"نظام حاكم در سوریه سقوط کرد." این خبری است که بیش از 17 ماه است که خیلی ها در گوشه و کنار دنیا مترصد و منتظر آن اند. حال بیایید تصور کنیم نظام حاکم در سوریه عملا سقوط کرده و مخالفان توانسته اند تمامی دستگاههای دولتی را به دست گیرند. به نظرتان، مرحله بعد از این رخداد سیاسی چیست؟ اولین رخدادی که در 4 کشور انقلابی عربی حاصل شد، پاکسازی و حذف مهره های نظام سابق است آنهم تحت عناوین مختلف که پرداختن بدان مجالی دیگر می طلبد. اما آیا در سوریه این نخستین مرحله خواهد بود؟ با توجه به چند دستگی مخالفان در سوریه و با توجه به ماهیت متفاوت نظام سیاسی در سوریه با دیگر کشورهای عربی انقلابی (بهره مندی از بنیاد ایدئولوژیک سیاسی)، نخستین گام و مرحله، حرکت سیل آسای مخالفان پاریس و لندن نشین به سوی دمشق است تا هر کدام یکی از کرسی های تهی مانده را به دست گیرد.
در این میان همان قانون معروف حاکم خواهد بود، هر که زورش بیش، سهمش بیشتر. حال به نظر شما مخالفانی که 17 ماه است نتوانسته اند به جز بر سر کناره گیری اسد از سمت خود، به توافقی دست یابند و در آخرین نشست با پرتاب میز و صندلی در قاهره، با همدیگر گفت وگو کنند، چطور ممکن است سوریه آنهم با آنهمه ثقل و جایگاه منطقه ای و بین المللی و با آن تنوع دینی نژادی را مدیریت و اداره کنند؟ این البته نخستین چالش فراروی اینهاست و نه آخرین.
دومین چالش، القاعده ای است که در حال حاضر، حذف بشار اسد نه هدف نخستین آن بلکه هدف ثانوی و نقطه عبور و انتقال به هدفی اصلی و مهم تر یعنی برقراری امارت اسلامی است و در همین راستا، اکنون در حال انبار کردن سلاح در زیر زمین برای زمانی است که از این هدف ثانوی به هدف اصلی منتقل شود. چرا که القاعده با تمامی زیرشاخه های آن معتقد است که حاکمیت سکولار ضد دین و ضد اسلام است و به هر قیمتی باید حذف شود. بنابراین، درگیری ها در سوریه با حذف اسد متوقف نخواهد شد بلکه شدت بیشتری خواهد گرفت، چرا که این بار دو گروه که یکی قدرت را به طور کامل به دست نگرفته (گروه پیکارجوی ارتش آزاد) و دیگری قدرت را حقی اسلامی می داند و (القاعده و اسلامگرایان با تمامی تشعبات آن ) به جان هم خواهند افتاد، دو گروهی که نه حفظ جان شهروندان بلکه تحقق هدف ، مهم ترین غایت و هدف آنهاست. اینجاست که ملت خود را ناچار خواهد دید که با نگاه مذهبی و نژادی راه خود را در پیش گیرد. کردها در شمال اعلام استقلال می کنند و راه را برای استقلال طلبی کردها در ترکیه و صد البته در عراق خواهند گشود و سنی ها در جنوب سوریه و دیگر استان ها کیان سیاسی خود را شکل خواهند داد و علوی ها در لاذقیه و طرطوس در جهت ضربه زدن به رقبای خود فعالیت خواهند کرد و حوزه نفوذ خود را در مقابله با دیگر گروهها شکل خواهند داد و دروزی ها هم همین طور. اتوماتیک وار در کوتاه یا دراز مدت سوریه به چهار کیان سیاسی ای بدل خواهد شد که باید قدرت های بزرگ درباره به رسمیت شناختن یا نشناختن آنها صف آرایی کنند. اینجاست که آتش سوریه دامن ترکیه، اردن، عراق و لبنان را می گیرد و بدنه این حاکمیت ها ترک خواهد برداشت و منازعات خونین فرقه ای و نژادی تا دیر زمانی در این کشورها و طبعا در کل منطقه خاورمیانه شعله ور می شود، آن چنان که نمودهای آن را امروز در لبنان می بینیم. از همین روست که در تمامی اظهارنظرهای رهبران کشورهای همجوار سوریه، آنچه بیش از همه دیده می شود، تاکید بر وحدت اراضی سوریه است. چرا که تقسیم این کشور به معنای تقسیم کشورهای همجوار است.
همزمان، در سوریه درگیری ها همچنان ادامه می یابد و منازعات شکل نژادی و قومی و دینی و مذهبی به خود گرفته و گروههای مخالفی نظیر شورای ملی مخالفان و هیات امنای انقلاب سوریه و دیگر گروههای مخالف تازه تشکیل یافته، تنها به تقسیم غنایم و توزیع پست ها و فراخوان دادن برای وحدتی مشغول می شوند که دیرگاهی است که زیر خروارها خاک مدفون شده و احیای آن آرزویی محال خواهد بود.
در خوشبینانه ترین حالت، مخالفان دولتی مرکزی را شکل خواهند داد اما چه دولتی؟ دولتی ضعیف و بیمار با الگوی عراق که تاکنون شماری از وزارتخانه ها بی وزیرند و اختلاف در لایه های مختلف قدرت، جان میلیون ها عراقی را می آزارد و تنها چیزی که اهمیت ندارد جان انسان است. در این دولت شکننده، القاعده در شکل و شمایل اخوانی و سلفی هم سهمی خواهد داشت، اخوان و سلفی هایی که برهان غلیون سکولار نتوانست با آنان در شورای ملی مخالفان به توافق دست یابد و به کناری رانده شد. در این حالت هم سوریه همان بحران را باز با همان شدت و حدت از سر خواهد گذراند. چرا که علوی های حذف شده از قدرت، تا دیرزمانی از زخم خود نخواهند آسود و برای ضربه زدن به حاکمان جدید خواهند کوشید.
آیا تمام آنچه آمد به معنای بیم دادن درباره پیامدهای تغییر نظام در سوریه است؟ هر چند معتقدم هر کدام از ما بنا به همان اصل "انسان عبارتست از موضع خویش"، حق داریم که در یکی از این دو جبهه بایستیم و موضعگیری کنیم و دویدن و نفس نفس زدن برای رسیدن به قطار سریع السیر آژانس های خبری تنها "انسان بودن" ما را زیر سئوال می برد، اما پاسخم طبعا نه است. هر ملتی حق آن دارد که سرنوشت سیاسی خود و رهبران خویش را خود انتخاب کند. قطع نظر از نظام حاکم در سوریه و صرف نظر از ایدئولوژی و گفتمان آن، آنچه بیش از همه اهمیت دارد جان عزیز شهروندانی است که بازیچه دست سیاست بازان شده است. 17 ماه گفت وگو میان نظام حاکم و مخالفان با منطق سلاح، نتیجه ای نداده است. این بیش از همه نشانگر شکست چنین منطقی است که باید از آن روی برگرداند.17 ماه قتل و کشتار و درگیری از هر طرف مذموم و ناپسند و مطرود است، چرا که این جان ارجمند انسان است که شب و روز به باد فنا فرستاده می شود. مخالفان اگر بخواهند این نظام برچیده شود، باید علاوه بر آنکه توجیه منطقی برای این برچیدن بیاورند که تاکنون نیاورده اند و صرفا موضوع را منحصر در یک شخص / بشار اسد کرده اند و هیچ برنامه و راهکاری نمی دهند، بر این مساله اصرار دارند که ما این نظام را به رسمیت نمی شناسیم. اگر چنین گفتمانی را بپذیریم، مخالفان اما باید به این پرسش پاسخ دهند که صرف حذف دیگری به هر قیمتی به معنای دیکتاتوری نیست؟ نظام حاکم در سوریه در هر صورت و در بدبینانه ترین حالت، بخشی از تاریخ سیاسی این کشور است و حذف صورت مساله یا از بیخ برکندن یک تفکر و یک نظام سیاسی با حذف رهبران آن نه به معنای حذف آن است و نه رفتاری دمکراتیک. گفت وگو به عنوان رفتاری دمکراتیک - که خیلی ها از ما تنها ژست آن را می گیریم - تنها راهکار فراروی مخالفان است ، آنهم زمانی که با همدیگر به وحدت هدف، وحدت منطق و وحدت رفتار برسند. آیا مخالفان خواهند توانست این سه گانه را محقق سازند و آیا سوریه به این نقطه انتقال خواهد رسید؟ باید به انتظار نشست اما فشرده کردن کل بحران و رنج یک ملت در یک شخص، بلایی است که دیرگاهی است که به جان ما ملت های جهان سوم افتاده است و حذف آن فرد یا تفکر هم بلایی دیگر است که بعید می دانم به این زودی ها بتوانیم از آن رهایی یابیم. ما ملت های خاورمیانه دیرزمانی است که دور سر خود می چرخیم.
4949
عبدالله آلبوغبیش
کد خبر 238825
نظر شما