به گزارش خبرآنلاین، بیست و سومین شماره هفتهنامه نگاه پنجشنبه با پروندهای خواندنی در خدمت و خیانت جلال آل احمد منتشر شد. در شماره جدید کتاب هفته «نگاه پنجشنبه» آرا و نظراتی مختلف و بعضاً متضادی درباره جلال و آثار و دیدگاههایش به رشته تحریر در آمده است. از جمله صاحبقلمانی که در این پرونده به صراحت مخالفت یا موافقت خود را با آلاحمد مطرح کردهاند میتوان به این نامها اشاره کرد: خسرو ناقد، سید علی میرفتاح، سیدعبدالجواد موسوی، شاهرخ تندرو صالح، اسدالله امرایی، سیدعلیرضا میرعلینقی، عبدالرحیم جعفری و.... . تصویر اسکن شده دستنویس شعری از سپانلو با حاشیهنگاری جلال و نیز بخشی از آن شعر همراه با نوشتهای از سپانلو درباره ماجرای حاشیهنگاری جلال بر آن، زینتبخش این پرونده است.
در بخشی از یادداشت «عبدالرحیم جعفری» درباره همکاری جلال آل احمد با انتشارات امیرکبیر می خوانیم:
«آشنایی من با مرحوم جلال آل احمد به بالاخانه چاپخانه آفتاب بازمیگردد. واسطه آشنایی ما هم حسن صفاری بود. در همان ابتدای فعالیتم کتابهای سهتار و مدیر مدرسه و دید و بازدیدش را هر کدام در تیراژ هزار نسخه چاپ کردم که فروش هر یک 10 تا 12 سال به درازا کشید. جلال که از او با عنوان برجستهترین روشنفکر دهه 40 یاد میکنند، همراه برادرش شمس میآمد که در آن زمان جوانی هفده، هجده ساله بود. جلال در خطاب به او همیشه صفت خاصی به کار میبرد؛ گاه پولی جلوی برادر میانداخت که: «بدو...، بدو یک بسته سیگار بگیر بیار ببینم!» یا «این..... چقدر دیر کرد!» الان که به آن روزها فکر میکنم گویی نخستین ملاقات من و جلال همین دیروز بود. قیافهاش را به یاد دارم و خطابش را به برادرش میشنوم. او به شوخی میگفت و ما میخندیدیم.
قبل از آن سالها جلال در بازارچه قلی نزدیک بازارچه پاچنار در خیابان جلیلآباد قدیم با پدرش مرحوم حجتالاسلام حاج سید احمد سادات آل احمد زندگی میکرد که مجتهد اهل محل و مورد وثوق و اعتماد مردم بود و به واقع هم مردی زاهد و قابل احترام بود. او امام جماعت مسجد پاچنار هم بود و هر وقت مریض میشد یا به مسافرت میرفت، جلال لباس روحانیت میپوشید و با عمامه و شال سبز و تحتالحنک (نوع خاصی از عمامهگذاری که یک طرف پارچه آن را به اندازه چهل سانتیمتر از زیر چانه میگذرانند و از کنار گردن آویزان میکنند) بر گردن به مسجد میآمد و نماز میخواند و مردم هم به او اقتدا میکردند. بعدها شنیدم که جلال بر خلاف نظر پدر در کلاسهای شبانه دارالفنون درس خوانده و روزها به کسب و کار و ساعتسازی و سیمکشی برق مشغول میشد. جلال سر نترسی داشت. رکگو بود و صریحاللهجه و کسی از نیش و کنایههای صریح او در امان نبود.
خلاصه کنم. روزی با حسن صفاری، ابوالقاسم قربانی و مرحوم مهدی آذریزدی نشسته بودیم که دیدیم جلال با خانمی بلندبالا و گندمگون و مشکین مو، با موی کوتاه و پیراهن و دامن بلند که به لهجه شیرین شیرازی سخن میگفت، پیدایش شد و مدتی با آقای صفاری و قربانی صحبت کردند. بعدها جلال با این خانم ازدواج کرد. این خانم دکتر سیمین دانشور بود که متاسفانه اخیراً دار فانی را وداع گفت و من از همین جا بابت درگذشتشان ابراز تاسف میکنم و تسلیت میگویم. آن زمانها ما با جلال رفت و آمد خانوادگی داشتیم.
روزی با مرحوم مهدی آذریزدی صحبت میکردیم که آقای آذریزدی گفت: چطور است با جلال صحبت کنیم که بیاید سرپرستی انتشارات امیرکبیر را بر عهده بگیرد، هم نویسنده است و هم آدمی سرشناس و وجودش میتواند برای موسسه مفید باشد و سبب شود تا کار ما بیشتر رونق بگیرد.
من به واسطه دوستی با جلال، هیچ مایل نبودم خدای نکرده مناسبات کاری لطمهای به مناسبات دوستانه ما بزند، و اصولاً معتقد بودم که هنرمندان روحیه مدیریتی ندارند. اما با وجود تمامی این جوانب قرار شد شبی در کافه فردوسی، در خیابان اسلامبول، با هم صحبت کنیم. این کافه رستوران که خیلی معروف بود، محل بزرگی بود که پاتوق همه هنرمندان و نویسندگان و هنرپیشگان بود، صادق هدایت هم زمانی که زنده بود در همین رستوران با دوستان و هوادارانش گپ میزد. پشت پیشخوان رستوران یک مرد ارمنی چارشانه با سر بیمو و سبیل دراز بیست سانتیمتری و پیشبند و پیراهن سفید، پیشخدمتها را سرپرستی و اداره میکرد. خلاصه آن شب با مرحوم آذریزدی و جلال و دوست مشترکمان ناصر صدرالحفاظی که کتاب اسلام و سوسیالیزم را برای امیرکبیر ترجمه کرده و از دوستان مرحوم احمد آرام بود، نشستیم به گپ زدن. صحبت من همهاش درباره گسترش فعالیتهای امیرکبیر و نقشههای آینده بود. به خاطر دارم که حرفهایم را که زدم، جلال نگاهی به قیافهام انداخت و با لحنی آرام و همان تکیهکلام معروف خود گفت: «رئیس، من بعضی وقتها از این همه شور و هیجان تو وحشتم میگیرد، میترسم یک وقت کار دست خودت بدی» و بالاخره هم در آن شب توافقی بین ما نشد...سال 1335 هم کتابی به نام مردان خودساخته منتشر کردم که برخی از مقالات آن را مترجمان و نویسندگان ایرانی ترجمه کردند که از جمله آنها مقاله مهاتما گاندی رهبر بزرگ هند بود که مرحوم جلال آل احمد برگردان فارسی کتاب را بر عهده داشت. جلال هم از جمله مولفانی بود که من با او قراردادی نداشتم اما حقالتالیفش را به موقع پرداخت میکردم؛ همانند مرحوم ابراهیم یونسی، پرویز شهریاری، رسول پرویزی، مهدی سهیلی و حسن صفاری و...»
ساکنان تهران برای تهیه این شماره و شماره های پیشین و سایر هموطنان برای اشتراک نگاه پنجشنبه کافی است با شماره های 88557016 الی 20 تماس بگیرید.
6060
نظر شما