متفاوت بودن یک اثر هنری به معنای دگرگون کردن و پیچیده سازی آن چیزی است که در روالها و جریانهای هنری عادی، مرسوم و سرراست است. یعنی به لحاظ شکلی اثری را میتوان متفاوت نامید که خلاف انتظار و عادت به ظهور رسد و یافت نمونهای برای آن و فهماش با اثری مشابه دیگر دشوار باشد.
نمایش «ویتسک» کار رضا ثروتی نمایش متفاوتی است به سبب اینکه بستر و ایده شکلی آن در کارگردانی، مجموعهای پیچیده و متفاوت را به وجود آورده است.
این نکته علاوه بر تیپ و شکل شخصیتها، در نوع انتقال روابط و یا خردهبازیهای صحنه هم بروز مییابد. در ابتدای نمایش ارتباط عاشقانه ویتسک و همسرش ماری تنها از طریق صدا زدن نام یکدیگر و طنین صدای آنهاست که شکل میگیرد. در مقابل خشونت هم در همین شکل متفاوت و خلاصه بازی رخ میدهد که شاید نمونهاش نوع مواجهه ماری و زبانی است که او با افسر طبال یا همان فاسق دارد، زبانی زمخت و کلماتی خشن که نشانگر نوع رابطه و جنس این دو آدم است.
این تازه نمونهای از مجموعه طراحی صحنه، تعریف تکنولوژی در اجرا، استفاده از صوت، صدا و چینش سمعی و بصری کار در مجموعه پر انرژی آن است. «ویتسک» اجرایی متفاوت است که تجربه صحنهای و اجرایی خود را ابتدا (در ساحت متن و دراماتورژی) از راه ساده سازی و انتزاع بدست آورده است. لذا به لحاظ دراماتیک و تضاد انضمامی مفاهیم در یک درام اثری ساده و دستیاب است.
مفاهیمی همچون هم دستی علم و قدرت، سرمایهداری و انقیاد انسان معاصر، به حاشیه رفتن فرودستان، مجانین و بیماران در برابر غالب قدرتمند ثروتمندان، عاقلان و مولدان دانش و... همه گفتارهایی اساسی درباب جهان معاصر هستند که ثروتی برای اجرایی شدن آنها از طریق یک درام با موقعیت انضمامی و همچنین فردی شدن و پیچیده سازی از طریق شخصیتپردازی عمل نکرده است.
آنچه در اجرای ثروتی یا به بیان دقیقتر در روند رسیدن او و گروهش به اجرا رخ داده گذر از متن به مثابه گذر از امر انضمامیِ دراماتیک به یک گفتمان مفهومی و دستگاه منتزع ساده است. پس روند «ویتسک» روندی از پیچیدگی یک متن پیشگویانه بازمینههای سیاسی و اجتماعی خاص آن نوشته گئورگ بوشنر در قرن 19 به مجموعهای از مفاهیم انتزاعشده از موقعیتهای دراماتیک آن برای بازتولید متفاوت، دگرگون شده و پیچیده به لحاظ اجرایی است.
مفاهیم فلسفی با وجود پیچیدگی و چندگانگی و دشواریهایشان خاصه در جهان معاصر به سبب ذات مفهوم بودنشان از یک درام یا یک اثر هنری سادهترند. بدیهی است که مفاهیم از ابهام میگریزند حال آنکه اثر هنری خود مولد ابهام و بازیگر عرصههای تاریک –روشن و غبارآلود است. لذا استفاده از مفاهیم برای تولید اثر هنری مواجهه شفافیت با تکنیک و واسطههای آنی و روحی است که متغیر و متنوعاند.
آنچه اجرای رضا ثروتی را جذاب میکند درست عملکرد او و گروه بازیگرانش در این نقطه است. آنها با مفاهیم خود در یک تجربه فیزیکال و چینش چندگانه «آن»ها و «لحظه»های متفاوتی را ایجاد کردهاند که در بدن و صحنه خاصیتی تماشایی پیدا کرده و به نوعی صحنهها را شبیه کلمات برانگیزاننده یک شعر کرده است که فارغ از حدسها و پیگیریهای داستانی، خود به خود متأثر کنندهاند.
در انتزاع مفهومی ذکر شده که پاره اول کار کارگردان را تشکیل داده، روند منطقی و عقلی وجود دارد، درست مثل تقلیلی که در علوم تجربی رخ میدهد تا به روشنترین بنمایههایی که پدید آمده راهی باز شود، اما در پاره دوم مسئله دیگر تشخیص یا حتی تجویز عقلی نیست، بلکه رخداد در سیالیت روحی و فیزیکال کردن امر فرّار درونی است.
لذا پیچیدگی اینجاست که لحظهها ثبت شود و روی صحنه ظهوری عینی یابد. اجرای درخشان بازیگران و راه دشواری که پیمودهاند بر روی صحنه تازه است و این تازگی و طراوت به سبب همین سیالیت رخ داده است. این طراوت بالغترین ظهور خود را در اجرای بینقص پانتهآ پناهیها بدست آورده که تمامیت حضور یک بازیگر را روی صحنه دارد؛ به این معنا که بازیگر خلاصه در بدن، در صورت، در صدا یا حتی در نقش و درون کاراکتر نیست، بلکه مجموعهای کامل از درک، دریافت، اجرا و روح رنجور و حزین نمایش را به منِ مخاطب منتقل میکند.
5858






نظر شما