به گزارش خبرآنلاین، «عملیات مرصاد و سرنوشت منافقین» نوشته محمدعلی صدرشیرازی در 430 صفحه و با قیمت 13هزار پانصد تومان روانه بازار نشر شد. در معرفی کتاب میخوانیم:
«سازمان مجاهدین خلق (منافقین) در میانه دهه چهل و همزمان با رواج جنبشهای مبارزاتی چریکی در جهان و به تبع آن ایران اعلام موجودیت نمود. این سازمان در ادامه مسیر خود نه تنها نتوانست گوشهای از آرمان شهر اسلامی خود را محقق سازد، بلکه معدود داشتههای عقیدتی خویش را نیز از دست رفته دید. سازمان مجاهدین خلق از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون تغییرات عظیمی را در همه عرصهها شاهد بوده، اما در یک عرصه مواضع خود را ثابت و مستحکم نگاه داشته و آن چیزی جز ضدیت با حکومت اسلامی و نهاد ولایت فقیه نیست. پس از پیروزی انقلاب و بعد از آنکه تلاشهای سازمان در قبضه قدرت به نتیجه نرسید، سران سازمان خود را در برابر مردم و نظامِ برآمده از رأی آنان قرار داده و با قتلعام مردم بیگناه دست به انتقام کور از آنان زدند.
همزمان با جنایات روزافزون سازمان، رژیم بعث که جنگ تحمیلی را در آستانه اتمام میدید، تجاوزات خود به مرزهای جنوبی و غربی جمهوری اسلامی ایران را افزایش داد تا بتواند در مذاکرات صلح به اصطلاح دست بالا را از آن خود سازد. بهعلاوه منافقین و صدام که پس از سالها جنگ نتوانسته بودند ذرهای از اهداف خود را در راستای براندازی نظام مردمی جمهوری اسلامی جامه عمل بپوشانند، بهعنوان آخرین تیر ترکش خود نقشه حمله همهجانبه منافقین به ایران را با پشتیبانی آمریکا و سایر کشورهای مخالف ایران طراحی و اجرا کردند. اما پاسخ ناگهانی و کوبنده رزمندگان اسلام به متجاوزان تمام معادلات آنان را تغییر داد. این پاسخ تاریخی که «عملیات مرصاد» نام گرفت، نه تنها سازمان تروریستی منافقین را به مرز نیستی کشاند، بلکه صدام را در تحقق اهداف بلندپروازانه خود در چگونگی پایان جنگ ناکام گذاشت. عملیات مرصاد تابلویی درخشان در حمایت و جانفشانی اقشار مردم از نظام اسلامی و میهن خود به شمار میرود.»
این ناشر همچنین کتاب «استاندار شهید» سیری در زندگی و مبارزات استاندار گیلان، شهید علی اخوین انصاری را به همت رشید جعفرپور و حسین قاسمنژاد منتشر کرد. کتابی که در 150 صفحه و با قیمت 7500 تومان به تازگی روانه بازار کتاب شده است.
ناشر در معرفی کتاب آورده است: «7 صبح روز دوشنبه 15/4/1360 یا به عبارتی چهارم رمضان 1402 یادآور یکی از دیدنیترین پروازهای اصحاب انقلابی اسلامی به ملاء اعلی بود. آن روز قرار بود آقای استاندار مثل روزهای دیگر از خانه راهی استانداری شود تا گره از کار خلقالله بگشاید و همچنان مایهی آبروی اسلام و انقلاب گردد اما... اما ظاهراً انصاری خبر نداشت که امتحان او در دنیا به سرآمده و قرار است در آن صبح دلانگیز ، مُزد آن همه مجاهدت و خون دل خوردن را یکجا از حضرت ربّ الارباب بگیرد... تروریست منافقی که برای خوشامد مسعودخان و صدام و اربابانشان، سراغ انصاری و نورانی آمده بود در این توهم بود که با شلیک ممتد گلولههایش به قلب دو خادم بیگناه ملت چه دردی بر پیکر آنها وارد خواهد ساخت، اما غافل که «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد»! این را خودِ آن منافقِ مفلوک نیز به چشم خویش دید. چه اینکه وقتی برای آخرین بار به پیکر خونآلود علی و علیرضا خیره شده بود، لبهای متبسم آن دو سرباز حضرت روحالله، تازه به او فهماند که وقتی امامِ این امت فریاد برآورده بود: «ملتی که شهادت دارد اسارت ندارد»، مقصودش چه بوده است...»
6060
نظر شما