سحر عصرآزاد

اولین جمعه جشنواره سی و یکم با بازخورد اتفاقات و نقدهای روز گذشته در سالن سینمای رسانه‌ها - که مختص به این قشر نیست!- و البته نمایش فیلم‌هایی کم‌جان و انتظار برای دیدن یک فیلم خاص گذشت.
 
هرچند نقدهای متعدد به شرایط اولیه رفاهی در سالن برج میلاد باعث شده بود جیره‌بندی تعدیل شود اما ماجرای صندلی‌بازی در این سالن عریض و طویل همچنان به قوت خود باقیست و ... البته مهمترین مسئله همان نمایش فیلم‌هاست با آرزوی اینکه امسال اتفاق جشنواره زودتر رقم بخورد و یک فیلم خوشایند کاممان را شیرین کند.
 
«آفتاب مهتاب زمین» به نویسندگی و کارگردانی علی قوی‌تن اولین فیلمی بود که در روز دوم جشنواره به نمایش درآمد با قصه یک‌خطی آخوندی (شیخ) که به طور ناگهانی وارد یک روستا شده و وقتی خودش متوجه می‌شود که متحول شده آنجا را ترک می‌کند!
 
قوی‌تن که خود ایفای نقش این شیخ را بر عهده دارد قصد داشته قصه یک تحول درونی را با استفاده از نریشن قهرمان اصلی بر بستر طبیعت و ادبیاتی که این روزها حتی در کتاب‌های داستان هم محلی از اعراب ندارد، تصویری کند.
 
اما آنچه از ماحصل این تلاش باقی‌مانده یک قصه پندآموز به شدت کلیشه‌ای و کهنه و مناسب برای کودکان و نوجوانان روزگاران قدیم است نه امروز و نه حتی دیروز که هیچ ارتباطی با قصه‌ و روایت‌های این‌چنینی، لحن ادبی اغراق‌شده، مولفه‌های کلیشه‌ای برای مشخص کردن آدم‌های خوب و بد آنهم با تکیه بر ظاهر و رفتار و نگاه‌های آنچنانی و رقابت عشقی بین یک شیخ و ملاک نمی‌گیرند.
 
سیر تحولی هم که قرار است شیخ طی کند و به فیلم زیرلایه فلسفی! بدهد آنقدر رو و مستقیم است که فقط در نریشن راوی نمود پیدا کرده است. شیخ که از ابتدا یک کاراکتر مثبت کلیشه‌ای است در نریشن به این نتیجه می‌رسد که استادش برای اینکه او را امتحان کند زمین‌های روستا را به نامش زده و وقتی در حال اسب‌سواری احساس مالک بودن او را در خود غرق می‌کند (باز هم در قالب نریشن) متوجه می‌شود درسش را گرفته و رقابت عشقی را واگذار می‌کند و در افق محو شود!    
 
«آسمان زرد کم‌عمق» چهارمین فیلم بهرام توکلی است که پس از «پابرهنه در بهشت»، «پرسه در مه» و «اینجا بدون من» انتظارهای زیادی از آن می‌رفت. توکلی که در هر یک از فیلم‌هایش تجربه‌های متفاوتی را برای به تصویر کشیدن قصه‌هایی درونی از پیچیدگی‌های آدمی انجام داده، در این فیلم هم مسیر خاص خودش را ادامه می‌دهد.
 
فیلم قصه زوجی است که سه مقطع مهم و تعیین‌کننده از زندگی آنها به شکل متقاطع به تصویر درمی‌آید و هسته اصلی ماجرا تصادفی است که موجب به هم‌ریختگی روحی زن شده است. بخش اعظم فیلم در خانه‌ای ویلایی که در حال پوسیدگی است می‌گذرد و به تدریج افشا می‌شود که تصادف زن و خانواده‌اش در جاده اتفاقی نبوده بلکه در نتیجه غلبه تئوری (نابودی در اوج زیبایی) بر روح زن شکل گرفته است.
 
شکی در درونی بودن این مضمون و کالبدشکافی که قرار است در روح و جسم زن انجام شود، نیست و توکلی در «پرسه در مه» نشان داد که تا چه حد در تصویری کردن یک مضمون درونی و پیچیده با تکیه بر فرم تصویری مهارت دارد.
 
اما در «آسمان ...» به تناسب مضمون و آشفتگی ذهنی قهرمان - که جنسی متفاوت با پیچیدگی و آشفتگی قهرمان «پرسه ...» دارد - فرم تصویری کمتر نقشی در تصویری کردن روند این آشفتگی ذهنی دارد و این لوکیشن‌ها و تضاد بین آنهاست که قرار است این روند درونی را با زبان تصویر قابل درک کنند.
 

لوکیشن خانه در حال پوسیدگی و خرابی و سردی و تیرگی زمستانی این فضای داخلی در تضاد با طبیعت انباشته از رنگ‌های زنده و زندگی، بخشی از این بار را بر دوش دارند که در کنار روایت‌های تو در تو از مقاطع بحرانی این زوج قرار است مخاطب را با فیلم همراه کنند. اما این همراهی تداوم یکنواختی ندارد و پس و پیش شدن زمان در لوکیشن ثابت و داخلی با تکیه بر مولفه‌هایی چون ظاهر کاراکترها و دیالوگ برای تمیز زمان‌ها، نمی‌تواند مخاطب را به یک نسبت درگیر و با فیلم همراه کند.

کد خبر 274528

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 9 =