عموپورنگ، 41 ساله است و برنامه اش 13 ساله. او از کتاب و کتابخوانی برایمان گفت؛ از دغدغهای که وادارش کرده بود تا اسم برنامه اخیرش را «کتابخانه پورنگ» بگذارد و پدر و مادرها را مجاب کند بچه ها را با کتاب به استودیوی برنامه بفرستند - هرچند در کل برنامه زیاد از کتاب خبری نباشد- خودش هم یادداشت روزانه مینویسد و ایدههایش را از دل کتابها بیرون میکشد. چند سالی هم هست قرار است کتابی منتشر کند که با توجه به تنوع روزگار و اتفاقاتی که برایش رخ میدهد، همچنان خبری از کتاب نیست.آنچه میخوانید، گزیدهای از گفتگوی بلند خبرگزاری ایبنا با داریوش فرضیایی است:
چه کنیم تا فاصله کودکانمان را با فرهنگ کتاب و کتابخوانی، کم کنیم؟
اول، فاصله خودمان را کم کنیم بعد از بچهها انتظار داشته باشیم.
باید با خیلی از چیزهای غیرضروری زندگی مثل تجملات خداحافظی کنیم و به جای آن تعلق خاطر و دلبستگیمان به کتاب را افزایش دهیم. این مهم با شعار صورت نمی پذیرد و باید عملی وارد میدان شد. یکی از بهترین راه های مأنوس شدن با کتاب و جا افتادن فرهنگ آن این است که اجازه دهیم کتاب های متنوع با موضوعات مختلف به بازار نشر راه پیدا کنند. در این صورت هرکس با هر سلیقه و ذائقه ای به سمت خواندن می رود.
- باید سطح شعور خواننده را در نظر بگیریم و به آن توهین نکنیم. وقتی کتابها گسترده باشند نیاز مخاطب تامین میشود و از آن جا که این مخاطب دانا، پایبند به فرهنگ و نگاه ایرانی است بدون شک کتابهایی را انتخاب میکند که برخلاف این اصول نباشند.
- کتابخانه عموپورنگ بستر و بهانه ای برای آشتی کودکان با کتاب بود. هدف ما در این برنامه؛ معرفی کتابخانه بود نه کتابخوانی. این که غیرمستقیم به بچه ها بگوییم کتابخانه، مکانی پر از شادی و دانستنی است. با وجودی که در فرهنگسراها و سراهای محله، کتابخانه هست اما کودکان ما خیلی با این محیط فرهنگی که می تواند بهترین رفاقتها و تبادل اطلاعات در آن صورت گیرد آشنا نیستند. در کتابخانه عموپورنگ، دنیای فانتزی بچهها به دنیای واقعی آدم بزرگها گره میخورد و من مستقیم به بچه ها نمیگفتم کتاب بخوانید. فعلا اولین قدم که معرفی کتابخانه برای قشر کودک بود را برداشتم.
- کتاب آنلاین دارد مرسوم میشود. فضای مجازی یکی از پدیدههای علم امروز است و باید تسلیم این قضیه شویم. اما کتابخوانی سنتی، آدم را به نویسنده نزدیک میکند. اصلا وقتی کتاب را ورق میزنی انگار زندگی جریان دارد. مطالعه از طریق مانیتور رایانه، ماشینی است ولی زمانی که کتابی را دست می گیری و یا برای تهیه اش به کتابخانه یا کتابفروشی میروی، حس خوشایندی به سراغت میآید. متاسفانه این روزها آدم های پشت ویترین کتابفروشی های انقلاب، خیلی کم شده اند.
- در برنامه کتابخانه، به والدین میگفتیم؛ بچه ها را با کتابِ کودک به استودیو بفرستند. می خواستیم از این طریق آمار بگیریم که خانواده ها تا چه حد به خرید کتاب برای فرزندانشان اهمیت میدهند. جالب است بدانید در این 150 برنامه ای که اجرا کردم، تنها 10، 12 مرتبه، بچه ها را کتاب به دست دیدم که بیشتر اوقات هم این کتاب ها مناسب سن شان نبود در حالی که کیف این کودکان پر بود از شکلات و پفک و آب معدنی!
- گران بودن کتاب به بُعد اقتصادیاش باز میگردد. دولت باید یارانه و امتیازاتی قائل شود تا کتاب، ارزانتر به دست مردم برسد. الان همه میگویند دلت خوش است! ما نان شب نداریم آن وقت میگویی بیا کتاب بخوان. اما من در جواب این عزیزان می گویم وقتی خرید 2، 3 کیلو میوه، 50000 تومان میشود، چرا نمیخواهیم حاصل تراوشات ذهنی یک نویسنده را حداقل به قیمت همان 2 کیلو میوه بخریم؟ متاسفانه مردم ما میخواهند برای اقلام فرهنگی، هزینهای نپردازند.
- فکر میکنید مردم در نمایشگاه چه قدر کتاب میخرند؟ متاسفانه بیشتر برای گردش و تفریح میآیند. تعداد آدمهایی که به دنبال کتاب خاصی هستند یا با پلاستیکِ کتاب، بیرون میآیند خیلی کم است.
بسته پیشنهادی عموپورنگ
«دوباره احمقهای چلم» اثر آیزاک بشویتس سینگر با ترجمه خدیجه روزگرد که یک داستان طنز است و بچهها این کتاب را در فضای مجازی، معرفی کرده بودند. «مرداب روح» نوشته جیمز هالیس با ترجمه فریبا مقدم. «جانِ کلام» از گراهام گرین و « 365 روز با غذاهای گیاهی ایرانی» رسول حیدری و محمد دریایی که این کتاب در زمینه تغذیه سنتی و سالم است.
6060
نظر شما