نه دینی که من باور دارم و نه عقلی که بزرگانم و اولیایم آموختندم، و نه علاقهای که به آینده پیشرفت سرزمینم دارم حکم نمیکند که تن به بیعدالتیها و انتقامگیری افراد کم تحمل علیه نقد منصفانه بدهم. پس همچنان مصمم هستم درباره مسائل حرفهام سینمای مستند حرف بزنم.
رژیم گذشته به سینمای مستند با دیدی پر از بدگمانی و ممیزی مینگریست. اگر مدرنیزاسیون پهلوی اول و دوم، ریشهای، مردمی، بنیادین و توام با رشد صنعت و کشاورزی و نهادهای اقتصادی و علمی و سیاسی مستقل بود، در آن صورت سینمای مستند برای استقلال و پیشرفت ایران، اهمیتی مضاعف داشت. زیرا نهادی فرهنگی برخاسته از دل ضرورتهای توسعه ملی و مستقل میبود که حوزه فرهنگ و دانشگاه و فعالیت صنعتی و علمی و اجتماعی و. . . به ثبت واقعیتهای زنده و آگاهی بخش همت میگماشت و این رسانه واقعگرا و جستوجوگر و فاشکننده و هشداردهنده در هر زمینه از جمله درک کاستیهای عینی و ذهنی جامعه نقش مسئولانه ایفا مینمود و حضورش یک ضرورت و مفید به حال همگان از مردم تا حکومت محسوب میگشت. اما رژیم پهلوی دور از نیّات و اهداف پیشرفت واقعی و نیازهای آن بود.
برای همین سینمای مستند یا باید تصویرگر مردان قدرت و به ویژه رضاشاه و محمدرضا شاه و گزارش اقدامات شان میبود که چرا افتتاح کردهاند و چه گلی بر سر ملت محروم زدهاند و به تبلیغ حکومتی میپرداخت و یا نگاهی مرده به مردمشناسی و میراث فرهنگی و ابنیه و امکنه میداشت و به تصاویر بناها و یادگارها بسنده میکرد و بر زندگی روزمره، مسائل اجتماعی مشکلات مردم گذر نمیکرد که در غیر این صورت با سانسور روبهرو میشد.
***
انقلاب عظیم اسلامی با خود مردم و نیروی آنها و حضورشان را در عرصه عمومی به نمایش نهاد و مستند از تصویر شاه به تصویر تلاشهای آنان و نیازهایشان روی آورد. سینمای مستند پس از انقلاب اسلامی به ویژه در ارتباط با دفاع مقدس مردم علیه تجاوز رژیم بعثی نقشی فعال ایفا کرد و بهترین مستندها را روایت فتح گزارش نمود. از این نظر پس از جنگ سینمای مستند دچار نقطه عطف شد و به زندگی اجتماعی روی آورد.
امروز سینمای مستند با انواع و اقسام مسائل دست به گریبان است. فقدان روحیه و نگاه انتقادی در این سینما هلاکت بار است. مستند امروزه با زندگی و اجتماع با صنعت و علم و تکنولوژی و توسعه ایران سرو کار دارد و سنجش جدی، علمی، دلسوزانه مسائل آن تکلیفی چشمپوشی ناپذیر است.
البته اولاً هر سنجش در اینجا هدف نخستش و مخاطبان اصلیاش مخاطبان مستند و مردماند. کسانی که حق دارند از پیشرفتهای تمدن بشری و دستاوردهای آن در همه زمینهها بهرهمند شوند. و در نتیجه نخست باید آن را به درستی بشناسند. شناخت سینمای مستند و بهرهمندی از مزیتهای آن در قلمرو توسعه آگاهی، ثبت اسناد زندگی روزمره ایرانی، فواید و آثار فرهنگی، تاریخی و علمی این استناد، بدون کارآگاهگرانه مقدور نیست. ضرورتهای عینی بدون تبدیل شدن به آگاهی، کور عمل میکنند.
ما باید توقعمان از خودمان، نظم اجتماعیمان، نهادهای مان را ترقی ببخشیم. به خودمان احترام بگذاریم و خود را لایق بهترین زندگی و دستامدها و بهرهمندی بدانیم. نه مثل مردمی مسلوب الحقوق و استبداد زده و خاشاک و نالایق، بلکه ملتی خواهان بلوغ و رشد و بهرهمند از دستاوردهای بهتر در سطح داخلی و جهانی. سینمای مستند از این قاعده مستثنی نیست. مستندهای ما گواه زندگی، خواست، آرمان، انتقاد، اعتراض، رویاها، مشکلات و چالشهای زندگی ماست و باید راستگو باشد و حق آزادی بیان دردها و رنجها و مطالبات مردمی شایسته زندگی بهتر را داشته باشد.
پس به ناگزیر و به ویژه در شرایط زندگی ما با توجه به نقش غلیظ دولت در کنترل امور مدیران از مقام نخست مملکت تا هیأت دولت و وزرا و وزیر مربوطه در بهبود و رشد مستند نقش دارند و باید رها از هر حسابرسی، اعتراضها و انتقادها و آسیبشناسیها و معرفی منظرهای زندگی مستند آشکارا مطرح گردد. ومسئولان مرتبط با زندگی سینمای مستند از وزیر تا مدیران پایین دستی، به جای خودرایی و پیشداوری با اشتیاق در پی تشخیص واقعیت سینمای مستند بر بستر دیالوگ انتقادی آزاد و شور و مشورت باشند. نیز گفتوگو از سینمای مستند ایران در این روزهای جشن سینما - حقیقت فرصتی برای تعمیق افقهای پیشرفت آن است و لزوم جدی گرفتناش بیش از هر زمان خود را نشان میدهد.
من از کسانی نیستم که برای خوشایند وزیر و رئیس سخن اغراقآمیز و بیمعنا سردهم که این روش هر چند باب طبع مدیران است اما در وهله اول آگاهی خود مسئولان را کور و آنها را در اصلاح امور دچار گرد و غبار و کوتاهی بصیرت میکند. دوستی آن است که بکوشی چیزها را آنگونه که هستند بشناسی. من از پارهای اساتید مستند سازمان حیرت میکنم که گفتهاند جشنواره سینما - حقیقت (که البته مهمترین جشنواره مستند خاورمیانه است.) بالامرتبهتر از جشنواره مارسی و آمستردام است.
این اگر نگوییم دروغ یک تعارف است. آنها آثار اجتماعی علیه نظام سیاسی و یا نقد کشورهای خود را به نمایش میگذارند و محدودیتی برای مستند اجتماعی قائل نیستند. آیا ما هم چنین میکنیم؟ سخن گفتن درباره سینمای مستند در این روزها گرمتر از هر زمان در جریان است و به سبب چالشهای سرزنده مستند و مصادف شدنش با جشنواره مهم سینما - حقیقت گرمتر هم شده است. شرط هر رفتار عقلانی و متعهد به تلاش برای پیشرفت و ترقی نهادها و کشور، گشاده رویی از نقد و آغوش گشودن به تفکر انتقادی است که غرضی جز اصلاح ندارد و نشان دلسوزی و دغدغه جدی منتقد است.
باور به آزادی اندیشه و بیان بیش از هر چیز به سود نقد شوندگان است و باید در عمل نشان داد که آزادهایم. میدانیم که جشنواره سینما- حقیقت در روزهای آخر ماه برگزار شد و امسال چالشهای اجتماعی در این جشنواره بازتاب یافت و دونگاه به مستند از هم فاصله گرفتند و به موضعگیری ضمنی برابر هم کشیده شدند. یک جامعه سالم به جای سخنی تلویحی، در خفا، زیر زبانی، محفلی، پشت سر و زیرگوشی و ترسان، به دیالوگ مستدل، واضح، علنی، توام با احترام و بدیهی شمردن حق پاسخ و نقد نقد میپردازد. روشنفکری بیمار که نگاه بسته رسمی و متحجر را رنگ میکند به نام نگاه مدرن تحویل مردم میدهد، فکر میکند آنقدر همگان نادان و کم اطلاعاند که درکی از سخن و گفتمان انتقادی ندارند.
امری که ماهواً به پاسخ وابسته است. به هر حال باید از روشنگری و نمایش تمایزات فکری استقبال کرد و به جای انگ و افترا به ایضاح مداوم و پاسخگویی مستمر و فهم مطلب پرداخت. و مطلب بر سر آن است که نگاهی سینمای مستند را جامع و پاسخگوی مجموعهای از نیازهای معاصر در ثبت نگاه ما به رخدادهای در زمان - مکان اعم از مردمشناسی، صنعتی، محیط زیست علمی و. . . به ویژه اجتماعی میداند. و نگاه دیگر همنوا با نگرش رسمی حکومتها و در سازش با نگاهی بسته هیچ تلاشی برای رشد و توسعه و بلوغ گفتمان مستقل مستند و حقوق مستندسازی نمیکند. و به آنچه هست تن میدهد. یا به توجیه آن میپردازد. اگر بوروکراسی منطقاً از شرایط موجود دفاع میکند اما منافع رشد و توسعه جامعه و اصلاح نظام اجتماعی اتفاقاً بستگی کاملاً واضحی به روش انتقادی دست اندرکاران و اعضای آن و مطالبات هر نهاد مردمی و اقشار اجتماعی دارد. نقد فیلم مستند بدون این حرکت عقلانی و دموکراتیک اجتماعی نقدی ابتر است.
هر جور که نگاه کنی، سینمای مستند پاسخی به ضرورت دوران است. در پیوند با آگاهی انسان از انسان و وضع و رخداد و واقعیت فردی و اجتماعی او است. امر موجودی که خصیصهاش شناختن است. شناخت خود و شناخت جهان و پیرامونی که در آن میزید. شناختی که بیانگر موقعیت اجتماعی زندگی او، مناسباتش با دیگران و با نظم و معناهای اوست.
بدین لحاظ سینمای مستند به جایی رسیده است که در پایان دهه اول قرن بیست و یکم امری مرتبط با همه است. به درد همه میخورد. همه یعنی همه اقشار و طبقات مردم، همه کشورهای جهان و نیز همه نظامهای قدرت و همه حکومتها. زیرا امروز حکومتها هم راست یا دروغ، لیبرال یا غیر لیبرال، مردمی یا مردم ستیز خود را نسبت به پاسخ به نیازهای حکومت شوندگان نمیتوانند بیاعتنا نشان دهند. هر حکومتی، امروزه ضروری است برای بقای خود، ابزارهایی جهت شناخت معضلات اجتماعی، درونی و بیرونی، تفکر و خواست مردمی که بر آنها حکم میراند داشته باشد. پس توجه به سینمای مستند هر چند بنا به پیشرفت یا عقبماندگی کشورها وزن و جایگاه مختلفی دارد.
با این وصف درباره سینمای مستند ما یک مجموعه مسائل مبرم کنونی در سطح پیشرفته مطرح است که شالوده فضای کنونی مستند ما را میسازد و ما باید به آنها پاسخ دهیم.
***
اینکه مطالبات سینمای مستند چیست؟ راههای رشد آن کدام است؟ اصلاً جایگاه و وزنش چگونه سنجیده میشود؟ جامعه ما چه نیازی به سینمای مستند دارد و چه فاصلهای بین فهمی عقب مانده از سینمای مستند و راهی رقابتی با تأکید پرتنوع و تولید وسیع و تعامل با مستندسازان و نهادهای صنفی و افراد خبره میتواند موجود باشد و کدام راه را برمیگزینیم همه از پرسشهای حساس به شمار میآیند.
گفتوگوهای وزیر ارشاد و فرهنگ اسلامی طی روزهای اخیر هر چند صادقانه دال بر دوری ایشان از فضای فرهنگ و سینما و به ویژه سینمای مستند بوده اما ضمناً مبین تأسف قلبی مستندسازان هم بود. نگرانی از آنکه ایشان چقدر زمان و فرصت نیاز دارند تا به شناخت مستند، نقش آن و ضرورتهای آن نایل آیند، نگرانی بیوجهی نیست.
به هر رو گفتوگو از سینمای مستند در این روزها، گفتوگویی ضروری و خطیر است. و همیشه ویرانگرانی سودجو وجود دارند که از درگرفتن دیالوگ مفید ناراضیاند و شیوههای قجری را میپسندند اما دیالوگ ضروری راست، ضروری به لحاظ جایی که مستند ما ایستاده است و مسیری که در پیش رو دارد و مراقبتی که میطلبد. و نیز برای تغییرات دولت دهم، فضای اجتماعی حاضر و چالشهای موجود و خطیر است برای تمام سوءتفاهماتی که میتواند به بار آورد. هم از سوی نگرشی بسته و همچنین فرصتطلبی دوستانی که عادت به خودشیرینی دارند و مدیرانی که از نقد میهراسند و به سخن رشوهگونه و فریبنده دل میبندند. اینها میتوانند به سوءفهمها دامن زند. چنین است که در این حال و هوا بیش از هر زمان باید آرای مختلف بیان گردد و گفت و گو درگیرد و راه حلها بیان شود.
امروزه مستند در هیچ جامعهای نمیتواند ندیده گرفته شود. و به درجات مختلف برای خوراک تلویزیون و مجامع علمی در ارتباط با صنعت و محیط زیست و نهادهای علمی و رسانهای مورد توجه است. تنها فرق آن است که در فضای ضد دموکراتیک و استبدادی مستند با غضب روبهروست.
اما چند نکته بنیادین و آغازین:
1. رشته مقالات درباره سینمای مستند ما و وضعیت کنونی آمیزهای از نقد فیلمهای مستند اخیر، همواره با مباحث تئوریک و نیز بیان واکنشها و آرای شخصی من از زندگی در متنن سینمای مستند ایران و مسائل مبتلابه آن است.
2. من متعلق به یک خاندان در برداشتی سنتگرا و یک نهاد در برداشتی مدرن هستم و دیناً و عقلاً در هیچ یک از این دو نگاه اعتراض به کاستیها و خطاها جهت اصلاح و بهبود امور حرام اعلام نشده است. برعکس طبق آموزههای مذهبی پیشنهاد انتخاب معروف و فاش کردن و نهی از منکر را واجب دانستهایم. و برای همین علیرغم عدم هر احساس خصمانهای نسبت به مرکز و مدیران آن و بر عکس داشتن حس دوستی و آرزوی موفقیت ضروری دیدهام برای توسعه و رشد سینمای مستند ما، برای بسط آزادی و داوری عادلانه به سیاست مداخله نگرش دولتی در تحدید سینمای اجتماعی و انتقادی معترض باشم و بخواهم مثل همه کشورهای پیشرفتهای که مردم صاحب حقاند به نگاه مستندسازان و نقدشان ولو با سیاست دولت مخالف باشد احترام بگذاریم. چیزی که در جاهای دیگر دنیا در آمستردام و مارسی رخ میدهد و در اینجا نه.
3. دستهای از مستندسازان استخواندار ما که احترام فراوانی برایشان قایلم نظیر آقای طیاب و آقای اصلانی که با همه ناسازگاریام با پارهای از منشها و اخلاقیات و نگرشها و مشی رفتارشان، از حرمتشان نزدم کاسته نیست، در این میان به دفاع از عملکرد دولتی برخاستهاند. تو گویی دشمنی و توطئهای علیه نهاد دولتی درگرفته است؟ کدام کس نقش مرکز و اقدامات مثبتش را نفی میکند؟ من و جمعی از مستندسازان حرف روشنی داریم: از حقوق مستندسازان باید در راه توسعه آزادی تولید فیلم مستند اجتماعی دفاع شود و سیاست دولتی، تنگناهایی برای مسئولان و ادارهکنندگان جشنواره و محدودیتهایی برای مستندسازان فراهم میآورد که به تضعیف و ممیزی آثار مستند زنده میپردازد.
پرسشم آن است که آن آقایان آیا با توسعه حقوق آزادی مستند مخالف بودهاند که با تمجید و تحسین کوشیدهاند این بیان و بیانیه علیه سیاست یک سویه را تضعیف نمایند؟ اگر حساب دوست داشتن است ما بدون منافع کلان چند ده میلیونی، از هر کس بیشتر، طبق داوری منصفانه از فعالیتهای مدیران کوشا دفاع کردهایم. البته اگر مسئولان مدعی دینپروری و اخلاق واقعاً موجوداتی خداترس میبودند برای نقد صمیمانه که هدف و سودش ارتقای کار همین آقایان است سعی نمیکردند با تنگناها و حقکشی و مردود کردن قراردادهای بسته شده منتقد را تنبیه کنند. مسلماً این سیاستی اموی است و نه علوی.
4. نکته بنیادین دیگر، مخالفتم با خودشیرینی پارهای از دوستان و برگزیدن یک موضع زیرکانه برای تقویت نقدستیزی جریان متحجر و رشوه دادن به صاحبان قدرت لابد برای همه منافعی است که میبرند.
واقعیت آن است که دیدگاه نقد ستیز، با نعل وارو زدن، یک حکم سراپا مغلوط و من درآوردی را میکوبد بر سر طرفداران دیالوگ پویا و آزاد و نقادانه. آن حکم که سلاح ترور نقد شده این است که گویی جواب به نقد و یا نقد نقد حرام است! کمدانشی و تحریف از سراپای این ایده نادرست میبارد. همه تمدن مدرن محصول پاسخ، نقد نقد، نقد جوابها و اندیشهها بوده است.
تنها دستگاه ممیزی از پاسخ و نقد اظهارات غلط ناراضی است. جامعه برای توسعه نیازمند دیالوگ است و دیالوگ یعنی استمرار پاسخها. و تازه اگر این کار بدی است چرا خود آقایان با عنوان کردن این سخن در واقع در حال پاسخ به پاسخ دیگرند؟! از لفظ آزادی برای نفوذ افکار مستبد سود بردن روش کهنهای است. به هر رو این نوشته یک دیالوگ است. مونولوگ نیست و نباید معیارهای نگرش مستبد را با سوءاستفاده و کژفهمی از آزادی ترویج کرد. هر کس آزاد است حرف بزند و هر کس آزاد است که پاسخ گوید.
5. اما بیش از هر کس ما خود، کسانی که نه در حرف از آزادی نقد سخن میگویند و در عمل از همه روشهای نامنصفانه، آزادی ستیز، مافیایی، باندبازانه و پر از رشوهخواری و بند و بست سود میجویند، نه این افراد بلکه کسانی که عمیقاً معتقد به عمل برای توسعه آزادی آفرینش همراه همه حقوق جامعه پیشرفته قانونی به عقلی و دینیاند، باید از رشد روحیه بوروکراتیک، بیتحمل، مستبد و خویشتندار و داوریهای یک سویه و توهم و تهمتزایی بپرهیزیم.
خیلی ساده است که بدانیم با افترا میتوان دیگران را منزوی کرد. اما اگر ما از ابتداییترین روشهای عقلایی دست شستیم و با پیشداوری بدون حق پاسخ و تداوم نقد به افتراها و توهمها پا دادیم و دیکتاتورمآبانه از سخن روشن و گفتوگو سرباز زدیم و مستبدانه تصمیمات خودرأی خود را برتر از هر تعقلی شمردیم در آن صورت باید بدانیم به همان گرفتاری مهلکی درغلتیدهایم که قدرتمندان نامنصف بدان درمیغلتند.
تازه گناه ما افزونتر و نشان خشونت ما شدیدتر است. چون هنوز در جایگاه کار فرهنگی و نقد قدرت قرار داریم اما با داعیه روشنفکرانه به این روش سرکوبمآبانه و حذف پر از دروغ و خودبینی گردن نهادهایم و خود را رها کردهایم که اسیر دست خودخواهی تا هر کجا برویم و هرکس را تخریب کنیم و از میدان به در نماییم و حتی راه زندگی و معاش او را سد کنیم. سینمای مستند با تهمت و خودرأیی و بیانصافی و سخن مستبدانه سازگار نیست و معنای نقد، روشنگری است تا فرعونیت.
6. من خوشحالم که این نقد میان ما با آزادی صورت میپذیرد. مثلاً روبرت صافاریان از افراد گروه مطالعات مستند علیهالرحمهمان نظری کاملاً متفاوت و نقادانه درباره اعتراض مستندسازان داشته است.
هر چند در پاسخی مستوفا به او خواهم گفت که اساس یک اعتراض را ندیده گرفتن و حرف روشن مطالبه و حقوق مستندسازان و آزادی نمایش مستند اجتماعی را رها کردن و بدون تأکید بر حقانیت آن، تعیین تکلیف خود به شیوه ملا نقطی به متن پرداختن، حتی وقتی که اشتباه از نویسندگان متن باشد باز یک روش ابهامآمیز و زیرآبی رفتن و ناروشن است. هر چند این هم خودش نوعی گفت و گو است. و بیان آن فرصتی برای آسیبشناسی است و باید از حق آزادی بیان آن دفاع کرد ولی نه الزاماً با محتوایش.
نظر شما