مهدی یاورمنش: وقتی به کافه خبر آمدند، تازه راز ماندگاری گروهشان برایم آشکار شد؛ علاوه بر تواناییهای حرفهای، این صمیمیت، صراحت و افتادگی آنان است که باعث شده بر خلاف دیگر جمعهای هنری از هم نپاشند.
گروه دستان 21 سال است در عرصه موسیقی اصیل ایرانی فعالیت میکند که نتیجهاش انتشار نزدیک به 20 آلبوم و برگزاری بیش از 15 کنسرت بوده است. حمید متبسم (تار و سه تار)، سعید فرجپوری (کمانچه)، حسین بهروزی نیا (بربط)، پژمان حدادی (تمبک) و بهنام سامانی (سازهای کوبهای) اعضای اصلی این گروه هستند که تا امروز با خوانندههایی چون ایرج بسطامی، شهرام ناظری، صدیق تعریف، همایون شجریان، سالار عقیلی و... همکاری کردهاند.
تازهترین اثر این گروه، «میخانه خاموش» نام دارد که بعد از اجرای زنده آن در شیراز و تهران، به زودی آلبومش نیز منتشر خواهد شد. به همین بهانه میزبان حمید متبسم، سعید فرج پوری و حسین بهروزینیا بودیم که به همراه سالار عقیلی و محمدحسین توتونچیان (مدیر موسسه هنری ققنوس) به کافه خبر آمده بودند.
حضور این هنرمندان فرصتی پدید آورد تا در این نشست موضوعهای عمدهای در حوزه موسیقی ایرانی مطرح شود که در پارهای از آنها تفاوت نظر و عقیده حاضران، بحثهای داغی را برمیانگیخت.
از راست به چپ: حسین بهروزی نیا، سالار عقیلی، حسین توتونچیان، سعید فرج پوری و حمید متبسم
در تازهترین کنسرت گروه دستان، با آهنگسازی سعید فرج پوری، سرودههایی از مهدی اخوان ثالث و سیاوش کسرایی در کنار اشعاری از مولانا، عطار و حافظ اجرا کردید. پیش از این هم روی آثار شاعران نوپرداز زیاد کار کردهاید که از آن میان میتوان آلبوم «به نام گل سرخ» با آهنگسازی حمید متبسم روی شعرهای شفیعی کدکنی را نمونه آورد. میخواهم بدانم شما به عنوان یک موسیقیدان چه تفاوتهایی بین کار روی اشعار نو یا کلاسیک فارسی میبینید؟
سالار عقیلی: من موافق این نیستم که بین شاعران امروز و دیروز ایران تفاوت بگذاریم. اخوان، شاملو، سهراب، کسرایی، شفیعی کدکنی و... از بزرگان ادبیات کشور هستند که نمیتوان آنان را کمتر از قدما دانست. برای مثال غزلی که از ه. الف. سایه در این کنسرت خواندم، بسیار زیباست. استاد ابتهاج به استقبال این شعر سعدی رفته: «بگذار تا مقابل روی تو بگذریم / دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم» و سروده است: «بگذار تا از این شب دشوار بگذریم/ آن گه چه مژدهها که به بام سحر بریم».
من سه ماه است که دارم روی آواز این شعر کار میکنم و به نظرم یکی از بهترین قطعاتی است که تا امروز خواندهام.
این غزل ه. الف. سایه از قالبهای کهن شعر فارسی است. منظورم شعر نو نیمایی و سپید است که به نظر بعضیها خیلی خوب روی موسیقی دستگاهی ایران نمینشیند.
عقیلی: اگرچه آهنگ سازی روی شعر نو سختتر است، اما اگر موسیقیدان علاوه بر سواد هنری، بر ادبیات هم تسلط داشته باشد، خوب از پس کار بر میآید. چنین تجربه موفقی را شما در آثار و اجراهای گروه دستان میتوانید پیدا کنید.
سعید فرج پوری: من هم تفاوتی بین شعر نو و کهن قائل نمیشوم. به عنوان آهنگساز، اول از همه باید از شعر خوشم بیاید، حالا میخواهد نو باشد یا کهن. در انتخاب شعر، اول از همه به دلم رجوع و بعدش بررسی میکنم که آیا قابلیت به نغمه کشیدن را دارد یا نه.
اجازه دهید روی همین قابلیت به نغمه کشیدن کمی مکث کنیم. قالبهای کهن شعر فارسی به ویژه غزل که در موسیقی ایرانی زیاد مورد استفاده قرار میگیرد، یک ریتم درونی دارد که شعر نو از آن کمتر بهرهمند است. این تفاوت بر کار شما تاثیر نمیگذارد؟
فرج پوری: از این منظر حق با شماست. شعر کهن فارسی به دلیل وزن آن که برخاسته از ساختار عروضی است، یک موسیقی و ریتمی دارد که به آهنگساز راه را نشان میدهد و در کارش تاثیر میگذارد. در مقابل روی بعضی از شعرهای نو که کار میکنم، ممکن است وزن شعر به من ریتم دلخواه را ندهد.
اینکه برای شعر نو ریتم بسازم و بافت ملودیک رویش بگذارم، بدیهی است که دشوارتر از سرودههای شاعران کلاسیک فارسی است.
در انتخاب شعر، بیشتر چه ویژگیهایی را مد نظر قرار میدهید؟
فرج پوری: من سراغ شعرهایی میروم که کلام آن در قالب موسیقی خوب بگنجد، کلماتش شفاف باشد و پیچیدگی زبانی آن مانعی برای ارتباط با مخاطب ایجاد نکند.
حمید متبسم: در ارتباط با تفاوتهای کار روی شعر نو و کهن، به نظرم یک مسئله مهم ندیده گرفته میشود. چرا که وزن کلام همراه با موسیقی نیست که باعث میشود مردم معنای آن را بفهمند و درکش کنند، بلکه این جملههای کوتاه و کلمات رسا و ساده هستند که ارتباط بیشتر و بهتر مخاطبان را رقم میزنند.
در واقع لازم نیست تا وزن یک شعر کامل باشد تا آهنگ مناسبتری برایش ساخته شود. به نظرم برای جذب مخاطب، بافت و ساختار ادبی آن کلام مهمتر از وزن است.
گروه دستان در کارهای گذشته خود، در کنار ساز و آواز و تصنیف خوانی، همیشه به قطعات بدون کلام نیز اهمیت داده است. در کنسرت «میخانه خاموش» هم ابتدا آهنگهای ساخته شده حسین بهروزی نیا را نواختید. آیا ممکن است روزی شاهد اجرایی زنده از شما باشیم که تمام قطعات آن بدون کلام باشد؟
بهروزی نیا: به نظر من کار سختی است مردم را به سالن بیاوریم و بخواهیم که تنها کار بدون کلام گوش کنند. بیشتر مخاطبان داخل کشور دوست دارند شاهد اجرایی متنوع باشند.
با اینکه موسیقی بدون کلام در یک دهه گذشته پیشرفت و گسترش خوبی پیدا کرده است، چرا هنوز مخاطب به خوبی پذیرای آن نمیشود؟
حمید متبسم: موسیقی ایرانی به دلیل محدودیتهایی که در طول تاریخ با آن روبرو بوده، بیشتر به سمت شعر گرایش پیدا کرده و از آثار سازی دور مانده است. برای همین گوش مردم هم تربیت نشده و موسیقی بدون کلام را به درستی درک نمیکنند.
چون موسیقی یک پدیده انتزاعی است، درکش برای مخاطب سخت میشود و شنونده ترجیح میدهد به واسطه کلام با آن ارتباط برقرار کند. میتوانم بگویم شعر و کلام، موسیقی را مردمیتر و همگان فهمتر میکند.
کافه خبر گروه دستان، شاهد بحث ها و اختلاف نظرهایی در ارتباط با نوآوری در موسیقی ایرانی، بهره گیری از شعر نو، آثار مردم پسند و ... بود
در دایره موسیقی با کلام هم به نظر میرسد مردم تصنیف خوانی را بیشتر از آواز دوست دارند. این گرایش چه دلیلی دارد؟
عقیلی: از یاد نبریم که اساس و پایه موسیقی ایرانی بر آواز تکیه داشته و تصنیف از همان ابتدا یک شکل موسیقایی عامه پسند بوده است. با این وجود چون در این مورد پژوهشی صورت نگرفته و آماری وجود ندارد، من نمیتوانم نتیجه گیری شما را صد در صد تایید کنم. هرچند باید قبول کنیم چون تصنیف ریتم دارد، شنونده عادی راحتتر با آن ارتباط برقرار میکند.
متبسم: البته آواز هم ریتم دارد، اما چون ریتم تصنیف منضبطتر است، به گوش شنونده آشناتر میآید. برای همین است که ناشران آلبومهای موسیقی و برگزار کنندگان کنسرتها از ما میخواهند که در کارهایمان حتماً تصنیف هم بگنجانیم تا مخاطب بیشتری را جذب کند.
فکر میکنم در این مورد آقای توتونچیان به عنوان مدیر عامل موسسه فرهنگی، هنری ققنوس، شناخت دقیق تری از ذائقه موسیقایی مردم دارد. در این باره توضیح میدهید؟
محمد حسین توتونچیان: با اینکه سلیقه مردم متقاوت است، اما در گستره وسیع جامعه، همان طور که موسیقی پاپ بیشتر از موسیقی اصیل شنونده دارد، مردم عموما تصنیف را هم به آواز ترجیح میدهند.
با این وجود میخواهم تاکید کنم بین مخاطب خاص و عام باید تفاوت گذاشت. یعنی آن کسی که برای موسیقی اصیل ایرانی هزینه میکند، آلبوم میخرد یا به کنسرت میآید، شنوندهای است که گوش خود را آموزش داده و در کنار تصنیف، قطعات بدون کلام و ساز و آوازی را هم دوست دارد.
اینکه ناشران آلبومهای موسیقی از آهنگسازان میخواهند حتماً تصنیف خوانی را هم در برنامه خود بگنجانند، به آن دلیل است که به دنبال جذب مخاطب بیشتری از جامعه هستند و تمایل دارند طیف گسترده تری از افراد جامعه را تحت پوشش قرار دهند.
متبسم: من با این تفکر که تمام تلاشمان را بگذاریم روی راضی نگاه داشتن مردم و تامین ذائقه آنان، موافق نیستم.
اینکه دایره مخاطبان ایرانی گسترش یابد و مردمی شود، مگر اتفاق بدی است ؟
متبسم: من به موسیقی برای مردم اعتقاد دارم ولی به هیچ وجه به موسیقی مردمی اعتقادی ندارم. برعکس، هنر در صورتی ماندگار میشود که مردم پسند و جمعیتگرا نباشد. یک پدیده هنری در صورتی دارای ارزشهای والای فرهنگی است که از رفتن دنبال پسند عام بپرهیزد. موسیقی مردمی تاریخ مصرف دارد، اما موسیقی هنری برای همه دورانهاست.
برای مثال 40 سال پیش، خوانندهای بوده که مردم او را بسیار میپسندیدهاند ولی فرزند من و شما دیگر احساسی به او ندارد و امروز از او نامی نیست. اما تصنیفهای عارف بعد از این همه سال همچنان شنونده دارد. در موسیقی جهان هم این امر صدق میکند؛ برای مثال بتهوون، باخ، چایکوفسکی و... بعد از چند قرن همچنان مورد توجه هستند، در حالی که در موسیقی پاپ، دیگر کسی از الویس پریسلی یاد نمیکند و موسیقی او تنها مربوط به دوران خودش است.
علاوه بر توانایی های هنری، صمیمیت حاکم بر گروه دستان، رمز ماندگاری این جمع هنری است
یک پرسش بنیادین هم وجود دارد که مربوط میشود به تعریف و نامگذاری موسیقی این مرز و بوم که از آن با عنوانهای گوناگونی چون سنتی، اصیل، ردیف دستگاهی و... یاد میشود. شما از این بین، کدام نامگذاری و تعریف را درستتر میدانید؟
متبسم: سنت پدیدهای را گویند که از گذشته بوده و امروز هم تکرار میشود. به عنوان مثال مراسم نوروز یک سنت است، شب یلدا یک سنت است، اگر نوازندهای بیاید مثل 100 سال پیش زانو بزند و یک ردیف را از ابتدا تا پایان بنوازد، این میشود موسیقی سنتی. امروز هم کسانی را داریم که اصرار دارند چون دوره قاجار بنوازند و بخوانند که باید آنان را در زمره این گروه قرار داد و البته بسیار هم خوب است.
در مقابل، مراد از اصیل آن پدیدهایست که ریشه در فرهنگ آن مردم داشته باشد. به زبان عام «پدر و مادر دار باشد». موسیقی اصیل، اثری است که اگر چه ریشه در سنت دارد، اما لازم نیست سنتی باشد و میتواند حرف تازهای هم برند. این تعریف، انواع موسیقی هنری ایران را در بر میگیرد. به این معنی که از موسیقی ردیف تا آثار وزیری و... همه اصیلاند. شعر حافظ و نیما و شاملو جملگی اصیلاند.
اما در تعریف موسیقی ردیف دستگاهی، خلط مبحثی صورت گرفته است که باید آن را روشن کرد.
ردیف، شیوه اجرایی و روایت یک استاد است از آنچه که در گذشته بوده. برای همین ردیفهای به یادگار مانده از قدیم، با هم تفاوتهای عمدهای ندارند.
از سوی دیگر در موسیقی دستگاهی، مقام، سیستم صوتی است و گوشه، سیستم ریتمیک. وقتی این گوشه به یک مقام مشخصی برود، موسیقایی میشود. در واقع دستگاه مجموعهای از مقامهای مختلف است. برای همین پیشنهاد میشود که موسیقی ایرانی را مقامی بررسی و درک کنیم. گذشتگان ما یک مقام غالب و بزرگتر را در نظر گرفتهاند و آن را مبداء قرار دادهاند و از آنجا به مقامهای دیگر رفتهاند.
البته این «مقامی» که ازش یاد میکنم، با آن موسیقی مقامی که به نواها و آواهای متداول در نواحی مختلف کشور اشاره دارد، اشتباه نشود.
فرج پوری: به نظر من هم بهتر است از ترکیب موسیقی ایرانی استفاده کنیم، چون مقصودمان را روشنتر مشخص میکند و دایرهاش گستردهتر است. چرا که وقتی میگوییم موسیقی سنتی، یعنی اینکه مثل دوره قاجار ساز بزنیم. در 50 سال گذشته موسیقی ایرانی به دلیل ملودیهایی که در آن زده میشود و فضای صوتیاش، خیلی عوض شده است.
عقیلی: موسیقی نیز مثل هر پدیده اجتماعی دیگر، در طول زمان تغییر میکند و اگر چنین نباشد، یک هنر پویا نیست. برای همین اگرچه باید سنتها را پایه و اساس کار قرار داد، اما نباید جوری رفتار کنیم که دست و پای ما را ببندد.
با توجه به کارهایی که گروه دستان در 21 سال گذشته ارائه کرده است، میتوان گفت کوشیدهاید با حفظ اصالتهای موسیقی ایرانی، آثاری نو با رنگ و طعمی متفاوت را پدید آورید. این تازگی از کجا ریشه میگیرد؟
بهروزی نیا: یک دلیلش ریتم است. تا 40 سال قبل، آهنگسازان و موسیقی دانان قطعاتی را میساختند و اجرا میکردند که بیشتر ساختار پیش درآمد، رنگ و تصنیف داشت و در آنها از ریتمهای دو چهارم، شش هشتم، شش چهارم و... بهره میگرفتند. اما از وقتی علم موسیقی در ایران خیلی گسترش یافت و افراد به سمت مطالعه این علم رفتند، به ریتمهایی دست یافتند که تحرک بیشتری داشت و با نمونههای گذشته متفاوت بود.
با استفاده از ریتمهای جدید و استفاده از شعرهای تازه، فضای متفاوتی وارد موسیقی ایرانی شد که گروه دستان هم از پیشروان آن محسوب میشود.
برای همین کارهایتان حس و حال پر شورتری هم دارد؟
فرج پوری: خیلیها این را میگویند که خوشحالمان میکند. واقعیتش اول از همه به خرج دادن ذوق در هر کاری خیلی مهم است که در موسیقی اهمیتش دوچندان میشود. بعد از آن مهم این است که آدم کارش را به روز کند و حرف نو بزند.
منظورتان نوگرایی است؟
فرج پوری: اتفاقاً خیلی دوست ندارم از واژه نوگرایی استفاده کنم.
چرا؟
فرج پوری: چون خیلی دستمالی شده و از مفهوم اصلیاش خارج گشته است. این روزها نوگرایی یک بیماری فراگیر خطرناک شده است. این بهانهای شده تا هر وقت کسی کارش با شنونده ارتباط برقرار نمیکند، دلیلش را نوگرایی معرفی مینماید که مخاطب از درکش عاجز مانده است.
منظورتان کارهای متفاوتی است که این روزها از سوی جوانان زیاد ارائه میشود؟
فرج پوری: پیشکسوتها و استادان هم از این کارها زیاد میکنند، سیاه مشق خودشان را به عنوان یک کار نو ارائه میدهند که موفق هم نمیشود. این کارهای نو که رویش تجربه نشده و محک نخورده، باعث میشود که مردم فاصله بیشتری با فضای موسیقی اصیل بگیرند.
قطعات اجرا شده در کنسرت «میخانه خاموش» به زودی در قالب آلبوم منتشر خواهد شد
این کارهای نو چه چیز کم دارند که مورد استقبال قرار نمیگیرند؟
فرج پوری: احساس در آنها گم شده است. ما نباید یک اثر موسیقایی را به فرمولی ریاضی تبدیل کنیم که خشک و بدون احساس شود. اگر کسی رفت کنسرت و از اجرا لذت نبرد، هدف اصلی موسیقی به دست نیامده است. آن وقت مخاطب شک میکند که شاید اوست که نمیفهمد.
لذت بخشی و طرب لازمه موسیقی است. اگر مخاطب از موسیقی لذت نبرد، فاصله مردم با موسیقی اصیل کمتر میشود. یک اثر موسیقی را که نمیتوان برای 100 نفر ساخت.
عقیلی: این مسئله هم در موسیقی پاپ و هم در موسیقی اصیل وجود دارد. موسیقی یک ماشین نیست و برای همین بدون احساس معنی ندارد. برخی میآیند و خارج از قواعد و چارچوبهای موسیقایی، صداهایی از خود در میآورند که نه تنها زیبا نیست، بلکه گوشخراش است. من هیچ جای دنیا ندیدهام که جیغ زدن و عربده کشیدن، هنر به حساب آید.
بهروزی نیا: از سوی دیگر، تکنیک در این کارهایی که ادعای نوگرایی دارند، زیاد است، اما حسی در آن نیست. تکنیک نوازندگی را به رخ مخاطب کشیدن که هنر نیست. این جور کارها یک خطر برای موسیقی ایرانی است.
متبسم: با پورش از دوستان، من با این گونه برخورد با تجربههای نو، موافق نیستم. تا وقتی از یک کوه بالا نرویم، نمیتوانیم ببینیم آن طرف چه خبر است. در حوزه موسیقی نیاز به گشاده دلی داریم تا فکر نکنیم تنها آنچه ما انجام میدهیم، درست است و دیگران بیراهه رفتهاند.
با گفتن این حرف هم که اگر کاری را دیگران نفهمیدند، بیارزش است، مخالفم. هنرمندان زیادی بودهاند که در زمان خودشان درک نشده، اما بعداً ماندگار شدهاند؛ نیما در شعر فارسی و ونگوگ در نقاشی نمونههای بارز این گروه از هنرمندان هستند. لازم نیست همه رموز و ظرایف یک اثر هنری را مردم متوجه شوند. اگر فقط به سمت کارهایی برویم که مردم خوششان میآید، شک نکنید عقب میمانیم. هنرمند باید چند گام از سلیقه تودههای مردم جلوتر باشد.
اینکه جامعه موسیقی کشورمان چه پیر و چه جوان در حرکت است، یک نعمت محسوب میشود و باید از آن لذت برد. اگر چه بعضی تجربهها ممکن است به بن بست برسد و معلوم شود خطاست، اما باید صبر کرد و زمان داد تا کار سنجیده شود.
فرج پوری.: منظورم اپیدمی نوآوری بود که تبدیل به یک بیماری فراگیر شده است. نوآوری مد نیست که هر روز به یک رنگ در آید. هنرمندی که تجربه تازه میکند، اول باید موسیقی را کامل بشناسد و بعد نوآوری کند. بدون علم که نمیتوان نوآوری کرد.
کارنامه گروه دستان نشان میدهد حدوداً هر سال یک کنسرت برگزار کرده است. چرا در این عرصه کم کار هستید؟
عقیلی: گروه دستان برای آلبومها و کنسرتهای خود وقت زیادی میگذارند. به نظرم دوستان، خوب کار کردن را به زیاد کار کردن ترجیح میدهند. برای همین است وقتی من با گروه دستان همکاری دارم، خیالم راحت است و تنها بر کار خودم متمرکز میشوم. همه اعضای این گروه به کارشان تسلط دارند و با هماهنگیهای هم، کار را پیش میبرند.
اقامت اعضای گروه در کشورهای مختلف، کنسرت گذاشتن را سخت نمیکند؟
فرج پوری: ما همیشه از طریق اینترنت با هم در تماس هستیم، میدانیم هر کدام روی چه اثری داریم کار میکنیم و برنامههای گروه را یک ساله میبندیم. وقتی برای یک کنسرت یا آلبوم به جمع بندی میرسیم، با هم دیدار میکنیم و برنامه نهایی را میبندیم. قبل از اجرا یا ضبط نیز دو هفتهای گرد هم میآییم و تمرین میکنیم.
کنسرت «میخانه خاموش» را پیش از تهران در شیراز روی صحنه بردید. تصمیم ندارید این برنامه را در دیگر شهرستانها نیز اجرا کنید؟
توتونچیان: دوست داریم، اما کمی سخت است.
چرا؟
توتونچیان: در تهران با اینکه هزینهها سرسام آور افزایش یافته، اما باز هم کنسرت گذاشتن راحتتر است. در مقابل، وقتی میخواهیم برنامهای را در یک شهرستان اجرا کنیم، موانع زیادی سر راهمان وجود دارد.
چه موانع و مشکلاتی؟
توتونچیان: اول اینکه سالن مناسب (چه به لحاظ استانداردهای برگزاری و چه به لحاظ ظرفیت) در شهرستانها کمتر پیدا میشود. مشکل دوم، تعدد مراکز تصمیم گیری و صدور مجوز است؛ در واقع باید از تک تک نهادها، ادارهها و سازمانها مجوز جداگانه دریافت کنیم. گاها وقتی برای برگزاری کنسرت به شهرستانها میرویم، انگار به یک کشور دیگر سفر کردهایم چون قانون نظام جمهوری اسلامی در هر جایی به تعبیر همانجا اجرا میشود. برای مثال همه سیاستها و مجوزهای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در شهرستانها جاری نیست و هرجا برای خودش یک قانون نانوشته دارد. مسولان دفتر موسیقی با علم به این تضادها، چنین اختیاراتی را به مدیران کل ارشاد استانها دادهاند، وگرنه حتماً جلویش گرفته میشد.
مگر میشود؟
توتونچیان: بله میشود و سوال ما هم همین است. مگر کشور ایالتی است که هر استان قانون خاص خود را دارد؟ چرا شهرداریها (البته بجز تهران)، بدون آنکه کمکی کنند یا خدمتی ارائه دهند و یا حتی سالن اجرای برنامه متعلق به آنها باشد، 10% درآمد کل فروش بلیت را به اجبار برداشت میکنند؟ چرا پروانه فعالیتی که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی صادر کرده، در بعضی شهرستانها اعتبار ندارد؟ چرا در شهرستانها که هزینهها بالاتر، ظرفیت پایینتر و قیمتهای بلیت ارزانتر است، باید حتماً آن اندک سود باقیمانده را با شرکتهای متعلق به بستگان مسوولان تقسیم کنیم؟ و البته پرسشهای بیشمار دیگر.
57245
نظر شما