۰ نفر
۱۱ آبان ۱۳۸۸ - ۱۴:۵۲

سلطان عثمانف کارگردان نمایش «رستم و سهراب» خرسند است نمایش او در سرزمین حکیم فردوسی هم اجرا شده و مورد توجه قرار گرفته است.

آذر مهاجر:بعد از ده سال همکاری با تئاتر روسیه و اجرای آثار بسیار به زبان روسی، سلطان عثمانف به محض گرد آوردن گروهی فارسی‌زبان، رستم و سهراب را به زبان حکیم فردوسی به صحنه برد.

خواسته او خیلی زود برآورده شد و بعد از چند اجرا برای متخصصان در تاجیکستان، اولین اجرای عمومی رستم و سهراب او در تهران و در جشنواره بین‌المللی تئاتر فجر انجام شد.

عثمانف جایزه بخش بین‌الملل را برای این نمایش دریافت کرد و از ابتدای آبان دوباره به ایران آمد تا نمایشش را طبق وعده مسئولان جشنواره برای مردم حکیم فردوسی به اجرا بگذارد. به گفته عثمانف این نمایش نه تنها در اجرای عمومی در تاجیکستان بسیار مورد استقبال قرار گرفته، بلکه در جشنواره تئاتر پرستو که هر دو سال یک بار در جمهوری تاجیکستان برگزار می‌شود و نیز در جشنواره تئاتر‌های دولت‌های آسیای مرکزی هم جایزه برتر را از آن خود کرده است و نیز از جمله نمایش‌هایی بوده که برای اجرا در جشنواره چخوف در روسیه انتخاب شد. رستم و سهراب 4 روز در این جشنواره که غیررقابتی است و برترین‌های جهان را به نمایش می‌گذارد، به صحنه رفت.

آقای عثمانف! نمایش شما با همه تمهیدات خلاقانه‌ای که در اجرا دارد، در متن به نوشته فردوسی وفادار مانده و در حقیقت اشعار فردوسی هستند که به انتخاب شما به عنوان دیالوگ از زبان بازیگران ادا می‌شوند. کار شما این طور می‌طلبید یا به این وفاداری اعتقاد دارید؟
همه دیالوگ‌های این نمایش از شاهنامه است. برخی از آنها مربوط به رستم و سهراب است و در برخی قسمت‌ها برای ایجاد ارتباط مفاهیم و تفکرات از اشعار دیگر داستان‌های شاهنامه استفاده کرده‌ام. مثلاً دیالوگ‌های پایان نمایش درباره تقدیر از داستان سیاوش برداشته شده است.

من در این باره نظری دارم. من وقتی سراغ شکسپیر  یا کسی مانند حکیم فردوسی، حق ندارم از سخن خود چیزی در آثارشان بیاورم. این اعتقادی است که همیشه داشته‌ام. اگر قرار باشد یکی از نمایش‌های شکسپیر را اجرا کنم همان دیالوگ‌های شکسپیر را استفاده می‌کنم. اگر شکسپیر در عصر ما بود شاید به خودم اجازه می‌دادم بخشی از نوشته او را جابه‌جا کنم اما وقتی او در عصر ما نیست، من حق ندارم این کار را بکنم. یک اثر کلاسیک را نمی‌شود عوض کرد.

اما از شاهنامه فردوسی و از بسیاری آثار شکسپیر برداشت‌های آزاد صورت گرفته و حتی نمونه‌های مدرنی از آنها هم ساخته و اجرا شده‌اند. به نظر شما این اتفاق‌ها نباید می‌افتاد؟
من چنین کاری را قبول ندارم. فرض کنید هملت یا رستم و سهراب را بخواهیم امروزی اجرا کنیم. قرار است چه اتفاقی بیفتد؟ آنچه مهم است فکری است که در این آثار کلاسیک هست و این فکر باید بیان شود، بنابراین چه دلیلی دارد که سهراب جین بپوشد و در دنیای امروز زندگی کند؟

حرف یک شاهکار درباره لباس نیست درباره معنی است و مهم این معنی است که باید برای مخاطب پذیرفته باشد. مثلاً اگر شما بدانید، در تاجیکستان ده یا پانزده سال پیش جنگ شهروندی درگرفت که ما شاهد سهراب کشی‌های زیادی بودیم. سهراب‌های زیادی کشته شدند و با چشم خود دیدیم که چه رستم‌ها چه سهراب‌هایی را کشتند. بنابراین این اثر برای تاجیکی‌ها خیلی دور نیست و آنها می‌توانند با معنی و پیامش ارتباط برقرار کنند.

پس شما رستم و سهراب را انتخاب نکردید برای اینکه شاهکار فردوسی است بلکه انتخابش کردید چون هموطنان شما در این برهه از زمان بیش از همیشه با ارتباط بگیرند و همذات پنداری کنند؟!
نه. من رستم و سهراب را به هر دو مقصود انتخاب کردم و برای من دست زدن به شاهنامه حکیم فردوسی یک هدیه بزرگ یا امکان ارزشمند بود. نمایش‌هایی مانند رستم و سهراب آثاری هستند که همیشه برای مردم جالبند و مورد توجه آنها قرار می‌گیرند.

به اعتقاد من همه داستان‌های شاهنامه باید روی صحنه بیایند. این داستان‌ها هم دراماتوژی خوبی دارد و هم معنی و حرف‌های ارزشمند و حتی بهترین قصه‌های عشقی را می‌توان در شاهنامه خواند. بنابراین هر کدام از این داستان‌ها را می‌توان روی صحنه اجرا کرد و حتی یک کارگردان می‌تواند همه عمر حرفه‌ای خود را به کار کردن روی شاهنامه فردوسی اختصاص بدهد.

شما خودتان چند اثر از شاهنامه را تا به حال اجرا کرده اید؟
من فقط همین یک داستان شاهنامه را اجرا کرده‌ام اما این سومین باری است که رستم و سهراب را اجرا می‌کنم. اولین بار سال 2002 یا 2003 بود که رستم و سهراب را در سالن تئاتر، اجرا و باله به نام صدرالدین عینی در تاجیکستان اجرا کردم.

در واقع اپرای رستم و سهراب بود. دومین بار چون در تئاتر روس کار می‌کردم، رستم و سهراب را به زبان روسی اجرا کردم. متن اصلی شاهنامه نبود، بلکه ترجمه واسیلی ژوکوفسکی از شاهنامه بود که اوایل قرن نوزدهم منتشر شده و باعث شد مردم روس زبان با شاهنامه آشنا شوند. من از متن این نویسنده استفاده کردم که البته کمی با شاهنامه فرق دارد. یعنی مترجم کمی قهرمان‌ها را عوض کرده است. خلاصه اینکه دومین اجرای من از رستم و سهراب به زبان روسی باعث شد که بسیاری از تاجیکی‌ها و علاقه‌مندان به کار به من ایراد بگیرند که چرا خود شاهنامه را به زبانی که هست اجرا نمی‌کنم.

من در تئاتر روسی بودم و باید کارهایم را به زبان روسی اجرا می‌کردم اما در فکر اجرای رستم و سهراب به زبان فارسی بودم که تقدیر باعث شد وارد تئاتر جوانان تاجیکستان شوم. البته دو سال منتظر ماندم تا توانستم گروهی از بازیگران را که فارسی بلد هستند، گرد هم بیاورم و این نمایش را اجرا کنم.

با همه وفاداری‌تان به رستم و سهراب، در بخش‌هایی از نمایش، از جمله عروسی‌ها و سوگواری‌ها، موسیقی و آوازهای خاصی اجرا می‌شوند که به گمانم تاجیکی هستند. چرا این بخش‌ها را اضافه کردید؟
بله. اینها آوازهای سنتی تاجیکستان است و بخشی از فرهنگ ما که نمی‌دانیم کی، کجا و چگونه شکل گرفته‌اند. فقط می‌دانیم از گذشته‌های دور همراه ما بوده‌اند و به همین دلیل ممکن است در ایران زمین، در بخش‌های مختلف آن هم رایج باشند.

مثلاً نمی‌دانم شما سنت سرتراشان را دارید یا نه! البته می‌دانم تعزیه خوانی که در آخر نمایش ما هست در ایران زمین هم وجود دارد. این آئین‌ها و آوازها را در نمایش آوردیم برای اینکه شاهنامه فردوسی هم جزو تاریخ و فرهنگ ماست.

داستان‌های شاهنامه برای ما خیلی دور نیست و از این سبب احساس کردم باید سنت‌های تاریخی تاجیک را هم به نمایش اضافه کنم. خوشبختانه فکر می‌کنم این کار نه تنها به کار ضرر نزده بلکه باعث بهبود کار شده است و البته سبب شده که رستم و سهراب ما تاجیکی بشود. بخواهیم یا نخواهیم کارگردان تاجیکستانی است، همه بازیگران تاجیک هستند و به طور طبیعی رستم و سهرابشان هم رنگ و بوی تاجیکستان را به خود می‌گیرد و تاجیکانه می‌شود.

ایده چرخی که در صحنه وجود دارد و کاربردهای متعدد و متنوع آن چطور شکل گرفت؟
این ایده یکباره و در یک دقیقه ایجاد شد. من همه بازیگران را جمع کردم و دور هم نشستیم و برایشان توضیح دادم که قرار است رستم و سهراب را کار کنیم. همان موقع چرخ را روی کاذذ برایشان کشیدم و گفتم که این چرخ تقدیر و فلک است.

چرخ گردونی که در بالای صحنه ما یعنی تکه زمینی که داستان در آن رخ می‌دهد، قهرمانان را به سمت سرنوشتشان می‌برد. همین ایده چرخ باعث شد از همان ابتدا از آوردن گرز و سپر و شمشیر و ابزارهای جنگی پرهیز کنیم. چون تئاتر باید زبان خودش را داشته باشد؛ زبان رمز. از آن سبب بندها پیدا شد و از همین بندها به عنوان ابزارهای جنگی هم استفاده شد. چرخ گردون ما بر مدار تقدیر می‌چرخد و هر کدام از قهرمان‌ها هم تقدیر جنبان هستند.

اگر این قهرمان‌ها، رستم، سهراب، افراسیاب، تهمینه و گردآفرید در این داستان چرخ را به گونه‌ای دیگر می‌چرخاندند و اگر هر کدام آنها یک حرکت غیر از آن چیزی که تقدیر بوده انجام می‌دادند شاید سهراب به دست پدر کشته نمی‌شد اما همه چیز همان‌طور پیش رفت که تقدیر بود.

چرخ گردون و در حقیقت هر ابزاری که در صحنه این نمایش وجود دارد برای چند مورد، استفاده می‌شود. نمی‌دانم شاید دعای حکیم فردوسی بود که همه چیز خیلی خوب پیش رفت و همه چیز در کنار هم جمع و جور شد.

در نمایش شما نه تنها ابزار، بلکه موسیقی هم دو کارکرد داشت. موسیقی نمایش شما در بخش‌های مربوط به نبرد، کاملاً میدان جنگ را تداعی می‌کرد...
همه این ایده‌ها مانند نوری در ذهنم درخشید. ما در جنگ‌ها طبل داشتیم و طبل به عنوان یک ساز می‌توانست رعب وحشت و فضای جنگ را تداعی کند و به جای ابزارهای جگی به کار برود. این فکر تا جایی عملی شد که من فکر می‌کنم اگر موسیقی این نمایش را از آن بگیرید، هیچ از آن نمی‌ماند.

باز هم سراغ داستانی از شاهنامه خواهید رفت؟
چیزی درونم هست. احساس می‌کنم باید یکی از داستان‌های عاشقانه شاهنامه را اجرا کنم. شاید بیژن و منیژه یا شاید زال و رودابه. داستان سیاوش را هم دوست دارم.

کد خبر 22647

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین