هنرمند و جامعه

در عرصه فرهنگ نیز می‌توان نتیجه‌هایی را نشان داد که هر چند از قضایایی منطقی حاصل شده‌اند، اما دچار بی‌احترامی هستند.

نتیجه‌هایی که از قضایای منطقی حاصل می‌شود، قابل قبول هستند و معمولاً نمی‌توان شک و شبهه‌ای در آنها وارد کرد. این یک توافق عمومی بین همه آنهایی است که به روابط عقلی احترام می‌گذارند. اما همه ما می‌دانیم که این احترام (در حرف، عمل یا هر دو) همیشه رعایت نمی‌شود و گاه با نادیده گرفتن آن توافق عمومی مخدوش می‌گردد.
در عرصه فرهنگ نیز می‌توان نتیجه‌هایی را نشان داد که هر چند از قضایایی منطقی حاصل شده‌اند، اما دچار بی‌احترامی هستند. یکی از نتیجه‌های منطقی عرصه فرهنگ این است: «جامعه نیازمند ادیب و هنرمند است.» و یکی دیگر این که «ادیب و هنرمند نیازمند جامعه است.» این دو عبارت از آن دست از نتیجه‌هایی هستند که معمولاً در حرف نفی نمی‌شوند که گاه به صورت شعار در سخن‌ها، بیانیه‌ها، نوشته‌ها و ... بر آنها تأکید می‌شود. اما در عمل این گونه نیست و این نتایج فرهنگی در مواردی نقض می‌شوند و با زیر پا ماندن آن روابط عقلی دچار بی‌احترامی می‌گردند. بی‌احترامی در مورد عبارت اول از سوی کارگزاران فرهنگی صورت می‌گیرد و بی‌احترامی درباره عبارت دوم از طرف خود ادیبان و هنرمندان. اما از آنجا که شیوع این امر (بنا بر مشهور) بیش از آنکه دامنگیر ادبا و هنرمندان باشد، گریبانگیر مسئولان فرهنگی است، قلم را متوجه گروه اخیر می‌کنیم.
برای پی بردن به وقوع چنین امری (نقض این نتیجه که جامعه نیازمند ادیب و هنرمند است) می‌بایست ادبا و هنرمندان را مورد سؤال قرار داد و از آنان درباره کارگزاران فرهنگی که نمایندگان غیرمستقیم جامعه در امور فرهنگی هستند پرسش کرد. سؤالاتی از این قبیل:
- آیا تا کنون قدم یکی از مسئولان فرهنگی به پای خانه شما رسیده است؟
- آیا دست تشکر مدیری به سوی شما دراز شده است؟
- آیا صدای تشویق بالاسری به گوش شما خورده است؟
قطعاً پاسخ همه این سؤال‌ها منفی نیست. هستند هنرمندانی که در طول عمر هنری خود یکی از این قدم‌ها، دست‌ها و صداها را دیده یا شنیده‌اند و در مقابل هستند ادیبانی که در همه سن ادبی خود سراغی از این قدم‌ها، تشکرها و تشویق‌ها نداشته‌اند.
آنچه مدنظر است، تأکید بر مثبت یا منفی بودن این پاسخ‌ها نیست (هر چند آگاهیم که شمار پاسخ‌های مثبت بسیار کمتر از تعداد جواب‌های منفی است) بلکه منظور از این مقدمه‌چینی یادآوری رابطه‌ای است که دست بی‌حس روزگار جهت آن را تغییر داده و به جایی رسانده است که گمان می‌رود، ادیبان و هنرمندان نیازمند کارگزاران فرهنگی هستند.
توضیح اینکه: نیاز جامعه به ادیب و هنرمند، همچنین نیاز هنرمند و ادیب به جامعه در واقع قائل شدن نوعی رابطه اصیل و ذاتی بین آنهاست که وقتی این ارتباط برقرار می‌شود چرخه تولید و مصرف فرآورده‌های فرهنگی به گردش درمی‌آید. اما برای این گمان که ادبا و هنروران محتاج مدیران و کارگزاران فرهنگی هستند، هیچ توافق عقلی وجود ندارد، مگر اینکه ثابت شود این مدیران و کارگزاران، نماینده واقعی جامعه در امور فرهنگی هستند؛ آن وقت نیاز به آنها آیینه‌ای می‌شود از نیاز ادیب و هنرمند به جامعه. (مثل مهاتما گاندی در هند، مرتضی مطهری در ایران، هایدگر در آلمان) اما دست بی‌حس روزگار، ادبا و هنرمندان را نیازمند مدیران و بالاسرانی کرده است که آیینه خودشان هستند؛ و چه فراوانند این آیینه به دست‌های خودتماشاگر!
جهت این نیاز تغییر کرده است. رفته رفته دارد عادت می‌شود که این ادیبان و هنرمندان هستند که محتاج کارگزاران فرهنگی هستند. رفته رفته دارد جا می‌افتد که این تغییر جهت اصالت هم دارد؛ یعنی نوعی رابطه عقلی برای آن تراشیده می‌شود که منطقی جلوه کند، قابل قبول باشد و شک و شبهه‌ای به آن راه نیابد. چرا که «نان» در دست این مدیران است و به دست آوردن نان هم اصلی است که گریزی از آن نیست. و تقسیم کردن این نان چه لذتی دارد برای کارگزارانی که آیینه‌دار خودشان هستند!
آنانی که برای فرهنگ این کشور تصمیم می‌گیرند باید قبل از سپردن نان به دست مدیران فرهنگی، فکری کنند برای این تغییر جهت، چون اصالت نیاز ادیب و هنرمند به جامعه چیزی است و توهم احتیاج اینان به کارگزاران فرهنگی چیز دیگر.

کد خبر 313313

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین