مثلث نوشت:

امیر محبیان  تحلیلگر سیاسی در باره پیروزی حسن روحانی در یادداشتی تحلیلی می نویسد:
متأسفانه تحلیل نادرستی در میان جمعی از اصولگرایان در مورد چرخه حیات یک اندیشه سیاسی وجود دارد و آن اینکه جریانات اجتماعی در صورت خروج از صحنه سیاسی به‌راحتی مرده و از صحنه خارج می‌شوند. این تفکر اساساً غلط بوده و برآمده از تحلیلی غلط و ناکارآمد است. جریان اصلاح‌طلبی دارای دو بخش قابل شناسایی است؛ نخست بدنه اجتماعی که خواهان تغییر یا اصلاح ارزش‌های حکومتی در جهت ایجاد انبساط اجتماعی یا کاسته شدن از انقباض اجتماعی است. دیگری گروه‌های سیاسی‌ای است که می‌کوشند از این پتانسیل و طلب اجتماعی این بخش از اجتماع برای کسب قدرت بهره‌گیرند. موتور حرکت این جریان در بدنه اجتماعی قرار دارد، نه در سر آن. بنابراین هرازگاهی سر این جریان اجتماعی از بدن جدا می‌شود ولی به‌دلیل جدیت مطالبه این جریان اجتماعی به‌سرعت رأس دیگری را برگزیده یا بهتر بگوییم سخنگویی برای خود برمی‌گزینند. روش درست مواجهه با این خواست که روز به روز قدرتمندتر و گسترده‌تر می‌شود، شناخت ماهیت مطالبات آن است؛ مطالباتی که اساساً اجتماعی است و نه سیاسی ولی در صورت مواجه شدن با بن‌بست یا برخوردهای قهری با آن به‌صورت یک پتانسیل منتظر شرایط مناسب جهت بروز و ظهور خود می‌ماند. بعضاً خواست‌های این جریان اجتماعی شناخته شده و بعضاً ظرفیت‌ها و حتی گستره مطالبات آنها شناخته نشده است.
اصولگرایان سریعاً باید وارد فاز تحلیل و آنالیز تفصیلی شرایط شوند والا زنجیره اشتباهات بی‌پایان آنها را به گذشته وصل کرده و از تأثیرگذاری برآینده دور خواهد کرد. یکی از مهمترین نکات در این راستا ضرورت شناسایی و تفکیک ناشناخته‌های ناشناخته از ناشناخته‌های شناخته است. به‌عبارت بهتر هم ناتوانی‌های خود در شناخت اجتماعی را برطرف کنند و هم آنچه را فکر می‌کنند می‌دانند ولی نمی‌دانند؛ تحلیل، ارزیابی و شناسایی کنند. یعنی آن مواضعی را که شناختشان مبتنی بر آرزویشان و نه تحلیل واقعی شرایط است، تحلیل کنند، زیرا فریبنده و خطرناکترین بخش تحلیل آن داده‌هایی است که درست می‌پنداریم، ولی به‌واقع از آن‌رو آنها را پذیرفته‌ایم که با مدل ذهنی ما همخوان است و نه واقعیت؛ و این همان خودفریبی است.
از سوی دیگر اصولگرایان فاقد سیستم‌های هشداردهنده مناسب در متن جامعه هستند؛ به‌همین دلیل مرتباً در حال غافلگیری در برابر تغییرات اجتماعی هستند و این به‌دلیل آنکه اصولگرایان متن حاکمیت شمرده می‌شوند، خطرناک بوده و بذرهای خطر را تا اعماق وجود حاکمیت می‌پراکند.
یکی دیگر از ضروریات برای جریان اصولگرا، مهندسی الزامات است؛ شکست در شناسایی الزامات، یک جریان را به فنا خواهد کشاند. یکی از مهمترین نکات در مهندسی الزامات تفکیک اصول ناب از اصول ترکیب‌پذیر است؛ به عبارتی جداسازی اصول بنیادین و اصول انعطاف‌پذیر. اصولگرایان نباید همه اصول خود را بنیادین شمارند. ویرا برخورد نامنعطف با اصول موجب تحجر شده و در مواجهه با جامعه قادر به مدیریت درست نیستند. سعه‌صدر همین شناسایی و تفکیک اصول بنیادین از اصول غیربنیادین است.
-از دلایل دیگر شکست اصولگرایان عدم به کارگیری تکنیک‌های ارزیابی و بازنگری در تئوری شناخت اجتماعی‌شان است. اصولگرایان ضروری است به تحولات اجتماعی نگاهی سه‌بعدی داشته باشند. ابعاد این مدل توجه به بازیگان سیاسی، شرایط محیطی و زمان و تحول ارزش‌های اجتماعی است.
متأسفانه اصولگرایان همیشه نیروی پیشران استراژیک خود را درون حلقه قدرت جسته‌اند و همین امر نگرش آنها را بیشتر از مردم به حاکمیت نزدیک کرده است. باید نیروی پیشران اصولگرایان را از حلقه‌های قدرت به درون اجتماع انتقال داد. در این صورت در تحلیل‌ها از آرزوها دور شده و به واقعیت نزدیک خواهند شد. متأسفانه الان فکت‌های تحلیلی اصولگرایان بیشتر به اخبار پنهان مبتنی بر شناسایی تمایلات عاملان و حاملان قدرت اتکا دارد تا داده‌های ساده و آشکار بیان شده بر زبان مردم.
اصولگریان و همچنین اصلاح‌طلبان نمی‌توانند تحلیل درستی از مدل رفتاری توده‌ها داشته باشند. مگر آنکه روانشناسی ضمیر آگاه و ناخودآگاه توده‌ها را مورد تحلیل قرار دهند.
دو قطبی پدید آمده میان آرمانگرایی و مصلحت‌گرایی که با نام‌های مختلف برای مردم تداعی می‌شود، یکی از دو قطبی‌های تدثیرگذار در تحلیل رفتار انتخاباتی مردم است.
-سابقه ذهنی بخشی از مردم ایران به‌ویژه در سه دهه اخیر، مفهوم آرمانگرایی را با فشار و انقباض اجتماعی و نیز مفهوم جامعه بسته گره زده است. در ذهن بخش موسوم به خاکستری جامعه، آرمانگرایی یعنی فشار و انقباض اجتماعی یا به اصطلاح کوچه و بازار «بگیروببند» و مصلحت‌گرایی یعنی پذیرش انبساط اجتماعی و جامعه باز یا حداقل عدم برخورد با آن.
البته پیوند آرمانگرایی با جامعه بسته از سویی محصول مدیریت غلط ادراک توده توسط مسئولان ذیربط است و از سوی دیگر بخشی نیز محصول برآمده از تجربه انتقال یافته ناشی از مقایسه رفتار دو دولت موسوی مظهر آرمانگرایی دوران جنگ و هاشمی مظهر مصلحت‌گرایی بعد از جنگ است.
مردم در رفتاری به ظاهر عجیب هر دو را می‌خواهند؛ هم آرمانگرایی و هم مصحلت‌گرایی را. به‌عبارت ساده هم دنیا و هم آخرت.
در انتخابات گذشته یک مظهر آرمانگرایی را که البته در پی عدالت و توزیع ثروت هم بود. یعنی احمدی‌نژاد را برتری دادند و این دور روحانی که مظهر مصلحت‌گرایی ولی باز هم با شعار رفع مشکلات زندگی آنهاست. پس مردم آرمانگرایی را می‌پسندند به‌شرطی که دنیای آنها را هم آباد کند.
در انتخابات اخیر همین دو قطبی پدید آمد؛ جلیلی مظهر آرمانگرایی شد با کدهایی از انقباض اجتماعی و روحانی مظهر مصلحت‌گرایی با کدهایی از انبساط اجتماعی ضمن آنکه کد مقاومت از سوی جلیلی از طرف مردم ریاضت و فشاربیشتر رمزگشایی شد.
گریز از جلیلی رأی‌ها را به سوی قالیباف و روحانی روانه کرد و البته بیشتر روحانی چون بیشتر مظهر مصلحت‌گرایی شد و فاصله بیشتری از کدهای سختگیرانه گرفت.
ساده بگویم جلیلی به روحانی کمک کرد که قالیباف را شکست دهد. همانگونه که رأی منفی هاشمی در دور گذشته احمدی‌نژاد را رئیس‌جمهور کرد.

27301

 

کد خبر 300984

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام A1 ۰۳:۲۵ - ۱۳۹۲/۰۴/۱۱
    10 5
    تحلیلی خوب در الگوی حزبی تشکیلاتی بود اما جناب محبیان شما می دانید همه این موج ها عاقبت چه بر سر مردم می آورد یادگیری و یاد دهی بازی با مردم عواقب خطرناکی دارد امام با مردم صادق بود و مردم او را قبول کردند حالا سیاسیونی که می خواهند با چیدمان شطرنجی با مردم برخورد کنند و با چیدن مهره های پیروز و مهندسی ذهنی برد و باخت با مردم برخورد کنند حتما بدانید که به اصل نظام ضربه زده اند عوض این تحلیل های کاملا مستدل و مبتنی بر الگوی شناختی به این میدان داران سیاست توصیه کنید صادق باشند به فکر هوی و هوس نباشد برای دین خدا تلاش کنند اهل بده بستان سر منافع ملی نباشند دین خدا را آلوده به هواهای نفسانی خود نکنند که این شرط بقای همه است وگرنه از ما بهتران یعنی همان شوروی سابق عند کار تشکیلاتی و حزبی بود عاق

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین