میوۀ حکومتداری اسلامگرایان؛ بازگشت به روزهای اقتدارگرایی؟

تحولات دو سال اخیر در خاورمیانه عربی، به طور عام و مصر به طور خاص، گویای نکات و درس‌های مهمی است.

تحولات دو سال اخیر در خاورمیانه عربی، به طور عام و مصر به طور خاص، گویای نکات و درس‌های مهمی است. در این فرصت قرار نیست به مرور روند تحولات منطقه و مصر یا گمانه‌زنی بر اساس ظرفیت و توان بازیگری بازیگران صحنه سیاسی بپردازیم. در عوض، آنچه مقصود است، بررسی فضای موجود و استخراج درس‌هایی در زمینه چالش‌های یک گذار دموکراتیک است. تحولات مصر به روشنی نشان می‌دهد:

1. به دلیل سرکوب حکومتی وسیع طی سال‌ها و دهه‌های متمادی، مشکل تراکم بحران‌ها در کشورهای عربی رخ داده است. از این رو نیازها، مشکلات و مطالبات فراوان و متفاوتی در فضای پس از انقلاب رخ می‌نماید و همه خواستار حل سریع این مسائل و مشکلات متنوع و متفاوت هستند. البته حل این همه مسئله متراکم زمان زیادی می‌برد و اغلب توان و منابع زیادی هم در اختیار نیست، ولی بایستی دقت کرد:

اول آنکه، مشکلات برآمده از انقلاب نیستند، بلکه پیروزی انقلاب شرایطی را برای بروز و نمود آنها فراهم آورده است؛
دوم آنکه، بررسی و اولویت بندی این مسائل و مشکلات ضروری و نیازمند مدیریتی هوشمند و قوی است؛ سوم آنکه، عموم صبوری چندانی برای حل مسائل ندارند و بایستی برخی از مشکلات، به ویژه آنهایی که با زندگی روزمره و معیشت مردم ارتباط می‌یابند، در کوتاه مدت کاهش یابند. آنچه در مصر دو سال اخیر روی داده است، نقطه مقابل این دو نکته آخر است؛ نه مدیریتی قوی و هوشمند وجود داشته و نه دستاورد اقتصادی، اجتماعی خاصی در دو سال گذشته مشاهده شده است. بنابراین دستاوردهای یک گذار دموکراتیک همواره در معرض تهدید عامل اقتصاد و دغدغه معیشت قرار دارد.

2. برای تضمین دستاوردهای یک گذار دموکراتیک در میان مدت و درازمدت، بهبود عملکرد سازمان‌ها و نهادهای دولتی و ترسیم مرزهای جدید و مناسب میان دو عرصه بخش دولتی و خصوصی ضروری است. اقتصاد مصر همواره از ناکارآمدی بخش دولتی ضربه خورده است و امروزه نیمی از آن به صورت سیاه و زیرزمینی است و بخش خصوصی نیز در سایه بخش دولتی زندگی انگل واری داشته است. همه می دانیم این مهم، امری زمان بر راست، ولی دست‌کم در دو سال اخیر اقدامی برای بهبود وضعیت آغاز نشد و در عوض جنگ بی‌پایانی برای تسخیر نهادهای دولتی توسط گروههای مختلف سیاسی، به خصوص از طرف اخوان، صورت گرفت.

امروزه هم که دولتی دیگر در مصر قدرت را به دست دارد، برای حفظ و تثبیت قدرت خود در درازمدت چاره ای جز اصلاح نظام اداری، به ویژه در حوزه اقتصادی، ندارد. این نکته به ظاهر ساده مستلزم درگیری جدی با موسسات و افرادی است که از وضعیت نابسامان موجود استفاده کرده اند و یکی از مهمترین مراحل بیمه کردن یک گذار دموکراتیک را می‌سازد.

3. چنانچه اقدامی برای بهبود نکاتی که در بالا ذکر شد آغاز نشود، انقلاب می‌تواند به تشدید شکاف‌ها و بحران‌های موجود بینجامد و نارآمی‌های جدید یا نوعی خستگی و یاس عمومی ایجاد کند. در پرتو این شرایط، امکان بازگشت اقتدارگرایی فراهم و روندی معکوس آغاز می‌شود؛ چه آنکه عموم خواستار امنیت و بهترشدن اوضاع هستند و از کسی که این نیازها را قدرتمندانه و به صورت فوری برآورده کند استقبال می‌کنند.

اینکه مردم در ماههای اخیر خواهان دخالت ارتش در امور شده‌اند و حتی عده‌ای به دنبال جمع‌آوری امضا برای کاندیداتوری وزیردفاع در انتخابات بعدی ریاست جمهوری هستند، نشانه‌ای از نابسامانی اوضاع است. تجربه نشان می دهد که اگرچه ارتش مصر نهادی اثرگذار و غیرقابل حذف است و در کنار زدن مبارک از قدرت نیز نقشی مهم و مثبت ایفا کرد، به دلایل گوناگون بعید است بتواند دموکراسی را به ارمغان بیاورد. این نکته شاید یکی از طنزهای تاریخ باشد، انقلابی آغاز می‌شود، اما نتیجه‌ای عکس به بار می‌آید! جدا از این طنز، نکته اینجاست که نتیجه اقدامات بازیگران لزوما همسو با نیت و خواست آنان نیست، لذا بایستی به شرایط ساختاری و روندهای کلی بیشتر توجه کرد.

4. بی سر بودن انقلاب مصر و عدم وجود رهبر یا کادر رهبری رسمی و شناخته‌شده اگرچه یکی از نقاط قوت آن بود و موجب سردرگمی نیروهای امنیتی حکومت مبارک را فراهم آورد، پس از انقلاب به نقطه ضعف آن تبدیل شد زیرا نتوانست نیروهای مختلف را به شکل مناسبی سازماندهی یا همسو کند.
در نتیجه، بازیگران استخواندار قدیمی، به طور مشخص ارتش و اخوان، توانستند از این فضا بهره ببرند و با تکیه به تشکیلات و سازماندهی مناسب خود بیشترین دستاورد را داشته باشند. در مقابل، بازیگران اصلی و رهبران واقعی انقلاب به تدریج به حاشیه رانده شدند. برای مقابله با این وضعیت و حفظ انسجام جریان انقلابی، پس از انقلاب، دو راه وجود داشت: اول؛ وجود رهبری کاریزماتیک مانند جمال عبدالناصر که مصر در این دوره از آن بی‌بهره بود؛ دوم؛ تلاش برای ایجاد احزاب سیاسی دارای برنامه و مرتبط با بدنه اجتماعی که این روش به دلایل گوناگون موفقیت آمیز نبود و البته در صورت پیگیری نیز امری زمان‌بر به شمار می‌رفت. بنابراین فرصت‌طلبی و میدان‌داری گروهها و نیروهای سیاسی قدیمی به موازات حاشیه‌نشینی تدریجی شبکه‌ها و نیروهای انقلابی امری قابل انتظار بود.

5. احساس مسئولیت و قدرت درک بازیگران مختلف از مسائل داخلی و خارجی می‌تواند تحقق اهداف یک انقلاب یا کامیابی یک گذار دموکراتیک را به دنبال بیاورد. این امر مستلزم دست کشیدن آنان از اصول ایدئولوژیک یا تعلق به یک گرایش فکری نیست، بلکه به معنای تعهد اخلاقی و عملی‌شان به منافع ملی و مصالح عمومی است.

در این صورت، رقابت سیاسی جایگزین جنگ قدرت می‌شود و موفقیت یک گروه در گروی نابودی احزاب و گروههای دیگر نیست. رسیدن به چنین وضعیتی تاحدودی نتیجه تمرین عملی و تاحدودی پیامد تغییر فرهنگ سیاسی است؛ دو عاملی که نه در مصر امروز و نه در مصر پیش از انقلاب 25 ژانویه به چشم نمی‌خورد. اخوان پس از کسب قدرت تمامی تلاش خود را معطوف به بسط قدرت (اخوانیزه کردن موسسات و نهادهای موجود) و حذف دیگر نیروهای سیاسی کرد، کمااینکه دولت موقت مصر در این سه ماه با حمایت وسیع ارتش همان رویه را علیه اخوان در پیش گرفته است. در واقع، منطق رفتاری هر دو یکی است و دموکراسی از چنین منطقی نتیجه گرفته نمی‌شود. به عبارتی، بحث بر سر این نیست که چه کسی آغازگر یا مقصر بوده است، بحث بر سر آن است که این دور باطل بایستی در جایی شکسته شود و اتفاقا اخوان در این زمینه بسیار بد عمل کرد.

بیان موارد فوق، به عنوان درسهایی از تحولات دو سال گذشته خاورمیانه عربی و مصر، بدان معنا نیست که انقلابهای عربی هیچ دستاوردی نداشته اند، عبث و بیهوده بوده‌اند یا شکست خورده‌اند. روشن است که این تحولات، نتیجه طبیعی زخم‌هایی است که بایستی یک روز سر باز می‌کرد، کمااینکه نتایج اینگونه تحولات کلان و پردامنه در درازمدت مشخص می‌شود. آنچه که در واقع باید مورد تاکید قرار گیرد، آنکه گذار دموکراتیک روندی ساده و سهل یا تضمین شده نیست و هیچ دستورالعمل ثابت و مشخصی برای کنار زدن موانع و دشواری‌ها وجود ندارد.
در نتیجه، می‌توان حدس زد مصر همچنان روزها و ماههای سختی در پیش خواهد داشت و ملتهب باقی خواهد ماند. این امر مسئولیت بازیگران را برای درک شرایط و شناسایی وظیفه یک سیاستمدار واقعی دوچندان می­کند. با این اوصاف، اگرچه اخوانی‌ها اپوزیسیونی نجیب به شمار می‌آیند و پیش از انقلاب 25 ژانویه 2011 صادقانه برای بهبود شرایط سیاسی مصر کوشیدند، به تعبیر یکی از محققان، در عمل و ظرف مدت کوتاهی نشان دادند که سیاستمدارانی بد هستند. بعید است در آینده، هنگام نگارش تاریخ این ایام، از عملکرد اخوان در روزهای پر از امید پس از انقلاب 25 ژانویه به نیکی یاد شود.

سخنرانی دکتر عبدالامیر نبوی در  مرکز  پژوهشهای علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه

5252

کد خبر 315600

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین