واقعیتی انکار ناپذیر وجود دارد. این که پس از پیروزی انقلاب اسلامی سال 57 عده ای از مدیران مملکت خیانت کردند و فرار کردند،عده ای خیانت کردند و ماندند تا خرابکاری کنند،عده ای بدون قصد خیانت ماندند ولی دیدگاهشان با انقلاب همخوانی نداشت و شرایط انقلاب را درک نکردند و عده ای هم نه خائن بودند و نه بدخواه ؛ بلکه خوب و همراه هم بودند ولی ما نتوانستیم آنها را تحمل کنیم و با چوبی راندیم که دیگران را باید می راندیم.
جز عده قلیلی از مدیران بقیه از گردونه خارج شدند و باید جایگزین هایی می یافتند؛ بنابراین جوانان انقلابی مدیریت ها را گرفتند و با آگاهی و کم تجربگی کار اجرایی سطوح بالا را تجربه کردند و مملکت را با همه مشکلاتش اداره کرده حتی محدودیتهای سخت دوران جنگ را از سر گذراندند و مملکت را با قدرت به پیش راندند.
این هم واقعیتی انکار ناپذیر است که این قشر دلسوزان انقلاب (چه جناح چپ و یا جناح راست) آنگونه که باید کادرسازی نکردند و مدیران جانشین برای خود نساختند و مدیریتها اغلب بین خودشان چرخید در حالی که جوان ترها کمتر در جریان کار قرار گرفتند.
یکی با سابقه انقلابی و دیگری با سابقه زندانی سیاسی و سومی با پیشینه مدیریت در جبهه ها امور را به دست گرفتند و کارها را به پیش بردند.
درکنار این اتفاقات ، نظام استفاده از مشاور نیز آنگونه که بایدرواج نیافت تا عده ای از این عزیزان که سنین میانسالی را پشت سر می گذاشتند به عنوان مشاور در کنار نیروهای جوان قرار بگیرند و نیروهای جوان مجری امور باشند.
حقیقت دیگر این است که ملاکها و دیدگاههای نسل جوان به هردلیل ،خواه به علت مبانی اندیشه و دیدگاه های فرهنگی و خواه به علت قرار نگرفتن در کوران امور اجرایی و آشنایی با واقعیات ، با میانسالان و نسل قبلی اختلاف معناداری پیدا کردند وهمین امر باعث شد به بهانه هایی مثل تندروی و ... از قرار گرفتن در رأس امور باز بمانند.
دولت قبلی آمده بود تا همه گذشتگان را به کنار بزند و جوانگرایی کند؛ هر چند درعمل بیشتر شعار داد و عمل نکرد ولی باز هم نیروهایی جوان را به دستگاهها تزریق کرد اما درعملکرد آن دولت دو مشکل اساسی وجود داشت: یکی این که بیشتر این نیروها نه به دلیل شایستگی بلکه ازمیان اطرافیان و احیاناً فامیل حلقه های مختلف مازندران و... انتخاب شده بودند و دیگر این که بیش از حد جوان بودند وتازه کارو اغلب در هر کجا مشغول شدند یا خوب کارها را خراب کردند و یا این که با تجربه ترها آنها را آنگونه که خود می خواستند چرخاندند و مدیریت کردند!
آقای روحانی عزیز هم کابینه اش و انتصاباتش را به پا به سن گذاشته ها اختصاص داده است وشاید برای خروج از بحرانی که در اثر ندانم کاریهای دولت قبلی ایجاد شده شاید چنین انتصاباتی الزامی باشد ولی تعمیم آن به بدنه دستگاههای اجرایی اصلاً مصلحت نیست.
راه حل میانه این است که آقای رئیس جمهور به وزرایش دستوردهد حداقل نصف مدیران بدنه دستگاههای اجرایی را از بین نیروهای جوان و البته نه تازه کار ، بلکه با لااقل سابقه 10 الی 15 سال انتخاب کنند .
جا دارد از هم اکنون رئیس جمهور گروهی را تشکیل دهد تا بانک اطلاعاتی جوانان مدیر و مدبر و شایسته برای قرار گرفتن در رأس کارهای اجرایی را تهیه و به تدریج از تواناییهای آنها استفاده نمایند به نحوی که لااقل در 4 سال آینده نصف کابینه اش به چنین نیروهایی اختصاص یابد که مملکت ما به روزگار شوروی سابق و یا چین قدیم دچار نگردد.
آنچه برسر کشورهای بلوک شرق رفت غوطه خوردن در سیاستهای مناسب با روزهای جنگ جهانی و جنگ سرد بود و دگم شدن در افکار سیاستمداران پیر و سالخورده و عدم آشنایی با تحولات و اندیشه های نوین و به روز شده جوانان. راه نیفتادن دردام اضمحلال جوان گرایی عاقلانه است.
نظر شما