۰ نفر
۱۷ فروردین ۱۳۹۲ - ۲۳:۳۰

نزهت بادی

فیلم «ما یک باغ وحش خریدیم» ساخته کامرون کرو که به تازگی در نوروز از شبکه دو تلویزیون پخش شده، فیلمی ساده و دلنشین است که می‌تواند اوقات خوشی را برای تماشاگرانی که به دنبال دیدن فیلمی در جمع خانوادگی و مهمانی‌های دوستانه هستند، فراهم کند و رضایت آن‌ها را به دست آورد.

هرچند فیلم پر از خوش بینی و امیدواری و انرژی مثبت است و پایان شیرینی دارد و در‌‌نهایت در آن همه مشکلات و بدبختی‌ها از بین می‌رود و شخصیت اصلی قصه عاقبت به خیر می‌شود، اما آنچه فیلم را از نمونه‌های مشابهش متمایز می‌کند این است که ما با یک قصه پریان و خیالپردازانه مواجه نیستیم که همه چیز در آن به شکل معجزه واری درست شود.

بلکه دنیایی که در فیلم می‌بینیم، تفاوت چندانی با جهانی که ما در آن به سر می‌بریم ندارد و به‌‌ همان اندازه سخت و غم‌انگیز و غیر قابل تحمل به نظر می‌رسد، اما قهرمان فیلم است که می‌کوشد تا روش‌های منحصر به فرد و جسورانه‌ای در مواجهه با مشکلات رایج و همیشگی زندگی در پیش بگیرد و بجای اینکه ببیند دیگران در این‌جور مواقع چه می‌کنند و‌‌ همان راه تکراری آن‌ها را طی کند، خودش مسیر جدید و متفاوتی را در زندگی باز می‌کند.


مت دیمن در صحنه‌ای از فیلم «ما یک باغ وحش خریدیم»

بنجامین که نقشش را مت دیمن بازی می‌کند، مردی است که به علت از دست دادن همسرش حال خوشی ندارد و نمی‌تواند زندگیش را جمع و جور کند و به درستی به بچه‌هایش برسد. او که مدام به یاد خاطرات مشترک با همسرش است، فکر می‌کند تنها چاره‌اش برای سر و سامان دادن به زندگی خانوادگیش فراموشی همسرش است. پس از تمام مکان‌ها، آدم‌ها، اشیاء، صدا‌ها، بو‌ها و هر چیزی که او را به یادش می‌آورند، دوری می‌کند.

او برای رهایی از احساس اندوه و ناامیدی و دلتنگی‌اش تصمیم می‌گیرد دست به یک اقدام آنارشیستی و شورشی بزند که از نظر همه چیزی جز یک اقدام دیوانه وار و نافرجام نیست و آن خریدن و اداره کردن یک باغ وحش در آستانه نابودی است. او احساس می‌کند که فقط در دل مبارزه برای تحقق یک رویای به ظاهر محال و دست نیافتنی است که می‌تواند از پیله دردناک انزوا و بی‌انگیزگی ناشی از فقدان همسرش بیرون بیاید و شروعی تازه داشته باشد.

همین ماجراجویی و خطر کردن و جسارت است که نیروی امید و انرژی از دست رفته‌اش را به او بازمی گرداند و شور خاموش زندگی را دوباره در وجودش احیا می‌کند و تلاش و مبارزه‌اش برای حفظ باغ وحش و مراقبت از حیوانات به پروسه‌ای در جهت بازسازی زندگی خانوادگی خودش که در آستانه فروپاشی و نابودی قرار داشت، تبدیل می‌شود.

در دل چنین فرایندی است که می‌فهمد مساله دردناک مرگ همسرش را نمی‌تواند با فراموشی‌اش حل کند و این مکان‌ها و اشیاء و صدا‌ها و بو‌ها نیستند که او را به یادش می‌آورند، بلکه خودش است که تمام علائق، دغدغه‌ها، رویا‌ها و جزئیات زندگیش به همسرش پیوند خورده و او را به جزئی جداناشدنی از وجودش تبدیل کرده است و بهترین راه برای مواجهه با مصیبت از دست دادن او نه در ازیاد بردن وی که در یادآوری لذت لحظات مشترکی است که با هم گذرانده‌اند.

صحنه پایانی که بنجامین بچه‌هایش را به محل آشنایی با همسرش می‌برد و خاطره اولین ملاقاتش با او را برایشان تعریف و بازسازی می‌کند و کل خانواده دوباره در کنار هم جمع می‌شوند، بیش از هر چیزی بر این نکته تاکید دارد که هر کسی هر چقدر هم که تنها و دلتنگ و ناامید باشد، اما این شانس را دارد که مفهوم کمیاب خوشبختی را در کنار خانواده‌اش بیابد.

با چنین رویکردی است که فیلم به اثری در ستایش عشق به خانواده و لذت زندگی در کنار کسانی که دوستشان داریم، تبدیل می‌شود. بعد تازه یادمان می‌آید که آن را کمرون کرو ساخته که شیفته کمدی رمانس‌های بیلی وایلدر است که بلد بود چطورمهم‌ترین مسائل و دغدغه‌های بشری و روابط انسانی را در دل قصه‌های کوچک، ساده و معمولی بگنجاند و مخاطبانش را سرحال بیاورد.
 

5858

کد خبر 285338

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 3
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • شهروند IR ۰۷:۵۶ - ۱۳۹۲/۰۱/۱۸
    9 6
    سلام.متاسفم براي شما كه وقتي مي‌خواهيد نقد بنويسيد اول فيلمهاي خوب ديگر را ميزنيد و سركوب ميكنيد. خيلي از افراد جامعه درباره همون به قول شما قصه پريان و خيالبافي نظر مساعدي داشتند و اينكه بعد از مدتها تلويزيون توانست كار جالب با محتوا درباره آنچه جامعه انساني و طبيعت را تهديد ميكند،بسازد.فيلمي كه كامل بود و نكته‌هاي زيادي را مرور ميكرد.برعكس سريالهاي تجملي و چرت تلويزيون.ولي شما حتي قدرت درك آن را نداريدو نميتوانيد به اين نكته اعتراف كنيد كه كار خوبي بوده.بيخود نيست حال و روزمان اينه. بهتره شما هم بنا به گفته خودتان در خودتان و قلمتان تجديدنظر كنيد.ما نيازي به معجزه نداريم.بهتره فقط از خودمان شروع كنيم.پريها هم معجزه نكردند.هر كسي از خودش شروع كرد.شما معناي تمثيلهاي استفاده‌شده را متوجه نشدي
    • حیدری IR ۱۰:۴۵ - ۱۳۹۲/۰۱/۱۸
      2 5
      برای خودتان متاسف باشید که حتی نفهمیدید این مطلب در حال تعریف و تایید از فیلم است و بهتر است یکبار دیگر آن را بخوانید و در اظهار نظرتان تحدید نظر کنید.
  • آفتاب ابدی... A1 ۱۴:۳۷ - ۱۳۹۲/۰۱/۲۰
    0 0
    عالی بود.... در دل چنین فرایندی است که می‌فهمد مساله دردناک مرگ همسرش را نمی‌تواند با فراموشی‌اش حل کند و این مکان‌ها و اشیاء و صدا‌ها و بو‌ها نیستند که او را به یادش می‌آورند، بلکه خودش است که تمام علائق، دغدغه‌ها، رویا‌ها و جزئیات زندگیش به همسرش پیوند خورده و او را به جزئی جداناشدنی از وجودش تبدیل کرده است.

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین