سال ۱۳۷۲، در ۲۲ سالگی تنها پس از چند ماه حضور در روزنامه رسالت،با عنوان رییس بخش سیاسی خارجی روزنامه،به جلسات مشترک تحریریه و هیأت امنا دعوت شدم و بیش از بیست سال تقریبا متوالی،هر هفته به عنوان جوانترین عضو در کنار صندلی پیر صادق آن محفل صمیمی، مرحوم عسکراولادی ،به بحث و تحلیل سیاسی در کوران تحولات مختلف کشور می پرداختیم.
پس از چندی عدم توفیق زیارت ایشان،چند ماه پیش،موضوعی مرا خدمت مرحوم عسکراولادی کشاند.بعد از صحبت های مصلحانه او درباره آقایان کروبی و موسوی و بحث فتنه،حتی برخی از دوستان هم با کم انصافی برخورد کردند.خدمت که رسیدم غلبه روزگار را بر چهره آن مجاهد خستگی ناپذیر باور کردم اما روحش و فکرش بزرگتر از همیشه بود.با یادآوری یکی از مصاحبه های خودم در اوج درگیری های ۱۳۸۸، که در آن گفته بودم،" همگان بنزین بر این آتش می ریزند،کاش کسی با کاسه آبی بیاید"، عرض کردم،حاج آقا وظیفه دانستم به خاطر موضع اخیر از شما تشکر کنم،برخی در فتنه اشتباه کردند ،ولی برخی دیگر حتی اجازه و فرصت جبران اشتباه را نمی دهند و آن را به یک برچسب برای پیشبرد مقاصد افراطی خود تبدیل کرده اند.در حالیکه مملکت به آرامش نیاز دارد."
باز هم تحلیلش از اوضاع،حاوی یک درس بزرگ بود.فرمود:" من دیگر نه به فکر جایگاهی در آینده هستم و نه ترس دارم که چیزی از گذشته ام را بپوشانم،یک پای من در اون دنیاست،سال ۸۸ که پیش آقای موسوی رفتم،مواضعش مؤید فتنه نبود اما همین که مرا بدرقه کرد،عده ای هجوم آوردند و او را جدا کردند و آن بیانیه نوشته شد.همه ما باید کمک کنیم آرامش و آشتی در مملکت حاکم شود."( نقل به مضمون).
دیگه او راندیدم و زمانی که دچار عارضه شد،من در حال نوشتن مطلبی تحت عنوان " اصولگرایان مبتنی بر اصول و اصولگرایی مبتنی بر قدرت" بودم.فرضیه اصلی این نوشته ی ناتمامم این است که ظلم بزرگ به اصولگرایان منصفی همچون مرحوم عسکراولادی را دو گروه کردند،اول ،رقبای سیاسی ای که " سیاست" آنها ، اجازه دیدن " اخلاق" آن مرحوم را نمی داد و دوم، " اصولگرایان مبتنی بر قدرت" .آنهایی که با قدرت آمده و رفتند،از آن بهره های رانتی خود را گرفتند،خدایان عزل و نصب های ضد شایسته سالاری شدند،در تقسیم غنایم سیاسی ،اخلاق اسلامی را قربانی کردند و در آخرین روزهای حیات پیر این جریان ،به انصاف او نیز رحم نکردند.و چه بسا دیگرانی نیز که به چشم این بازیگران سیاسی،در مورد امثال عسکراولادی قضاوت های ناصحیح کردند.هنوز هم معتقدم در فضای سیاسی کشور برخی از مصلحان اصولگرا همچون آن مرحوم ،" مرتضی نبوی"،" پرورش" و ... منصفانه شناسانده نشده اند همچون برخی از مصلحان چپ که آنها نیز در دل خود از اصلاح طلبان مبتنی بر قدرت آسیب می بینند.
به اعتقاد بنده این انقلابیون اصیل،روحی فراجناحی دارند.به یاد دارم که در طول سه دوره انتخابات مجلسم همواره کاندیدای حزب موتلفه استان کرمانشاه از رقبای اصلی ام بود و بی مهری های زیادی نسبت به حقیر که خدارا شکر تا آخر مستقل ماندم،صورت می گرفت.اما هیچگاه نزد مرحوم عسکراولادی به عنوان دبیر کل حزب مؤتلفه حتی گلایه ای را نیز مطرح نکردم.چرا که بین آن روح اخلاقی بزرگ و اجسام سیاسی کوچک فاصله زیادی می دیدم و این رابطه ما تا آخر اخلاقی و غیر سیاسی ماند.و اخلاقش به حدی برایم مقدس بود که حتی بعد از مظلومیت خودم و شهرم اسلام آبادغرب در سال ۱۳۹۰ ،هیچگاه آن را به سیاست آلوده اش نکردم.
در انتخابات سال ۱۳۸٤ ریاست جمهوری موضع فراجناحی مرحوم عسکراولادی برایم جالب بود.در حالیکه روح حاکم بر جلسه مشترک،حمایت از آقای احمدی نژاد در مقابل آقای هاشمی رفسنجانی بود،ایشان با صلابت از اصلح بودن هاشمی سخن گفت و اینکه در این شرایط،کشور به همچین رییس جمهوری نیاز دارد و سرانجام فضا به گونه ای شکل گرفت که آخرین شماره رسالت قبل از انتخابات،با دو عکس بزرگ و یکسان دو رقیب در صفحه اول بسته شد.تا نمای رسالت بی طرف نشان داده شود.
از زمان انتشار خبر رحلت آن مرحوم،سیاستمداران و سیاست نویسان کشور آموزه ها و خاطرات مختلفی از او مطرح کرده اند،مرد صلح و آشتی،مجاهد،منصف و ...اما به نظرم یکی از آموزه های آن مرد بزرگ که باید سرمشق قرار گیرد،" غلبه اخلاق بر سیاست" است.به یاد دارم سوم خرداد ماه سال ۱۳۷٦، بعد از شکست آقای ناطق نوری کاندیدای تمام قد اصولگرایان از آقای خاتمی،یکی از اعضای وقت جلسه گزارش مفصلی از دلایل شکست ارائه داد و بعد از او مرحوم عسکراولادی،فرمودند،اگر امروز آقای ناطق نوری پیروز می شد،حتما برخی از همان دلایل شکست را به عنوان دلایل پیروزی مطرح می کردید.او با تاکید بر اینکه در هر انتخابات،ما به تکلیف خود عمل می کنیم،" نقد سازنده" را به عنوان تکلیف رسالت در دوران جدید،مطرح کردند و شاگردان مکتب او به طور معمول سعی کرده اند از این آموزه کلی عدول نکنند.
در موارد دیگر هر گاه کسی سعی داشت اتهامات مربوط به احوال شخصیه و ادعای لغزش های اخلاقی افراد را مطرح کند،بلافاصله با تذکر شرعی ایشان مواجه می شد.او با نقل قول از شهید بهشتی می گفت،ما که هنوز تکلیف خودمان در درگاه الهی روشن نیست ،چگونه می توانیم در این دنیا دیگران را از آن درگاه برانیم و محروم کنیم؟و کلیت جلسات سیاسی روزنامه بر بنیاد اخلاقی ای شکل می گرفت که در تفسیر قرآن چند دقیقه اول ایشان سامان می یافت. و سرانجام اینکه در حالیکه دعواهای مربوط به عزل و نصب ها،نقل شماری از محافل سیاسی است،در دو دوره متفاوت حکومت چپ و راست در ایران اخیر،تنها چیزی که منجر به برافروخته شدن چهره آن مرحوم می شد،" اصول بنیادی انقلاب اسلامی" بود، که نباید قربانی دعواهای جناحی شود.به راستی او نماد اصولگرایان مبتنی بر اصول بود.
روحش شاد و یادش گرامی
/2929
نظر شما