۰ نفر
۱۵ بهمن ۱۳۸۷ - ۱۲:۴۳

دیوید بروکس*

چند سال پیش، گروهی از استادان دانشگاه هاروارد، گزارشی با موضوع هدف از آموزشی آزاد و روشنفکرانه تدوین کردند. گزارشی که این عقاید را در بر داشت: «...باید فرضیات را برهم زد؛ عادت‎های خو گرفته قبلی را ترک داد؛ آنچه را که زیر فشار و در پشت ظواهر رخ می‎دهد و ذهن جوان‎ها را مغشوش می‎کند، آشکار ساخت و باید جوان‎ها را کمک کرد که راه‎هایی برای موفقیت و تطبیق خودشان بیابند.»

این گزارش، در پی معرفی راهی درست برای زندگی است. راهی که در آن افراد باید بیاموزند برای خودشان فکر کنند. آنها باید به شرایطی که از قبل موجود بوده مشکوک باشند. آنها باید آزادی واقعی را به طریقی که باعث رشد و بالندگی آنها شود، کشف کنند. زندگی را بیازمایند و از بیرون به آن بنگرند و ارزش‎های واقعی خود را پیدا کنند.

این یافته، کاملا سازگار و منطبق با فلسفه فردگرایی (خودمحوری) در فرهنگ نوین است. فلسفه‎ای که تاکید آن بر کنکاش فرد در خود و کشف توانایی‎های شخصی و خوشحالی و خوشبختی خودش است. ولی روش قدیمی‎تری نیز برای زندگی وجود دارد که در مورد آن در کتاب «تفکر در مورد نهادگرایی» بحث شده است؛ کتابی که تابستان گذشته توسط «هوگ هکلو»، محقق در امور سیاسی، منتشر شد و نسبت به این کتاب، بی‎توجهی‎هایی صورت گرفت.

 در این کتاب، درمورد شیوه زیستن از این عبارت استفاده شده بود: «ما بر پایه آنچه که از دنیا می‎خواهیم تعریف نمی‎شویم؛ ما بر اساس آنچه دنیا از ما می‎خواهد معنا می‎شویم.» بر طبق عقاید این کتاب، ما همچنان‏که در دنیا پیش می‎رویم، از میان نهادهای مختلفی می‎گذریم و سفر می‎کنیم؛ خانواده، مدرسه و سپس شغل و  پیشه‎ای که اختیار می‎کنیم. هر کدام از این بخش‎ها، قانون‎های مشخصی دارد که به ما می‎آموزد چگونه آن وظایفی را که از ما انتظار می‎رود، انجام دهیم. برای مثال روزنامه‎نگاری عادات و روش‎هایی را می‎آموزد که به گزارشگران کمک می‎کند که از لحاظ روحی-روانی فاصله خود را از افرادی که از آنها گزارش تهیه می‎کنند، حفظ کنند. درطی مراحل جذب قوانین در هر نهاد، همانی خواهیم شد که از ما انتظار می‌رود.

نسل جدید، قوانین و عملکردهای نوین برای نهادی که در آن هستند ابداع نمی‎کنند؛ عملکردها از نسل‎های گذشته به ارث رسیده و رشد و شکوفایی خود را کرده است. به همین خاطر نهادگرایان، احترام قلبی عمیقی برای آنهایی که در گذشته آمدند و اصول و قوانین را بنا کردند، قائلند.

قوانین موجود در یک حرفه یا نهاد، همانند آیین‎نامه‎های ترافیکی نیست. این قوانین عمیقا با تار و پود شخصیت افرادی که آن را انجام می‎دهند، عجین شده است. ارتباط یک معلم با حرفه آموزگاری، ارتباط یک ورزشکار با ورزشی که انجام می‎دهد و ارتباط یک کشاورز با زمینش، یک انتخاب شخصی و انفرادی نیست که بتواند به آسانی در مواقع لطمه‎های روحی از بین برود. عملکرد اجتماعی یک فرد هویت او را می‎سازد و این ارتباط بیشتر شبیه یک پیمان است.

در سال 2005، «راین ساندبرگ»، وارد دنیای حرفه‎ای بیس‎بال شد. هکلو، سخنان راین را به عنوان مثالی برای افرادی که احترام وعلاقه خاصی به حرفه خود دارند، بیان می‎کند: «هرگاه که وارد زمین بازی می‎شدم، ترسی آمیخته با ابهت و احترام وجودم را فرا می‎گرفت؛ من آموخته بودم که هرگز بی‎احترامی به رقیبان، همبازی‎ها، مربیان، به تیم و به لباسم نکنم. به من آموخته بودند که تو بازی خوبی ارائه خواهی داد؛ عمل کن همانند آنچه که قبلا انجام می‎دادی و تو موفقیت‎های بزرگی کسب می‎کنی».

سندبرگ، به پیشکسوتان خود که به این رشته وارد شده بودند اشاره می‎کند: «این دوستانی که سفت و محکم و راسخ در این حرفه بوده‎اند، مسیر را برای استراحت ما صاف نکردند تا بازیکنان ما هر موقعی که وقت بازی تمام شد از نرده‎ها بگیرند و تاب بخورند! و فراموش کنند که چگونه یک مهاجم باید حرکت کند. این، بی‎احترامی به پیشکسوتان و همینطور به بازی بیس‎بال است».

 سندبرگ در مورد موفقیت‎های خود می‎گوید: «بسیاری از مردم می‎گویند که احترام و شرف من، مرا در حرفه‎ام موفق ساخته است، ولی من با هدف رسیدن به شهرت و اعتبار، تلاش نکردم. من بازی را درست انجام ندادم به امید آنکه در آخر کار، مزد و پاداش بگیرم. من صحیح بازی کردم چون این همان چیزی بود که از من انتظار می‎رفت. یعنی بازی را درست انجام دهم؛ درست و با احترام. اگر این روش برای من اعتبار آورده است، به لطف آن بازیکنان قدیمی است که بازی را درست به من آموختند. یعنی همان چیزی که از خود آنها انتظار می‎رفت و من انجام دادم آن چیزی را که قرار بود انجام دهم».

این بازیکن در ادامه پیشنهاد می‎دهد که بهتر است در هر نهاد، بخشی را به تفکر و تدبیر درمورد این مسائل اختصاص داد زیرا که در دنیای امروز، تفکرات نهادی رو به فرسایش است. در این نسل، ایمان و عقیده در هر نهادی رو به کاهش بوده است همانند انجام امور خیریه. و این مشکل نه‎تنها در آمریکا، بلکه در بسیاری از کشورها وجود داشته است. کمبود آگاهی‎های نهادگرایانه، باعث ایجاد مکتب بدگمانی و بدبینی و  تخریب زیربناهای اخلاقی شده است.

قوانین و رسم‎های سازمانی، کارهایی را انجام می‎دهند که تصور می‎شود نامطلوب و بد است. آنها ممکن است مانع اکتشافات شخصی ‎شوند. آنها افراد را مجبور به پیروی از رسوم و قوانین می‎کنند. اما درعوض، ما را از ضعف و سستی نجات می‎دهند و به زندگی معنا می‎بخشند.

 *نویسنده، گزارشگر، مفسر سیاسی و فرهنگی ساکن آمریکا، نویسنده چندین کتاب از جمله «بوبوها در بهشت» است. بروکس به عنوان نویسنده، ویراستار و منتقد فیلم در روزنامه واشینگتن‎تایمز فعالیت دارد. او در نشریات دیگری همانند نیوزویک و آتلانتیک مانتلی نیز فعالیت داشته و هم‎اکنون یک ستون‌نویس ثابت در روزنامه نیویورک‎تایمز است.

 منبع: نیویورک‎تایمز - 26 ژانویه 2009 - ترجمه: پروانه حجت

 

کد خبر 3220

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 11 =