در عید بزرگ مبعث، سخن از عشق است و پیامبر عشق. همان پیامبری که در رأس مؤمنان قرار دارد و همان مؤمنانی که عشقشان به خداوند بی حد و حصر است چنان که قرآن فرمود: «والذین آمنوا اشد حباً لله».
حال آنان که خدا را دوست دارند چه باید بکنند؟ خود خداوند از پیامآورش میخواهد که به مردم بگوید: «قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله» (بگو اگر خداوند را دوست دارید از من تبعیت کنید تا خداوند دوستتان دارد). اگر کسی تبعیت از این پیامبر خاتم کند مصداق همان مؤمنینی میشود که قرآن فرمود «یحبهم و یحبوبه» (خدا آنان را دوست دارد و آنان خدا را). و این جشن حب و محبت جشن اولیا است. به قول باباطاهر:
چه خوش بیمهربونی کز دو سر بی/ که یک سر مهربونی درد سر بی
اگر مجنـون دل شوریـدهای داشت / دل لیـلی از او شوریـدهتـر بـی
این عشق که در اثر تبعیت پیامبر(ص) حاصل میشود همان است که از آن به شیدایی و شوریدگی یاد میکنند چنان که در زیارت معروف امین الله میخوانیم: «ان قلوب المخبتین الیک والهه» (خداوندا! قلبهای اطاعت کنندگان شیدای تو میباشد). در برخی روایات پیامبر(ص) در دعا «حیران» شدن و اوج حیرت و تحیر را از خداوند خواهان است که «رب زدنی تحیراً فیک». و چه زیبا گفت حافظ:
بنمای رخ که خلقی واله شوند و حیران بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید
مبعث روز رخ نمودن و لب گشودن حق و اوج عشقورزی و شیدایی و حیرت بشر است به وساطت پیامبر عشق که «حبیب الله» بود. و این عشق رحمت برای کل عالمیان است: «و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین».
پیامبر ما (ص) نه تنها پیامبر عشق که پیامبر اخلاق نیز هست و خود فرمود «بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» برای تتمیم و تکمیل مکارم اخلاق برانگیخته شدم،اما مکارم اخلاق چیست؟ همان ویژگیها و صفات خداوند است که فرمود «تخلقوا باخلاق الله» (به اخلاق الهی متخلق شوید)،لذا سئوال بعدی این است که اخلاق الهی چیست؟
در جواب باید گفت: علم، حلم، کرم، محبت، ستار بودن، غفار بودن، رحیم بودن و...حال، این صفات را چگونه کشف کنیم و کجا آنها را به طور ملموس میتوانیم بیابیم؟باز در جواب باید گفت: در وجود حضرت ختمی مرتبت که خداوند دربارهاش فرمود «انک لعلی خلق عظیم» (همانا تو دارای اخلاق و فضایل عظیمی هستی).
پیامبر(ص) الگوی اخلاقی ماست و اکنون باید ببینیم که چقدر اخلاق ما محمدی است. دروغ، حسد، غیبت، چاپلوسی، ریا، فحش ولو به دشمن، آبروی مؤمن را بردن، افشای سرَ و حتی افشای گناه دیگران از رذایلی است که روح بلند و اخلاق عظیم پیامبر(ص) به شدت از آنها بیزار است چرا که اینها در «اخلاق الله» راه ندارد. این امری است بسیار حیاتی و هدف اصلی پیامبر(ص) نیز زدودن همین رذایل و ایجاد فضایل است. مبادا که به بهانههای واهی دفاع از ظواهر دین، این اصول پایمال شود.
پیامبر ما(ص) مانند همهی انبیای سلف، لیکن به نحو اتم و اکمل، هدفش انسان سازی است. ساختن انسان نیز یعنی خدایی کردن او از درون. یعنی بالا بردن معرفت از یک سو و تهذیب و تزکیه از سوی دیگر: «هو الذی بعث فی الامیین رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه» و همهی اینها امری درونی و مربوط به عقل و قلب است. هر چیز دیگری که اسلام ارائه میدهد زمینهساز و مقدمه است برای همین هدف متعالیِ«انسانسازی».
حتی فقه و حکومت و اقتصاد و معیشت همه وسیلهاند و مزرعهاند؛ آنچه هدف است همان محصولی است که عبارت است از حکمت و معرفت و صفای روح انسانی. در این مورد میتوانید به فرمودههای حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه به خصوص در تفسیر سورهی حمد که در اوایل انقلاب (سال ۵۸) از صد و سیمای جمهوری اسلای پخش شد و مبین آرمانهای بلند حضرت امام برای جمهوری اسلامی بود، مراجعه کنید.
قرآن سخن گفتن معشوق با ماست و مبادا گوش دلمان کر و یا دلمان خواب باشد و پیام معشوق را نشنویم. عرفا چهار سفر روحانی داشتهاند سفری از خویش به حق، سفری در ذات و صفات حق، سفری از حق به خلق و سفر چهارم سفری است در میان خلق لیکن در معیت حق. این سفر چهارم رسالتی است که عارف از جانب حق بر دوش دارد تا خلق را رهبری کند. هرچند تجربهی عرفانی را به هیچ وجه نمیتوان با تجربهی نبوی قیاس کرد ولی میتواند تمثیل و تشبیهی از آن باشد.
قرآن را میتوانیم محصول سفر چهارم معنوی پیامبر(ص) به حساب آوریم. این که قرآن چگونه در ۲۷ رجب نازل شده است در حالی که قرآن میفرماید «انا انزلناه فی لیله القدر» که قطعاً در ماه مبارک رمضان است و یا چگونه در طول ۲۳ سال نازل شده است، برمیگردد به همین سفرهای معنوی پیامبر(ص) که یک بار اجمالاً نازل میشود و این عروج پیامبر و مربوط به سفرهای قبلی ایشان است و بار دیگر تدریجاً که این مربوط به رسالت و سفر چهارم پیامبر(ص) میباشد. اما اینها همه بحث علمی است آنچه اهمیت دارد این است که ما قرآن را «مهجور» نگیریم و پیام معشوق را سبک نشماریم. در این صورت است که می توانیم با همین نردبان عشق بالا رویم که ندا میرسد «اقرأ و ارقأ» (بخوان و بالا برو).
قرآن محصول فنای تام پیامبر است. نحوهی دریافت قرآن توسط حضرت پیامبر(ص) نیز خود بحثی علمی است و به اصل آنچه گفتیم مربوط نیست. تشبیهی که برخی کردهاند که آیا پیامبر(ص) در این مورد مانند طوطی بود که آنچه را میشنید بی کم و کاست تکرار میکرد و یا مانند زنبور بود یعنی همان طور که زنبور عسل آنچه از گل و شهد دریافت میکند، در مکانیزم وجود خود تغییر میدهد و به عسل تبدیل مینماید، پیامبر(ص) نیز وحی الهی را در قالب وجودی خویش تغییر میدهد و به صورت قرآن به مردم ارائه میدهد.
جواب آن است که نه این و نه آن. فرق قرآن و حدیث نبوی همین است. حدیث نبوی نیز وحی است چرا که «ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی» پیامبر از جانب خود هیچگاه سخن نمیگوید آنچه می فرماید وحی الهی است. اما در مورد حدیث نبوی پیامبر مضمون وحی را مطابق شرایط و با کلام خویش اظهار میدارد.
در اینجا جنبه بشری پیامبر غالب است. ولی در مورد قرآن، وضعیت فرق میکند. قرآن محصول فنای تام پیامبر است. آن جاست که پیامبر فانی است از قرب نوافل رد شده و به قرب فرائض رسیده است. وقتی که پیامبر از خود هیچ نداشت و به فنای تام رسید به مقام «عبدالله» بودن رسیده است این است که ما روزی چندین مرتبه به عبد بودن او شهادت میدهیم که: «اشهد ان محمداً عبده و رسوله» یعنی از خود هیچ ندارد. هر چه دارد از مولا است. خود را هیچ نشان نمیدهد. تنها مولا را نشان میدهد مانند آینه که هرچه کمتر خود را نشان دهد بیشتر صاحب تصویر را نشان میدهد. اینجاست که پیامبر(ص) نه مانند «طوطی» است و نه مانند «زنبور» بلکه مانند آینه فانی و در یک کلمه «عبدالله» است و هیچ از خود نمیگوید و همه کلام حق را بازتاب میدهد. به قول مولانا:
مطلق این آوازها از شه بود/ گرچه از حلقوم عبدالله بود
/6262
نظر شما