آزاده سهرابی: پرویز کلانتری یک نقاش است. اما پیش از آن یک تصویرگر کتاب کودکان است؛گاهی می نویسد و نوشتن برایش جدی است. به قول خودش: او چیزهایی را می نویسد که نتوانسته یا فرصت نداشته نقاشی کند" . اما اینها فقط نیست. در کارنامه کاری اش جلد کتاب طراحی کرده ،کاریکاتور کشیده و حتی کارهای تبلیغاتی کرده است. در واقع او نقاش است اما نه نقاشی که در آتلیه اش نشسته باشد و مدام نقاشی کند. او مهمترین اصل هنرهای تجسمی را زندگی می کند:دیدن و خوب دیدن را. برای همین پای حرفهایش که بنشینی همیشه ردی از تاثیرات جامعه را می بینی. شاید نقاشی های کاهگلی او که مهترین دوره کارش اش به حساب می آید او را نقاشی ساده معرفی کند که بدون کوچکترین واسطه ای می توان درونشان و حرفشان را فهیمید اما بی شک خود او نقاشی است با پیچیدگیهای درونی بسیار که باعث می شود در دهه 80 زندگی اش هم یک جا بند نباشد و اگر اهل گالری گردی روزهای جمعه باشید حتما او را در یکی دو گالری خواهید دید. این روزها آثار او در گالری بوم روی دیوار است .
شما به گمانم از کشیدن کاریکاتور کارتان را شروع کردید؟
بله. دبیرستان می رفتم که کاریکاتور می کشیدم و کارهایم در مجله های مختلف چاپ می شد. بعدها که دانشگاه رفتم هم فقط چند نفر بودیم که همزمان بیرون هم کار می کردیم. من بودم و مرحوم ممیز و بهرامی. بعدتر من نقاشی های تبلیغاتی می کشیدم.
بعد هم نقاشی و همزمان تصویرگری کتاب های درسی که یکی از دوره های مهم کاری شما در جوانی بود...
قبل ترش جلد کتاب هم طراحی می کردم و کارم به تئاتر هم افتاد. طراحی جلد کتاب برایم بیشترین جذابیت را داشت. اینکه بتوانی خط فکری کتاب و نویسنده را با طرحی بیان کنی که بیان گر محتوی کتاب باشد برایم بسیار جذاب بود. این چالش را دوست داشتم. معمولا برای ما یا خلاصه کتاب را آن وقتها می فرستادند یا با مترجم و نویسنده صحبت می کردیم که بگوید دقیقا از طرح روی جلد چه می خواهد.
چند طرح جلد کتاب شما مثل جلد بیگانه کامو بسیار خاص شد...
آن جلد را مرحوم ممیز هم خیلی دوست داشت. خب کار کردن آن جلد کتاب با مثلا خلاصه آثار شکسپیر خیلی با هم فرق داشت. من معمولا به قول دوستانم آن زمان می گفتند با شیوه کمترین تقلا کار می کردم. چون کمی شلخته هستم پالت رنگم را معمولا نمی شستم و رنگ ها در هم قاطی می شد و به تجربه دریافته بودم که از این قاطی شدن رنگ های جالبی بیرون می آید. جلد کتاب بیگانه هم از این ترکیب بیرون آمد و با فضای رمان بسیار نزدیک شد. یک جور رنگ های غروب در هم ترکیب شده بود و حس غریبی را ایجاد کرد. همان زمان با طرح جلد مجله های پیک که مدام زیاد می شد هم سرم شلوغ بود.
شما بعد از برپایی اولین نمایشگاهتان تقریبا درگیر کار تصویرگری کتاب کودک شدید و کمی از نقاشی فاصله گرفتید.یعنی از جواعم نقاشی مثل شرکت در بی نال ها و... هنوز هم بسیاری از ما با نقاشی کتاب های درسی که شما کار کردید خاطره داریم مثل نقاشی درس حسنک کجایی. به نظرتان امروز چرا دیگر نقاشی های کتاب درسی اینقدر جذاب نیست؟
ما در سرزمینی زندگی می کنیم که هیچ نسلی نتوانسته تجربیاتش را به نسل بعد منتقل کند. این ضعف ماست. من یکی از بهترین و موثرترین دوره های زندگی ام دوره ای بود که تصویرگری کتاب های درسی را انجام می دادم و کتاب های تاریخ و جغرافیا هم بود. مثلا برای تصویرگری کتاب جغرافیا با پدر علم جغرافیا دکتر گنجه ای کار کردم. فرصت بسیار خوبی بود برایم آشنا شدن با این آدم ها که در کارهای دیگرم هم تاثیرگذار بود. در آن زمان من 27 ساله بودم و پس از مدتی بنیاد فورد از ما دعوت کرد به آمریکا برویم و 6 ماه زندگی در نیویورک زندگی من را دگرگون کرد و سرنوشتام به گونهای دیگر رقم خورد و آن قدر من در کار تصویرسازی کتاب فرو رفته بودم که دیگر به شرکت در بینال فکر نمی کردم. آنجا درباره اینکه کتاب های درسی باید چگونه باشد و حتی چاپ آنها اطلاعات خوبی جمع کردیم. اما وقتی برگشتیم ایران و فضا عوض شد از ما در مراسمی هم با حضور وزیر آموزش و پروش به عنوان پیشکسوت این عرصه تقدیر کردند و وزیر هم در همان جا به من با حسرت گفت من با نقاشی های کتاب درسیام زندگی کردم اما میخواستم همانجا از او بپرسم پس چرا نقاشیهای کتابهای درسی ما امروز اینقدر ضعیف است و به این روز افتاده. هیچ کس تا به حال از ما نپرسید خب ماحصل این اطلاعاتی که رفتید و به دست آوردید چیست؟
اثری از پرویز کلانتری
اولین اصلی که در تصویرگری کتاب های درسی وجود دارد این است که شخصیت ها باید سمپات باشند اما تصاویر کتابهای ما همه اخم کرده اند. من وقتی می خواستم همان پسرک داستان حسنک کجایی را نقاشی کنم از یک بچه طالقانی با همان پوشش الگو گرفتم. در واقع به استفاده از عنصر بومی در کارهایم بسیار وفادار بودم. وقتی برای بچه ها نقاشی می کنیم خوب است به عناصر بومی توجه کنیم. ایران فقط تهران نیست. الان جوری برای بچه ها می نویسند و نقاشی می کنند که اصلا قومیت های ما در آن دیده نمی شود. این بد است. من به شدت در آثارم علاقه مند به استفاده از عناصر بومی هستم و برایم فرقی نمیکند که از این عناصر در نقاشی کاه گلی استفاده کنم و یا در تصویرسازی کتاب کودک.این را هم بگویم که از ضیا پور بسیار تاثیر گرفتم. ضیاءپور نه تنها بر روی من بلکه بر روی نسلی از هنرمندان ایرانی تاثیر گذاشته است. او پس از بازگشت از فرانسه و آغاز تدریسش در ایران بنیان نوگرایی و مدرنیسم را در نقاشی گذاشت. او بهترین نقاشی است که بر روی عشایر ایران کار کرده است و آثارش بسیار ارزشمند هستند و رنگ در این مجموعه جایگاه ویژهای دارد که هنوز کسی نتوانسته در این زمینه به گرد پای او برسد.
به نظر می رسد همین کار برای کودکان باعث شده شما حس کودکی در کارهایتان و آن سرخوشی و جستجوگری زنده بماند.
من دوست دارم کودک درونم نقاشی کند. با اینکه سالخورده هستم اما آن کودک درون میل به بازیگوشی دارد و مرا به مسیرهای مختلفی می کشاند . جذابیت هر کاری از این بخش می آید.پل کلی بعد از 30 سال نقاشی کردن می گوید می خواهم مانند کودکان نقاشی کنم. اصلا همه کار نقاشان بازیگوشی است.
شمار ا به عنوان نقاش کاهگل ها می شناسند. نقاشی هایی که در آن حرف از هویت است و معماری در آن نقش مهمی دارد. قبل ترش با ساعت ها کار کرده بودید و کارهای سقاخانه ای و تجربه های دیگر. اما بعد از دوره مهم کارهای کاهگلتان یکدفعه در گالری بوم با شبانه ها آمدید. کارهایی کاملا متفاوت با فضایی شاعرانه اما تلخ. دیگر نشانی از کاهگل نیست هر چند معماری همچنان در آن نقش دارد. کمی درباره این مسیر می گویید.
خب من در نقاشی بسیار تحت تاثیر مارکو گریگوریان بودم و هستم. او چشم مرا به دنیای جدید باز کرد. مارکو نخستین کسی بود که از گل به عنوان متریال در نقاشی استفاده کرد و غلامحسین نامی هم پس از من از این متریال استفاده کرد اما از همان آغاز من سعی کردم که با گل برخورد شخصی بکنم و مرزی برای خودم تعیین کردم . مارکو بیشتر برخورد آبستره با کاهگل دارد اما برخورد من از جنس معماری است.بسیار هم تحت تاثیر معماری ارگ بم هستم و آن را در نقاشی هایم می بینید.
البته من از نگاه مردم شناسانه مارکو هم بسیار آموختم. او نقاش بی نظیری بود که نگاهش به مردم بود. .50 سال پیش در نمایشگاه واش آرت در آمریکا به همراه چند هنرمند ایرانی مارکو گریگوریان شرکت کرده بودیم، مارکو یک کمان حلاجی را به عنوان یک اثر هنری در این نمایشگاه در معرض دید عموم گذاشت . او نگاهش به هنر جلوتر از زمانه اش بود.
اما اینکه شما می گویید درست است. من در شبانه ها کمی تلخ شده ام و این تلخی من هیچ ربطی به سیاست و...ندارد. اعتراضم سیاسی نیست بلکه بخشی از آن معطوف به رفتار قبیله نقاشهاست. من بر اثر این رنجیدگی و متاثر از شعر نیما قبای ژنده خود یعنی پیرهن خودم را پاره کردم چسباندم به این شب تیره.
معمولا کویرهایی که من نقاشی کردهام بیابانهایی هستند که با رنگ خاک و آفتاب و سایه توصیف میشوند. این بار در نور شب دارم نقاشی میکنم که یک مقدار شاعرانهتر دیده میشود.
دراولین نمایشگاهم نوشتم هر خشت و هر دیوار حرفی دارد با تو و هنوز هم همین است. وقتی دیواری را می بینیم که بر اثر فرسایش فرو ریخته حرف از گذر زمان دارد و عده ای که در این فاصله زیسته اند. هنوز هم نگاهم به همان سمت است.
در نهایت شما نقاش و تصویرگر و نویسنده هستید و کارهای متنوعی هم در این حوزه ها انجام داده اید. ما باید شما را چگونه تعریف کنیم؟مثلا در حیطه نقاشی حتی شما متعلق به نسلی هستید که نگاه مدرن به نقاشی دارند ولی نوع استفاده از متریال در کارهای شما نقاشی هایتان را به سمت خوانشی پست مدرن می برد.
هیچ کس نمی تواند خودش را بشناسد و تعریف کند. ما از کانال دیگران می توانیم خودمان را تعریف کنیم. مثلا وقتی می گوییم کسی سخاوتمند است یعنی یک دیگری بوده که سخاوت این فرد برای او بوده و حالا او گفته که این فرد سخاوتمند است. من یک ایرانیام و نقاش هستم نقاشی که همیشه از عناصر بومی استفاده کردهام، عناصر بومی خیلی راه میدن برای نوآوری و کارهای مدرن. مثلا یکی از کارهای من یک جا اسفندی است که دهاتیها جلوی خونشون آویزون میکنند که چشم نخورن، این یه جور ساختار زیبایی داره و دانههای اسفند در یک هندسه قشنگی ساخته شدهاند و پارچههای رنگی از آن آویزان است. من از این در یک کارم استفاده کردهام به عنوان یک عنصر بومی. چیز دیگری هم که می توان بگویم این است که به اشیا همیشه علاقه داشتم.چون خیلی ساده می توانند ایده را بیان کنند.
5757
نظر شما