زهرا خدایی
بحران سوریه بیست و هفتمین ماه خود را پشت سر گذاشت. کلافی که در کنار عوامل داخلی با دخالت نیروهای تأثیرگذار خارجی روز به روز سر درگمتر میشد، طی ماههای اخیر با تحولات منطقۀ خاورمیانه وارد فاز جدیدی شده است. ارتش، منطقۀ استراتژیک القٌصیر، بخشهایی از حلب و درعا را گرفته و جبهۀ مخالفان نیز با دریافت سلاحهای جدید در حال بازیابی توان خود هستند.
اما تحولات درابعاد منطقهای و بینالمللی حکایت از آن دارد که تغییرات مهمی در حال راه است. ناظران و کارشناسان خاورمیانه بر این اعتقادند که روی کارآمدن دولت جدید در ایران، نزدیک شدن شرایط اجماع میان بازیگران منطقهای و بین المللی اینگونه مینمایند که روزنههایی در بحران سوریه پدید آمده است. خبرگزاری خبرآنلاین در گفتگویی با دکتر حسین سلیمی، استاد دانشگاه علامه طباطبائی و کارشناس خاورمیانه آخرین تحولات سوریه در ابعاد داخلی، منطقهای و بین المللی را مورد بررسی قرار داده است که در ادامه میخوانید. در بُعد داخلی در ابتدا بگوئید که پیروزیهایی که ارتش سوریه در القٌصیر و بخشهایی از حلب بدست آورده، آیا بدین معناست که معادله به نفع اسد در حال چرخش است؟
در سیاست بینالملل جدید مخصوصاٌ در قرن 21 جداکردن حوزههای داخلی، منطقهای و بینالمللی کار بسیار دشواری است. اگر هم شیوۀ تحلیل خود را بر مبنای این سه سطح تحلیل قرار میدهیم به خاطر فهم بهتر و دسته بندی شدن مطالب است؛ والا در بحرانهایی همچون سوریه واقعاً نمیتوان مسائل داخلی را از مسائل بین المللی جدا کرد.
در پاسخ به این سوال شما باید بگویم که پیروزی ارتش سوریه با کمک حزب الله لبنان در منطقۀ القُصیر معادلات نظامی را به نفع ارتش سوریه و به نفع بشار اسد تغییر داده است، پیشرویهای آنها در منطقۀ حلب نیز در همین راستاست. اگر قرار بود تنها عوامل داخلی مطرح باشند این پیروزیها میتوانست در صحنۀ معادلات نظامی داخلی بسیار تعیین کننده باشد.
ولی به نظر میرسد همین پیروزیها سبب میشود که نیروهای بینالمللی و بخشی از جامعۀ بینالمللی که با معارضین سوریه همراه هستند، فشارشان را به داخل سوریه افزایش دهند. در همین راستا شاهدیم که ارسال سلاح و کمکهای مالی به معارضین روند پرسرعتتری به خود گرفته است و این میتواند دوباره برخی از معادلات را در سوریه تغییر دهد.
واقعیت اینست که بخشی از بحران سوریه ریشۀ تاریخی دارد؛ به این دلیل که بسیاری از اقوام و مذاهبی در دهۀ 1920 به گونهای گرد هم آمدند و بعد از طی فرایند طولانی و کشمکش میان انگلستان و فرانسه از یک سو، سران قبائل عرب از سوی دیگر کشوری به نام سوریه را تشکیل دادند. از همان مقطعِ تشکیل کشور، ناسازگاریهای جدی(مذهبی و قومی) میان آنها وجود داشت. به همین دلیل هم بوده است که در دورههایی از تاریخ فقط نظامیان میتوانستند به نوعی نظم موقتی و یا دائمی را در این کشور برقرار کنند و درگیری های بنیادین میان اقوام و مذاهب را حتی به طور موقت فرونشانند.
چون بخشی از این مناقشات ریشههای تاریخی دارد، هرگاه که هریک از این اقوام و مذاهب توانستهاند ابزارهای قدرتی پیدا کنند، در مقابل یکدیگر صف آرایی کرده اند. به همین دلیل است که پیروزیهای نظامی موقتی، ارسال سلاح و زد و خورد در مناطق مختلف راه حل بنیادی برای این بحران نیست و حل ریشه ای این بحران نیازمند رسیدن به مدل سیاسی است که بتواند این گروه های ناهمگون را در کنار هم بنشاند.
مناقشۀ سوریه با گذشت 27 ماه از بحران حدود 100 هزار کشته و صدها هزار بی خانمان و مجروح برجای نهاده و این زخم عمیق را نمیتوان با برتریهای نظامی و یا پشتیبانیهای خارجی التیام داد. این بحران نیازمند راه حل اساسی است که صحنه و شیوۀ بازی در صحنۀ معادلات سیاسی سوریه را عوض کند و گرنه این بحران میتواند دامنه دار باشد.
در هر حال اگر بخواهم به سوال شما دقیقتر جواب بدهم، پیروزیهای به دست آمده در کوتاه مدت در القصیر، پیشروی در حلب با همکاری حزب الله لبنان صحنۀ نظامی در جنگ داخلی سوریه را کاملاً به نفع ارتش سوریه و حکومت بشار اسد تغییر داده است اما اینکه آیا این به معنای پیروزی نهایی است و کار مخالفان تمام است. به نظر میرسد نمی توان به این زودی دربارۀ آن قضاوت کرد چون این بحران ریشه دار است وعوامل بین المللی نیز در آن مشارکت دارند و بعید است که بتوان با پیروزی نظامی بتوان بحران را خاتمه یافته دانست.
ورد حزب الله به بحران سوریه با انتقاداتی در صحنۀ منطقهای و بین المللی مواجه است، حال آنکه حزب الله دلایل خاص خود را در این باره دارد از جمله اینکه برای دفاع از خود و مرزهایش وارد عمل شده است. زمانی که بسیاری از کشورهای منطقهای و قدرتهای فرامنطقهای وارد بحران سوریه شدهاند؛ آیا میتوان انتقادی به ورود حزب الله به بحران سوریه وارد کرد؟
اینکه آیا حزب الله کار درست و یا اشتباهی کرده است، میتواند موضوع یک بحث جداگانهای باشد، ولی اینکه چرا این کار را کرده است، به نظر میرسد که دلایل روشنی دارد؛
اول اینکه برخی تحلیل گران داخلی و خارجی در تحلیلهای خود حزب الله را صرفاً به عنوان یکی از بازوهای جمهوری اسلامی در منطقه به حساب میآورند؛ من در اینکه حزب الله رابطۀ نزدیکی با ایران دارد و در بسیاری از موارد هماهنگ با ایران عمل میکند، تردیدی ندارم ولی به نظرم جنبش حزب الله در حال حاضر ریشه دار از آن شده است که صرفاً بتوان به آن به عنوان بازوی منطقهای یک کشور دیگر خطاب کرد. حزب الله محاسبات و معادلات خاص خود را دارد، البته حمایت ایران از بشار اسد در این معادله تأثیر مهمی در رفتار حزب الله دارد؛ یعنی سیاست منطقهای ایران و حمایت کامل از حکومت فعلی و سوریه میتواند بر موضع گیری و نقش حزب الله در منطقه تأثیر داشته باشد. اما اینکه تصور کنیم که حزب الله صرفاً به دلیل خاص جمهوری اسلامی در این بحران مداخله کرده است به نظر من سخن درستی نیست. به این دلیل که حزب الله در حال حاضر یک جنبش اجتماعی است که قدرت آن در بخش مهمی از جامعۀ لبنان ریشه دوانده است و در جهان عرب نیز به طور کلی حزب الله به عنوان یکی از گروه هایی که به نوعی محور مقاومت تلقی میشود، مورد استقبال انقلابیون منطقه است و طبیعتاً نمیتواند حامیان و پایگاههای منطقهای خود را به راحتی رها کند.
به نظرم این یک تحلیل استراتژیک درونی در حزب الله لبنان بود که آنها را به این نتیجه رساند که باید در بحران سوریه مداخله موثر کنند. شاهد بودیم که مداخله آنها بسیار موثر بود و بی گمان نقش کلیدی در پیروزی ارتش سوریه در منطقۀ القصیر داشتند.
اینکه آیا این کار درست بوده و یا نبوده موضوع بحث دیگری است. حزب الله با مداخلۀ خود نشان داد که یک بازیگر مهم منطقهای است و میتواند معادلات منطقه را تا حد زیادی تغییر دهد و اینکه در نظم آیندۀ منطقه (با بشار اسد یا بدون اسد) حزب الله به گونهای باید جایگاه خود را داشته باشد و میتواند نقش مهمی داشته باشد. به نظرم از این جهت محاسبهای که رهبران حزب الله کردند، محاسبۀ بیراهی نیست و نشان دادند که در هر شرایطی می توانند یک بازیگر مؤثر باشند.
در بُعد منطقهای، به تغییرات در کشورهای منطقه و تأثیر آن در بحران سوریه بپردازیم. آیا تحولات ترکیه و ناآرامیهای این کشور را میتوان در راستای تضعیف موقعیت ترکیه در بحران سوریه و همچنین تلاش از سوی قدرتهای فرامنطقهای برای کاهش نقش ترکیه ارزیابی کرد؟ آیا این به معنای تغییر موضع بازیگران موثر در بحران است؟
نمیدانم چرا برخی رسانه های داخلی ما مسائل داخلی ترکیه را به اتفاقات سوریه ربط می دهند. من اخبار و اطلاعات را پیگیری کردم اما هیچ نشانهای که رابطۀ میان بحران سوریه و اعتراضات داخلی ترکیه را ثابت کند، پیدا نکردم. تا جایی که من اخبار را پیگیری کردم معترضان به سیاستهای داخلی به ویژه سیاست های اسلام گرایانۀ اردوغان اعتراض دارند. اما در رسانههای داخلی این اعتراضات به بحران سوریه ربط داده میشود البته باید بگویم که با بروز اعتراضات اجتماعی تعداد گستردهای افراد در آن شرکت میکنند و ممکن است در اوج بحران، برخی دیگر از مسائل از جمله اعتراض به سیاست خارجی اردوغان نیز مطرح شود، اما عمدۀ معترضین به رفتارها و گرایشهای مذهبی داخلی حزب عدالت و توسعه اعتراض دارند.
از آنجایی که بحرانهای داخلی دست دولتها را تا اندازهای در بحرانهای خارجی میبندد، از این جهت به نظرم دولت اردوغان باید بخش مهمی از نیروی خود را برای حل مسائل داخلی بگذارد و تا حدودی در عرصۀ سیاست خارجی دست به عصاتر میشود و این وضعیت باعث میشود تا حدودی شاهد تعدیل در مواضع خارجی ترکیه باشیم.
روند انتقال قدرت در قطر چطور؟ آیا امیر جدید همان سیاستهای پدرش را دنبال میکند؟
انتقال قدرت در قطر به خاطر این نیست که شیخ جدید گرایش غرب گرایانۀ بیشتری دارد. اینگونه نیست. حتی نخستین نطق امیر جدید قطر نشانه های انقلابی و انتقادی در خود داشت. البته به نظر می رسد تفاوتی در نگرشهای منطقهای امیر جدید و قبلی قطر وجود ندارد. به نظر من قطر در دوران شیخ تمیم نیز به سیاست گذشته ادامه خواهد داد.
در بُعد بینالملل، قدرتهای تأثیرگذار دور تازهای از حمایتهای خود از معارضین سوریه را آغاز کردهاند. آیا این احتمال هست که با تقویت توان هوایی معارضین، روسیه پروژۀ اعطای موشکهای اس300 و یا تجهیزات هوایی بیشتر را عملی کند؟ در آن صورت باید شاهد رویارویی دو قدرت در بحران سوریه باشیم؟
به نظر من بحران سوریه به نماد موازنۀ قوا در سیستم بین المللی تبدیل شده است. از نگاه تحلیلهای استراتژیک کلاسیک، سوریه چنان جایگاه بالایی ندارد تا بتواند قدرتهای بزرگ را رو در روی یکدیگر قرار دهد. اما اگر روابط بین الملل را به شکل یک سیستم بین المللی ببینیم و موازنۀ قوا در عرصۀ بین المللی را مدنظر داشته باشیم خواهیم دید که سوریه موقعیت استراتژیک فوق العاده ای دارد که می تواند در سرنوشت نظام بین الملل آینده مؤثر باشد. از این منظر بحران سوریه بسیار کلیدی است زیرا از دست رفتن آن به معنای به حاشیه راندن روسیه در مجموعۀ سیستم بین المللی و به هم خوردن موازنۀ قوا به ضرر روسیه در موازنۀ بین المللی تبدیل میشود.
بعد از سقوط های مکرر رژیمهای مختلف در منطقۀ خاورمیانه، اگر نمونۀ اتفاقات لیبی در سوریه تکرار شود این بدان معناست که روسیه کاملاً جایگاه خودش به عنوان یک قدرت تعیین کنندۀ بین المللی را از دست داده است. اگر این موازنه به هم بخورد بلوک غرب تمام خواسته های خود را در مناطق استراتژیک جهان حتی در منطقۀ اوراسیا که برای روسیه حالت استراتژیک دارد و به امنیت ملی روسیه ربط دارد؛ به آنها تحمیل خواهد کرد. از این جهت است که روسها به سوریه به عنوان یک نقطۀ بسیار حساس مینگرند که اگر آن را از دست بدهند به معنای از دست دادن جایگاه شان در مجموعۀ سیستمهای بین المللی است.
به نظرم آن چیزی که مانع مداخلۀ نظامی آمریکا در سوریه میشود، روسها هستند و نه پدافند هوایی سوریه. پدافند هوایی سوریه به هر میزان که قدرتمند باشد، با تکنولوژیی که ناتو در اختیار دارد به راحتی قابل در هم شکستن است. اگر حمایت روسیه نباشد نیروهای ناتو سریع تر از لیبی میتوانند کار را در سوریه تمام کنند، اما روسها در مورد سوریه تمام قد پشت سوریه درآمدهاند و به نظر میرسد که به این راحتی نیز امکان کوتاه آمدن نیست. به این دلیل که ممکن است موازنۀ قوا تا مرزهای آنها به هم بخورد و حتی امنیت ملی روسها را به خطر بیندازد.
روسها تا چه مرحلهای در این موضع باقی میمانند؟
این چیزی که آیندۀ بحران سوریه را تعیین میکند؛ نوع موازنۀ جدیدی است که در عرصۀ بین المللی شکل میگیرد. درست است که روسیه در حال حاضر به عنوان یک بازیگر کلیدی نقش آفرینی میکند ولی همانند دوران اتحاد جماهیر شوروی یک ابرقدرت نیست. بلکه یک قدرت بزرگ مخصوصاً در منطقۀ اوراسیاست. در شرایط فعلی حتی این قدرت بزرگ منطقهای موقعیت خود را در معرض مخاطره میبیند. روسیه در صورتی در سوریه حاضر است پای میز مذاکره بنشیند که تضمینهای لازم برای تثبیت این موقعیت را از بلوک غرب بگیرد و به نوعی بانی گونهای از نظم جدید در این منطقه باشد که بتواند منافع بلندمدت خود را تأمین کند. تنها در این شرایط است که روسها ممکن است به معامله با بلوک غرب بپردازند.
بنابراین در شرایط فعلی به نظر میرسد که روسها به خاطر حفظ موازنۀ قوا در عرصۀ بین المللی و به خاطر حفظ عمق استراتژیک خودشان کوتاه نخواهند آمد و تا حد امکان به منظور ممانعت جدی از مداخلۀ نظامی قدرتهای بزرگ پشت سوریه خواهند ایستاد. مگر شرایط و پیشنهادهایی به آنها ارائه شودکه بتوانند اطمینانهای لازم را از موازنۀ بین المللی و منافع استراتژیک خودشان پیدا کنند و در این شرایط ممکن است در میان مدت به گونهای معامله کنند. مثلاً اینکه بخش عمدهای از بدنۀ حزب بعث در قدرت بماند، تحولاتی صورت گیرد و برخی از مخالفان معتدل در حکومت ترکیبی جدید در سوریه مداخله داشته باشند. اگر به چنین فرمولهایی که همچنان نفوذ روسیه را در سوریه حفظ کند و نظر روسیه را در معادلات سوریه به عنوان یک نظر تعیین کننده حفظ کند، ممکن است شرایط معامله میان روسیه و قدرتهای غربی به وجود آید.
چشم اندازی که برای آیندۀ بحران سوریه متصور هستید، چیست؟ آیا بحران سوریه برندهای دارد و یا باید منتظر انتخابات ریاست جمهوری 2014 سوریه بود؟
بحران سوریه از جمله بحرانهایی است که صرفاً راه حل داخلی ندارد. چون پیشروی هریک از طرفین در بعد داخلی با گونهای از مداخلۀ خارجی میتواند دوباره تغییر کند. بنابراین بحران سوریه به یک توافق بین المللی بین قدرتهای بزرگ مثل روسیه، اتحادیه اروپا، آمریکا از یکطرف و قدرتهای منطقهای ایران، عربستان نیازمند است. بنابراین بحران سوریه زمانی رو به حل شدن میرود که شرایط به گونه ای از توافق و همکاری میان قدرتهای منطقهای و بین المللی فراهم شود. تا مدتی پیش این بحران، به قدری حاد شده بود که چشم اندازی برای توافق در عرصۀ داخلی، منطقهای و بین المللی نبود. ولی تحولاتی که در یکی دو ماه اخیر رخ داد، شرایط را اندکی تغییر داده است: از جمله انتخابات ریاست جمهوری در ایران، تحول در سیاست خارجی روسیه، مذاکرات جدید در کنفرانس حامیان مخالفان سوریه مجموعۀ این تحولات دریچههایی را باز کرده است که ممکن است با نزدیک شدن ایران و عربستان و یا ایران و مصر در آینده و به دست آمدن گونهای از همکاری و همگرایی بین برخی از سیاستهای روسیه و غرب در عرصۀ بین المللی تا اوائل سال 2014 به تدریج راه حل هایی پیدا شود که بتواند بحران سوریه را رو به کاهش ببرد.
به نظر می رسد راه حلی که در حال حاضر در ذهن همه در حال شکل گیری است، یک دولت ترکیبی و وحدت ملی بعد از 2014 یعنی پایان دورۀ ریاست جمهوری بشار اسد باشد؛ به گونهای که اگر بشار اسد در انتخابات 2014 حضور پیدا نکند و به گونهای جناح معتدلتری از حزب بعث وارد مذاکره شود و گروههای متعادلتری از مخالفین نیز حاضر شوند تا در یک فرایند دمکراتیک به یک دولت انتقالی برسند این نقطه ای است که ممکن است نیروهای بین المللی و منطقهای را به گونهای توافق برساند.
در حال حاضر موانع اصلی این فرایند چیست؟
در به نتیجه رسیدن این راه حل 2 گروه مانع خواهند بود:
یکی تندروها و سلفیهای مخالف هستند که خشونت گرا و غیرقابل سازش هستند و گروهی نیز تندروهای امنیتی درون حکومت بشار اسد که به نوعی با قاعدۀ همه یا هیچ بازی میکنند. این دو گروه در عرصۀ داخلی موانع اصلی این توافق هستند.
اما به نظر می رسد وزن نیروهای منطقه ای و بین المللی به گونهای است که بتوانند از اوایل سال 2014 به بعد شرایط را به گونه ای برای توافق پیش ببرند.
5252
نظر شما