیمی، کینهها، بلندپروازیها و استبداد رأی در میان رهبران و اعضای قشر حاکم بیشتر دیده میشود.
۳۱۲/۴۲







نظر شما