چند روزی است که محمود عباس با اعلام عدم کاندیداتوری خود برای انتخابات آتی فلسطین توجه مخالفان و موافقان را به خود جلب کرده است. هر چند معلوم نیست ایشان خود را برای کدام انتخابات نامزد نخواهد کرد، زیرا خود بهتر میداند که در صورت استمرار شرایط کنونی - اختلاف فتح و حماس - انتخاباتی در کار نخواهد بود. اما برای تحلیل مجموعه اقدامات رئیس دولت خودگردان شاید جالب باشد که ابتدا به رفتار وی با عرفات در یکی دو سال پایان زندگی رهبر فقید فلسطین اشاره شود.
روند مذاکرات کمپ دیوید 2 که تحت اشراف کلینتون رئیسجمهور اسبق آمریکا، فیمابین عرفات و ایهود باراک صورت گرفت، فرصتی بود تا عرفات به ارتباط ویژه محمد رشید و محمد دحلان با اسرائیل و ابومازن با آمریکا پی ببرد. او پس از شکست این مذاکرات استراتژی خود را تغییر داد وعملاً به تقویت جریان مقاوم در صحنه فلسطین پرداخت که کتائب شهدای اقصی زاییده این استراتژی جدید بود. اما آمریکا و اسرائیل که به هیچ وجه نمیتوانستند تغییر استراتژی عرفات را پذیرا شوند، فشارهای متعددی را بر وی آغاز کردند که یکی از آنها سلب اختیارات رئیس دولت خودگردان فلسطین - عرفات - و اعطای آن به نخستوزیری بود که انتخابش را بر عرفات تحمیل کردند.
بدین ترتیب ابومازن به عنوان نخستوزیر دولت فلسطین با اختیارات ویژهای که با حمایت آمریکا و اسرائیل به دست آورده بود فشار بر عرفات را آغاز کرد. مجموعه اقدامات ابومازن علیه عرفات شرایطی را فراهم آورد که عملاً موقعیت عرفات به عنوان رهبر بلامنازع فتح زیر سؤال رفت. زیرا ابومازن و دحلان نیز در تشکیلات فتح دارای طرفدارانی بودند. رفته رفته عرفات، چتر حمایت همه جانبه فتح را از دست داد و فضا برای فشارهای سنگینتر اسرائیل علیه عرفات فراهم شد. عرفات کشته شد تا ابومازن بر جای او تکیه زند و البته به دلیل تعهدات سنگینتری که بر دوش داشت میباید در برابر خواستههای اسرائیل و آمریکا نرمش بیشتری از خود نشان دهد.
ابومازن که از سوی برخی فلسطینیان به صراحت متهم به دست داشتن در قتل عرفات شد همچنین متهم است که تحقیق در مورد چرایی مرگ عرفات را عملاً کنترل کرده و از مسیر خود منحرف و در نهایت آن را متوقف ساخته است. همراهی بیش از حد او با آمریکا و اسرائیل خود زمینهساز تقویت بیش از پیش رقیب اصلی فتح در صحنه فلسطین یعنی جنبش حماس گردیده است.
اما روند مذاکرات اسرائیل و ابومازن لاجرم باید به نقطهای میرسیدکه یا باید ابومازن همه خواستههای اسرائیل را میپذیرفت و در نتیجه اندک اعتبار باقیماندهاش به عنوان یک رهبر فلسطینی را از دست میداد و یاآنکه حذف کامل خود از قدرت را میپذیرفت. اسرائیل و آمریکا از مدتی پیش با طراحی دقیق، سلام فیاض را به نخستوزیری رساندند و تقریباً از همان ابتدا بازی قبلی میان ابومازن و عرفات تکرارشد، اما اینبار ابومازن نقش قبلی خود را به سلام فیاض واگذار کرد که البته از چسبندگی بیشتری با اسرائیل برخوردار است.
برای درک دقیقتر شرایط ابومازن باید به این نکته نیز توجه داشت که عملاً استراتژی وی درمورد رهایی از مقاومت و پذیرش همه مستلزمات روند صلح اینک با شکست کامل مواجه شده است. افزون بر آنکه جریان رادیکال صهیونیست اکثریت آرای رأی دهندگان اسرائیلی را کسب کرد، حتی اوباما نیز که با ژست تغییر و موضع میانه پا به صحنه خاورمیانه گذاشته بود رفته رفته از مواضع اولیه خود عقب نشینی کرد و الآن از ضرورت مذاکره بدون پیش شرط و بدون چهارچوب وحتی بدون توقف شهرکسازی توسط اسرائیل سخن میگوید که درواقع همان استراتژی مذاکره برای مذاکره و بدون دستیابی به راه حل همه جانبه اسرائیل است.
در چنین شرایطی ابومازن نهایت تلاش خود را به کاربست تا با استفاده از دوپینگ مصر به عنوان میانجی بین حماس و فتح بهره گیرد و توافقنامهای را به حماس تحمیل کند که میتواند موقعیت او را ارتقا بخشد. به همین دلیل میانجی مصری رسماً اعلام داشت توافقنامه پیشنهادی اوبدون هیچ تغییری باید از سوی حماس و فتح امضا شود. طبیعی بود که فتح فوراً آن را بپذیرد اما حماس به دلایل ساختاری قادر نبود مفاد این توافقنامه را بپذیرد؛ لذا ناگزیر از امضای آن سر باز زد.
ابومازن وقتی دریافت که امکان بهرهگیری از دوپینگ مصری را ندارد برای خروج از تنگنای بسیار دشوار خود ابتدا، ماه ژانویه آتی را به عنوان تاریخ انتخابات اعلام داشت. درحالی که خود میدانست در صورت عدم توافق حماس امکان برگزاری آن فراهم نخواهد بود. گام دوم در روند اقدامات سیاسی ابومازن برای جلب توجه طرفهای منطقهای و بینالمللی به خود، اعلام عدم کاندیداتوری برای انتخابات آتی بود. اما از برخورد شتابزده یکی دو کشور عربی در مورد ضرورت ادامه حضور ابومازن در صحنه که بگذریم، موضعگیری خانم کلینتون در این زمینه بسیار جالب بود. وی در پاسخ به یک سؤال در مورد اعلام عدم کاندیداتوری ابومازن در انتخابات آتی گفت: «برای ابومازن و نقش چند دهساله او در رهبری مردم فلسطین احترام فراوانی قائلیم و عزم جدی داریم تا در آینده نیز با وی در هر سمتی که باشند برای تحقق صلح همکاری کنیم».
حال این پرسش رخ مینماید که آیا آمریکا و اسرائیل به این نتیجه رسیدهاند که شاید دوران ابومازن به سر رسیده است و باید از نیرویی همچون سلام فیاض در ریاست دولت خودگردان بهره گیرند که البته از چسبندگی بیشتری با اسرائیل برخوردار است. این درحالی است که آنها میدانند عملاً محمد دحلان به یک مهره سوخته مبدل شده است و امکان بهرهگیری از وی در این سمت وجود ندارد و مروان برغوثی نیز باید مسیری طولانی را برای جلب اعتماد اسرائیل طی کند.
حقیقت این است که متأسفانه ریاست دولت خودگردان فلسطینی با فوت عرفات چنان است که بدون رضایت آمریکا و اسرائیل قادر به انجام هیچ کاری نیست و شاید ابومازن دیگر توان بیشتری برای تحقق نقطهنظرات آمریکا و اسرائیل نداشته باشد. ابومازن با درک دقیق این شرایط با پیشدستی در اعلام عدم کاندیداتوری خود درصدد است تا با بهرهگیری از حمایت نسبی برخی دولتهای عرب راهی برای حفظ خود در این موقعیت بیابد. اما شرایط شاید اندکی پیچیدهتر از آن باشد که ابومازن تصور میکند.
از یکسو او به دلیل اینکه عملاً نماینده همه فلسطینیان به شمار نمیآید - وجود قدرتمند حماس در صحنه - لذا کارایی ویژهای برای آمریکا و اسرائیل ندارد. و از سوی دیگر قادر نیست بیش از این به آمریکا و اسرائیل امتیاز دهد زیرا اندک مقبولیت مردمی خود را نیز از دست خواهد داد. مگر همین چند هفته پیش نبود که یک مرکز نظرسنجی مستقل اعلام کرد محبوبیت ابومازن در برابر سلام فیاض افول کرده است.
ابومازن برای نجات خود تنها یک راه پیش رو دارد؛ انجام توافق جدی با دیگر گروههای فلسطینی و به ویژه حماس، جهاد اسلامی و جنبش خلق. در غیر این صورت آمریکا و اسرائیل درباره سرنوشت وی تصمیم خواهند گرفت، تصمیمی که شاید به خروج همیشگی او از صحنه سیاست بینجامد!
نظر شما