به گزارش خبرآنلاین، متن زیر گلچینی است از نظرات استاد شهید مرتضی مطهری با عنوان «مشکل اساسی در سازمان روحانیت» که در سال های پیش از انقلاب منتشر شده است. خلاصه اظهارات آن اندیشمند معاصر را در زیر می خوانید:
"... کسانى که آرزوى اعتلاى آئین مبین اسلام دارند و درباره علل ترقى و انحطاط مسلمین در گذشته دور و نزدیک مىاندیشند، نمىتوانند درباره دستگاه رهبرى آن؛ یعنى سازمان مقدس روحانیت، بىتفاوت باشند و آرزوى ترقى و اعتلاء آن را در سر نداشته، از مشکلات و نابسامانی هاى آن نگران نباشند.
هر کس که خود را در برابر اسلام مسؤول مىشمارد خود به خود نسبت به سازمان رهبرى آن نیز احساس مسؤولیت مىکند. چرا در گذشته حوزههاى علمیه ما جامع رشتههاى مختلف علوم از تفسیر و تاریخ و حدیث و فقه و اصول و فلسفه و کلام و ادبیات و حتى طب و ریاضى بود ولى امروز به صورت دانشکده فقه درآمده و سایر رشتهها از رسمیت افتاده است؟ چرا افراد بیکار و مزاحم، این قدر در محیط مقدس روحانیت زیادند؟ چرا برنامههاى تحصیلى ما مطابق احتیاجات، تنظیم نمىشود؟ چرا بازار القاب و عناوین، اینقدر رایج است، اما مجله و کتاب مفید به قدر کافى نداریم؟ چرا زعماى صالح و روشنفکر ما، همین که در رأس کارها قرار مىگیرند، قدرت اصلاح از آنها سلب مىگردد و گویى اندیشههاى اصلاحى خود را فراموش مىکنند؟ و...
در این بحث مىخواهیم بیان کنیم که علت العلل این معضلات، سنت و روشى است که تدریجا در طرز استفاده از سهم امام در پیش گرفته شده و به دستگاه روحانیت، سازمان مخصوصى داده و در نتیجه، باعث مشکلات و نواقص فراوانى گردیده است.
بعضى مىپندارند صلاح و فساد یک اجتماع، تنها بستگى دارد به صلاح و عدم صلاح افراد افراد مهم، خصوصا زعماى آن. اینها هنگامى که متوجه بعضى مفاسد اجتماعى مىشوند، چاره کار را تنها در آوردن یک زعیم صالح مىدانند؛ و آنان به نوعى اصالت فردى رسیدهاند.
شاید اولین بار چنین نظریه را افلاطون در بحث مدینه فاضله خود مطرح کرده باشد؛ از حکماى اسلامى نیز، فارابى در این بحث، پیرو افلاطون است. اما با کمى تدبر متوجه خواهیم شد که تأثیر و اهمیت سازمان و تشکیلات و رژیم اجتماعى، از تأثیر و اهمیت زعما، بیشتر است و در درجه اول باید درباره سازمان صالح اندیشید، بعد زعماى صالح. نظامات اجتماعى نسبت به افراد اجتماع، مانند خیابانها و کوچههاى یک شهر است نسبت به مردم آن، و مردم مجبورند از همین خیابانها و کوچهها حرکت کنند؛ حداکثر آزادى عمل مردم، در انتخاب نزدیکترین راه بین این راههاست.حال اگر شهرى بدون نقشه و حساب، توسعه یافته باشد، افراد چارهاى ندارند که رفت و آمد خود را با وضع موجود تطبیق دهند مگر آن که تغییراتى در وضع کوچه و خیابانها پدید آورند.
همچنین اگر زعماى صالح، در رأس سازمانهایى که نواقصى دارند قرار بگیرند، تفاوت آنها با دیگران به اندازه آن است که کسى از میان خیابانهاى پرپیچ و خم و نامنظم یک شهر نزدیکترین راه را برگزیند. به این بیان، اگر بخواهیم توجیهى براى نظر افلاطون و فارابى بتراشیم باید بگوییم: آنها به آن افراد صالحى اهمیت دادهاند که حاکم بر سازمانهاى اجتماعى باشند نه محکوم آنها.(ده گفتار، صص 278-284)
محیط حوزههاى علوم دینى ما، مزایا و نواقص مخصوص به خود دارد؛ از جمله مزایایش این است که: محیط، محیط صفا و صمیمیت و اخلاص و معنویت است و امتیازى جز امتیاز علمى و تقوائى در آن جا مطرح نیست؛ محیط زهد و قناعت است و از مجالس شبنشینى و عیاشى که در سایر طبقات هست خبرى نیست؛ روابط استاد و شاگرد، صمیمى و احترامآمیز است و شاگردان، احترام استاد را در حضور و غیاب او، با کمال ادب حفظ مىکنند؛ عادت طلاب بر فهم درست و تعمق و تفکر مباحثه است، بر خلاف محصلین جدید که عادت به حفظ کردن و طوطى وار یاد گرفتن کردهاند؛ هدف آنها، گرفتن دانشنامه نیست و انتخاب استاد، با خود شاگردان است، از طرفى هر کس که استعدادى داشته باشد، مىتواند کتابهاى پایینتر را تدریس کند که همین، باعث تعمق بیشتر روى مطالب مىشود و از طرف دیگر، چون قانون انتخاب اصلح در مورد استادان رخ مىدهد و طلاب، ضمن آزمایشها، استاد بهتر را بر مىگزینند، جلو افتادن افراد هم طبق همین قانون انتخاب اصلح صورت مىگیرد و کسى که استعداد بهترى دارد، مىتواند سریعتر رشد کند.
اما در عین حال نواقصى هم دارد:
طلاب، کنکور ورودى ندارند؛ لذا گاه، افراد بىصلاحیت وارد مىشوند و چون امتحانى در کار نیست، بعضى پیش از طى مراتب پایین، گام به مراتب بالاتر مىگذارند و تحصیلاتشان متوقف و خودشان دلسرد مىگردند؛ طلاب، استعداد یابى نمىشوند؛ لذا کسى که در رشتههاى خاصى استعداد دارد، ممکن است در مسیر دیگرى بیفتد و استفاده کامل از وجودش نشود؛ رشتههاى تحصیلى اخیرا بسیار محدود شده و همه در فقه هضم شده و خود فقه هم در مجرائى افتاده که از صد سال پیش، از تکامل باز ایستاده است؛ آزادى بىحد و حصر در استفاده از لباس روحانیت، وسیله شده براى سوء استفاده افراد بى علم و تقوا که گاه موجب آبروریزى هم مىشوند؛ روش غلطى در خواندن ادبیات عرب دارند، چنان که بعد از سالها تحصیل قواعد این زبان، خود این زبان را یاد نمىگیرند، نه در حد تکلم و نه در حد نوشتن یا خواندن متون فصیح عربى؛ افراط در مباحثه و شیوع علم اصول، در عین اینکه یک نوع قدرت و هوشیارى در اندیشه طلاب ایجاد مىکند، طرز تفکر آنها را از واقع بینى در مسائل اجتماعى دور مىکند و روش فکرى آنها حالت جدلى مىدهد، خصوصا که منطق تعقلى ارسطویى، به قدر کافى تدریس نمىشود؛ اما مهمترین نقصى که وجود دارد و بحث اصلى ما درباره آن است، مربوط مىشود به نظام مالى و طرز ارتزاق روحانیون." ( برگرفته از کتاب ده گفتار، ص 284-289)
/30462
با آغاز سال تحصیلی حوزه ، این پرسش که نظام آموزشی حوزه های علمیه چقدر در این سال ها متحول شده یا همچنان با ضعف های گذشته و حال دست به گریبان است، موضوعی بود که در بسیاری از سخنرانی های مراجع و علماء در مراسم آغاز سال مطرح شد. در این باره به آثار استاد شهید مطهری مراجعه کردیم.
کد خبر 248197
نظر شما