یکی از رمانهای خواندنی که مطالعه آن در ایام نوروز پیشنهاد میشود «پیوند زدن انگشت اشاره» است. به گزارش خبرآنلاین، این رمان روایتی تودرتو و پُر از خُردهداستان اجتماعی است که در تهران میگذرد. داستان با سقوط یک مرغ ماهیخوار غولپیکر در بالکن آپارتمان یکی از شهرکهای شمال تهران آغاز میشود. «ارسلان» با حضور این پرنده بهظاهر بیمار در بالکن خانهاش، درگیر سلسله اتفاقهایی میشود که سویههایی از زندگی شهری و خشونت عریان و گسترده شدن دایره اخلاق را پیش چشم خواننده میگشایند. در همان حال و احوال ارسلان بعد از مدتها بیخبری دوست میانسالش فخرالدین را ملاقات میکند. فخرالدین هم مثل مرغ ماهیخوار در شرایط خوبی به سر نمیبرد. فخرالدین با چاقو مضروب شده و ارسلان هر چه تلاش میکند از بلایی که سر دوست صمیمیاش آمده سر دربیاورد، موفق نمیشود. فخرالدین بهشدت هراسناک است و از ارسلان میخواهد او را به مکان امنی منتقل کند. ارسلان، فخرالدین را پیش سرایدار یک آسایشگاه میبرد و همانجاست که فخرالدین شروع مىکند به روایت ماجرایی که گرفتارش شده. همزمان ارسلان ناخواسته وارد دنیای هراسانگیز ماجراهای فخرالدین میشود. ماجرایی که در پس پرده روایتش نویسنده به بررسی واکنشها و رفتار آدمهای شهرنشینی که گرفتار خشونت میشوند میپردازد، خشونتی که هیچ خلاصی از آن نیست و داستان در هزارتویی از این خشونت و سرنوشت پیش میرود. مهام میقانی با این رمان امسال مخاطبان به نسبت زیادی را گرد خود جمع کرده است.
رمان با این جملات آغاز میشود: «. «... با تیشرت خاکستری گشادم که خیلی وقت است میخواهم بیندازمش دور و شورت خشتکپارهی کلوین کلاین قلابی ایستادم جلوِ پنجره و پرده را کنار زدم. وقتی پرده را کنار زدم داشتم ...»
این رمان که انتشارات زاوش روانه بازار نشر کرده، دومین اثر میقانی است بعد از رمان گرمازدگی که نشر چشمه منتشر کرده بود.
در صفحه 17 رمان نیز میخوانیم:
«متوجه دست راستش شدم. انگشت اشاره اش از بیخ و بن قطع شده بود. در دست کشیده و استخوانی اشت نبودن انگشت اشاره جای خالی بزرگی درست کرده بود. طوری از دست راستش استفاده می کرد که انگار دست راست با نداشتن پیش قراول انگشتان کارکردش را به کلی از دست داده و تمام انگشتانش بابت تحمل غم از دست دادن انگشت اشاره از رمق افتاده بودند. اما جای هیچ جراحت دیگری در دست او دیده نمی شد. فقط انگشت اشاره غیب شده بود و نبودن همین چند سانتی متر باریک به یک آدم غیرعادی تبدیلش کرده بود...»
در پشت جلد کتاب نیز آمده است: «مردی که یک عمر از او ترسیده بودم آرام آرام داشت اسباب سرگرمی ام می شد. هنوز یادم مانده در میانه سخنرانی اش، در تب و تاب خشمی که هنگام حرف زدن دچارش شده بود، دستش را به عادت تهدیدآمیز همیشگی بالا برده و گفت: به حکمرانی ملی من تعرض نکنید...
باورت می شود؟ هنوز آنقدر خود را قدرتمند احساس می کرد که می توانست چنین جمله ابلهانه ای بسازد: حکمرانی ملی من!»
این رمان در 175 صفحه و با قیمت 8500 تومان منتشر شده است.
6060
نظر شما