زهرا خدایی
این روزها موج انتقادات علیه آنکارا و دولت عدالت و توسعه کم نیست. برخی کارشناسان میگویند آنکارا- که برخی آن را در ابتدا برندۀ تحولات خاورمیانه مینامیدند - با تشدید تنش در کانونهای بحران دیگر نفوذ گذشتۀ خود را ندارد. منتقدین میگویند سیاست "تنش صفر با همسایگان" که با آمدن احمد داود اوغلو، وزیرخارجۀ آغاز شد، در این مدت ناتوان از سازگاری و تطابق با شرایط موجود بوده و حتی به گفتۀ کمال قلیچدار اوغلو، رهبر مخالف حزب جمهوری خلق" اردوغان حتی نمیتواند به هیچیک از کشورهای خاورمیانه سفر کند".
اما مخالفان این نظر بر این باورند که در روند تحولات، هر یک از کشورها تلاش دارند منافع خود را در چارچوب اهدافشان تعریف و دنبال کنند و در این میان وزن و اهمیت تحولات است که هزینه-فرصتها را به کشورها تحمیل میکند؛ از این رو بازیگری ترکیه در چارچوب منافعشان را نباید لزوماً به معنای شکست سیاست خارجی آنها تلقی کرد.
پرسش اینجاست که آیا واقعاً عدالت و توسعه در محاسباتش در حوزۀ سیاست خارجی دچار اشتباهات کلیدی شده است؟ میرمحمود موسوی، مدیرکل پیشین آسیای غربی وزارت خارجه کشورمان ضمن بررسی سیاست خارجی ترکیه در کانونهای بحران به این سوال پاسخ داده که در ادامه میخوانید: نظم جدیدی که بسیاری از ناظران از آغاز تحولات عربی منتظر آن بودند، در حال یافتن چارچوبها و پایههای خود است. این نظم چه ویژگیهایی دارد و جای هر یک از بازیگران در آن کجاست؟ با تضعیف جبهۀ مقاومت شکل بازیگری قدرتهای منطقهای چگونه خواهد بود؟
اگر اینگونه تصور کنیم که مجموعۀ تحولات منطقه و یا آنچه که شما از آن به عنوان نظم جدید نام بردید، بر پایۀ یک طرح از پیش تعیین شده و برنامۀ طراحی شده است، من با این نظر موافق نیستم. البته در مقطعی موضوع خاورمیانه بزرگ مطرح شد اما به اعتقاد من آنچه که در حال حاضر در طول دو سه سال اخیر در منطقه اتفاق می افتد متفاوت از آن طرح خاورمیانه بزرگ است.
آنچه که در مجموع بعضی کشورهای عربی رخ داد، از پیش طراحی شده نبود و محصول شرایط تک تک این کشورها و کل منطقه بوده که با توجه به شرایط محیط پیرامونمان بر یکدیگر تأثیر گذاشته اند.
جنگی که قرار است کنگرۀ آمریکا به آن رأی بدهد تأثیری بر نظم آیندۀ خاورمیانه و موقعیت قدرتهای تأثیرگذار بر آن خواهد داشت؟
در صورتی که این حمله بنا به گفتۀ آمریکاییها در سطوح محدود رخ دهد، یک اثر دارد و اگر در حد گسترده باشد، اثر دیگری دارد. از این حمله در حال حاضر قصد آمریکا و دوستانش اینست که توازن از دست رفته در سوریه در چند ماه اخیر را دوباره احیا کنند. در طول چند ماه گذشته با از دست رفتن این توازن، نیروهای دولتی توانستند مناطق مهمی را از دست معارضین بازپس بگیرند و با توجه به پیشرویهایشان این احتمال میرفت که اگر این روال ادامه یابد معارضین دچار مشکلات جدی تر شوند و به نحوی ادامۀ حکومت بشار اسد در سوریه تقویت شود. چنین چیزی خواستۀ آمریکا و متحدین منطقهای آن نیست. حمله مورد بحث برای چنین هدفی در حال تدارک است.
اما در صورتی که حمله چندین مرحلهای باشد در آنصورت قدم برداشتن در تاریکی است. در چنین وضعیتی این سوال مطرح میشود که آیا واقعاً محافلی در منطقه و خارج از منطقه، به این نتیجه رسیدهاند که از طریق مشارکت و دخالت نظامی، بشار اسد را از قدرت کنار بزنند؟ هنوز شواهدی برای اثبات این قضیه در دست نداریم؛ از سویی نمی توان آن را انکار کرد چه بسا که طرحی در کشوی میزها باشد و بعد از مرحله اول در صورتی که شرایط ایجاب کرد، به سراغ مرحلۀ دوم و سوم و ... بعدی بروند.
سیاست تنش صفر با همسایگان که داود اوغلو مبدع آن بود، طی دو سال اخیر و به طور مشخص تشدید جنگ داخلی سوریه در حال رنگ باختن است. ترکیه هم اکنون با بسیاری از کشورها همسایه اعم از ایران، عراق، سوریه و مصر در حالتی از تخاصم قرار دارد؛ از این رو برخی تحلیلگران این فرضیه را مطرح کردهاند که اصرار آنکارا برای ورود به جنگ با سوریه بیشتر در راستای اعادۀ حیثیت دولت عدالت و توسعه و اشتباهات محاسباتی در حوزۀ سیاست خارجی است. آیا واقعاً همین طور است؟ اصولاً میتوان گفت که ترکیه بازندۀ تحولات خاورمیانه است؟
من تصور میکنم مجموعۀ اخبار مربوط به بحران سوریه با جهت گیری حکومت ها در هم آمیخته است. مثلاً آنچه که در داخل کشورمان راجع به اخبارترکیه و سوریه میبینیم و میشنویم تفاوتهایی با صحنه حقیقی دارد؛ لذا به این منجر میشود که در ارزیابیهایمان دچار اشتباه شویم. تلقی اینکه ترکیه در جریان تحولات سوریه بازنده است به نظر من تلقی نادرستی است.
ترکیه طرحی برای اشغال سوریه نداشت؛ ترکیه طرحی برای تغییر حکومت در دمشق نقشهای نکشیده بود. زمانی که داود اوغلو طرح تنش صفر با همسایگان را در منطقه مطرح میکرد بیشترین سفرها را به دمشق داشت و دو کشور قدمهای بسیار بلندی در چارچوب همان سیاست برداشتند. این مسئله تباین دارد با فرضیهای که میگوید داود اوغلو از پیش در پی تغییر نظام سوریه بوده است.
پس چرا ترکها در اتخاذ موضع خصمانه تا این اندازه علیه سوریه پیش رفتند؟
در واقع در ایدۀ داود اوغلو مبنی بر "تنش صفر" این وقایع پیش بینی نشده بود. همانطور که برای همۀ کشورها این وقایع تازگی داشت. مگر در سیاستهای ایران و یا کشور دیگری وقوع چنین تحولاتی در تونس، یمن، بحرین، سوریه و مصر دیده شده بود؟ در کدام تحلیلها و یا مواضع سیاسی این اتفاقات پیش بینی شده بود؟ هیچکس اینها را ندیده بود.
دوم اینکه پرسش اینجاست که آیا ترکیه توانسته خود را با تحولات جدید تطبیق بدهد یا خیر. برداشت من اینست که هر یک از کشورها تلاش میکنند در جریان تحولات اخیر منافع خود را در چارچوب اهداف خود دنبال کنند. در این زمینه ترکیه نیز در این مدت آزمون و خطا داشته و بخشی از مواضع این کشور در مورد سوریه اصلاح شده و در حال حاضر آنچه که دنبال میکند در چارچوب منافع خودش است.
سوم اینکه مشکلات صفر با همسایگان دیگر در رأس سیاستهای داود اوغلو نیست. در ادبیات سیاست خارجی ترکیه مدتهای زیادی است که بر این برنامه تاکید نمی شود. منطقه تغییر کرده است وهر دولتی در تلاش است سیاست خارجی خود را براساس تحولات جدید ترسیم کند. این تغییر را نباید به عنوان شکست تلقی کرد؛ زمانی که شرایط تغییر میکند طبیعتآً سیاستها باید بازنگری شود. این نشانۀ درست بودن روش تصمیم گیری است وگرنه در صورتی که سیاستی را انتخاب کنیم و اعلام کنیم که در هر شرایطی بدون توجه به تغییر وضعیت و موقعیت سایر بازیگران میخواهیم آن را دنبال کنیم قاعدتاً سیاست موفقی نیست و در مورد ترکیه نیز تغییر در سیاست خارجی را کار عاقلانه و صحیحی میدانم.
با توجه به تشدید انتقادات داخلی در ترکیه نسبت به رویکرد عدالت و توسعه در حوزۀ سیاست خارجی آیا میتوان گفت که این مسئله اقبال این جریان را تحت الشعاع قرار میدهد؟
من هنوز نظرسنجیای را ندیدهام که به شکل علمی بتوان اینگونه از آن نتیجه گیری کرد که ستارۀ حزب عدالت و توسعه در ترکیه در حال افول باشد. چنین ادعایی اثبات نشده است. در نظر بگیرید که در شکل مطلوب آن عدالت و توسعه در آخرین انتخابات حدود 50% آراء را داشت و معنای دیگر این قضیه اینست که 50% رأی دهندگان به این حزب رأی ندادهاند و طبیعتاً آنها نیز صدایی دارند که در قالب دمکراسی و ازطریق احزاب مختلف نظرات خود را بیان میکنند.
در دمکراسی خاص خود ترکیه برای اینکه احزاب قدرت را در دست بگیرند ادبیاتی را به کار میبرند. ادبیات سیاسی این احزاب برای نیل به قدرت است. متأسفانه دستگاههای خبری ما در داخل کشور با توجه به اختلاف مواضع ایران و ترکیه در بحران سوریه، این ادبیات را به معنای دیگری تفسیر میکنند و در نتیجه به تحلیل های نادرست میرسند. متأسفانه در برخی اوقات دیده می شود ادبیاتی که حزب مخالف در ترکیه گفته مورد استناد برخی از مسئولین ما قرار میگیرد و این مسئله را به عنوان مخالفت تمام مردم در نظر میگیرند. اصولا واژه مردم و مصداق آن، در کشور ما اسبابی برای القای شبهه است.
من معتقدم که این نگاه و رویکرد مستلزم اصلاح است و در نظر بگیریم که ترکیه داری یک دموکراسی نسبی و یک جامعۀ چندصدایی است و احزاب مخالف را به رسمیت میشناسد. در مقابل حزب حاکم، احزابی هستند که از طریق انتخابات میتوانند آراء، اعتراضات و صدای خودشان را داشته باشند، نظرات شان را با صدای بلند در مجلس اعلام کنند و روزنامه ها و رسانههای خود را دارند و واکنش احزاب مخالف انعکاس چندصدایی در جامعۀ ترکیه است. در جامعه ترکیه مخالفین سیاستهای دولت میتوانند از سیاست خارجی از جمله در باره سوریه انتقاد کنند و با جامعه ما متفاوت است.
همراهی ترکیه با آمریکا برای حمله به سوریه از چه زاویهای قابل بررسی است؟ کمااینکه آنکارا همواره واشنگتن را به اتخاذ موضع منفعل در قبال تحولات سوریه متهم کرده بود.
در مورد رویکرد آمریکا و ترکیه به بحران سوریه تفاوتهایی است:
اگر از منظر گرایشات دینی سیر تحولات را تحلیل کنیم صحنهای داریم که در آن آمریکا با نظامیان مصر برای سرنگون کردن حکومت اخوان المسلمین همکاری میکند؛ در حالیکه همین آمریکا در پی آنست که به دنبال فاجعۀ کاربرد سلاحهای شیمیایی به مراکزی در سوریه حمله کند که نهایتاً توازن را به نفع معارضین از جمله اخوان المسلمین تغییر بدهد و به یک معنا بی توازنی را به توازنی به نفع اخوان المسلمین تبدیل کند.
این اختلاف و تفاوت در چیست؟
اگر تصور کنیم که آمریکا با اخوان المسلمین مشکل دارد دچار اشتباه در تحلیل شدهایم؛ آمریکا در جهت منافع خودش در هر کشوری حرکت خودش را انجام میدهد؛ در مصر منافعش ایجاب میکرد که در کنار نظامیان قرار گیرد و در مورد سوریه منافع آن ایجاب میکند که با اخوان المسلمین سوریه همراهی کند.
در مورد ترکیه چطور؟
در مورد ترکیه نیز همین گونه است. هر یک از این دولتها منافع خودشان را تعریف میکنند. ترکیه با آمریکا تفاوتهای زیادی دارد. در وهلۀ اول این نکته مهم است که برای ترکیه، سوریه یک کشور همسایه است و مرزهای مشترک دارد. درحالی که سوریه با آمریکا مرز ندارد.
دوم اینکه یکی از چالشهای جدی ترکیه مسئلۀ کردهاست که چنین چالشی را برای آمریکا مطرح نیست. متقابلاً از منظر آمریکاییها قضایای خاورمیانه، امنیت اسراییل، کاربرد سلاحهای شیمیایی موضوعاتی است که در ادبیات این روزهای اوباما و یا جان کری مشاهده میکنید. وقتی این عوامل را در کنار هم قرار میدهیم نشان میدهد که ترکیه و آمریکا به یک موضوع واحد از دو منظر مختلف مینگرند و در یک جایی با یکدیگر همسویی پیدا میکنند. یعنی تا زمانی که منافعشان تهدید شود با هم همکاری کنند. این همکاری را از سوی قطر، عربستان و گاهی اوقات از سوی کشور دیگری هم مشاهده میکنید. اما این بدان معنا نیست که این کشورها با هم از همه جهات همسویی دارند؛ قطعاً تفاوتهایی میان منافع این کشورها وجود دارد. لذا در این چارچوب همراهی و همسویی هر یک از کشورها در این بحران طبیعی است.
5252
نظر شما