ايران اسلامي، با سابقهاي درخشان در توليد علوم گوناگون الهي و بشري به بلنداي چهارده قرن تلاش علمي فرهيختگان مسلمان اين مرز و بوم، با اينکه بر پايه برآوردهاي کارشناسان، بيش از يک ميليون نسخه خطي و ده ميليون سند در جاي جاي اين کشور دانش پرور وجود دارد، با اينکه اين کشور غني، داراي صدها کتابخانه عمومي و مجموعه خصوصي حاوي منابع دستويس و کهن است، امّا در عين حال متأسفانه به جهتِ فقدان استراتژي واحد و برنامهريزي مشترک، تمامي مراحل، روند سرويس دهي و دسترسي به خود منابع يا دادههاي مربوط به اين سرچشمههاي کهن، در کتابخانهها و مجموعههاي تراثي، دقيقاً به سان دوره قرون وسطی و به صورتي سنّتي مشابه سياستگزاريها فؤدالي قرن چهاردهمي خان مدارانه مديران و مسؤولان اداره ميشود و هم اينکه کتابخانههاي تراثي کشور، به جهت عدم همکاري بين کتابخانهاي، فقدان يک فهرستِ جامع و مشترک از دادههاي تراثي، نبودِ اشتراک گذاري اطلاعات، عدم وجود هيچ نوع از دفاتر همکاري مشترک علمي بين کتابخانهاي و موارد ديگر، منجرّ به اين شده، علي رغم رجزخواني و شعارهاي توخالي هر يک از کتابخانههاي کشور، هر يک به جزيرهاي تمام عيار تبديل شوند.
آيا وقت آن نرسيده است، در اين عصر رسانه، ارتباطات و اطلاعات، به اين وضعيتِ ناهنجار، غمبار و تراژيکِ قرون وسطايي، خاتمه داده شود؟ آيا وقت آن نرسيده است که هر يک از کتابخانههاي تراثي، کارشناساني به فراسوي مرزها بفرستند، تا از نزديک از تجربيات کتابخانه داري آنها بهرهمند شوند؟ تا کي بايد پژوهشگران متون کهن، قرباني سياستگزاريهاي فصلي، مقطعي، سليقهاي و عصرحجري و قجري مديران کتابخانههاي تراثي کشور شوند؟ آيا در اين کشور پهناور، با سابقه تمدني چندين هزار ساله، رادمردي يافت نميشود به اين دردها، رنجها و آلام و مصائب پيش روي پژوهشگران در کتابخانههاي تراثي کشور، براي هميشه خاتمه دهد؟ يا قوم أليس منکم رجل رشيد؟!
با اينکه کتابخانههاي تراثي سترگ و ارزشمندي در شهرهاي مختلفِ کشور، بخصوص در تهران، قم و مشهد داريم، با اينکه سرچشمههاي سرشاري از دانشهاي متنوّع در کتابخانههاي تراثي ما موج ميزند، با اينکه موادّ بسيار نابي از علوم براي نگارش دهها و بلکه صدها هزار پژوهش تراثي در قالبِ کتاب، رساله، پايان نامه و مقاله خاک ميخورند، امّا تنها به جهتِ مديريتهاي سنتي سوء و بيمارگونه، خانسالارانه و تنگنظرانه جمعي مديرنماي فسيل شده، از انتشار انديشههاي شيعي منتسب به مکتبِ تعالي بخش و انسان ساز اهل بيت عليهم السلام، ممانعت به عمل آورده و مانع دسترسي آزاد و روان نسل جوان اين کشور، به اين دادهاي تراثي، براي انتشار سليس اين مواريث کهن شيعي و ديني ميشوند.
مگر نه اين است که روند ديجيتال سازي تراثيات (= بخوانيد آزادسازي انديشهها)، صرفاً براي زدودن همين بهانه و پاسخ منطقي به مدعيان <حفظ مواريث کهن> است؟ پس بسم الله! يکبار براي هميشه اين آثار را ديجيتال کنيد و اجازه دهيد، در روزگاري که شيعه در مظلوميتي عميق به سر ميبرد، در فضاي رسانه، انديشه فرهيختگان شيعي ما که در ميان صفحاتِ اين مواريث کهن شيعي متجلي است، براي هميشه آزاد شوند.
پس از اين آزاد سازي انديشههاي درون اين آثار در قالب ديجيتالي (به مانند کتابخانه مجلس)، خود نسخه خطي، را ببريد و به مانند سازمان ميراث فرهنگي و موزه ايران باستان در کنار سنگي از دوره هوخشتره، براي نسلهاي آينده، در گاو صندوقهاي آهني موميايي کرده و نگهداري کنيد هلمّوا يا أولي الألباب!
عزيزان! سخن تنها در اين است که انديشه ريخته در ميان صفحاتِ اين مواريث کهني که امروزه مديريتِ آنها به شما واگذار شده است، عقلاً، منطقاً، شرعاً، عرفاً و اخلاقاً متعلّق به صاحبِ آن انديشه است که با هدف اشاعه فکر آنان و استفاده عموم مردم نوشته شده است؛ نه شما و نه هيچ کس ديگر، به هيچ عنوان و استدلالي، نه منطقاً، نه عقلاً، نه شرعاً، نه عرفاً و نه اخلاقاً حق ندارد بر انديشه فردي ديگر، تسلّط و سيطره داشته باشد؛ به حکم عقل و منطق، نه گردانندگان کتابخانههاي بزرگ و کوچکِ عمومي تراثي کشور ـ که اتفاقاً بيشترين آنها از بودجه دولت هم ارتزاق ميکنند و امروزه بدون نظارت رها شدهاند ـ و نه مجموعه داران نسخه باز ـ که صرفاً به جهتِ اينکه چند روزي کيسهاي براي خود بدوزند و از زحماتِ فکري ديگران، ناني بخورند، بر هيچ يک مشروع نيست که انديشه ديگران را صرفاً به جهتِ عشق و علاقه کاذبِ نسخه بازانه خود، در زندانخانه خود، در قفس تنگِ نظري و خودخواهي خود نگهدارند و ديگران را از دسترسي آزاد به آن انديشههاي دربند، محروم سازند، اين يک خيانت و ظلم آشکار به صاحبان آن انديشههاست!
در اين روند، افراد مذکور چه از دسترسي روان به انديشهها، شخصاً ممانعت به عمل آورد و چه از انتشار دادههاي کتابشناختي نسخ خطي نزد خود پرهيز نمايد، چه راضي به اين روند ظالمانه جاري در کتابخانههاي تراثي کشور باشد و چه اين روند ناهنجار و تراژيک را تأييد نمايند، چه در مقابل اين تعاملات و رفتارها سکوت پيشه نمايد، چه در معرّفي آثار تراثي نزد خود، تعلّل و کوتاهي نمايد و چه احياناً با دلائل واهي، از دادن تصاوير نسخ خطي نزد خود به ديگران پرهيز نمايد، همه و همه در نفس ظلم هيچ تفاوتي نيست و هچنين فرقي بين شخصيّتِ حقوقي يا حقيقي نيست، ظلم، ظلم است و هر کس، به هر عنوان و نوع و شکلي مانع انتشار انديشههاي ريخته شده در ميان برگ برگِ مواريث کهنِ فرهيختگان دين و فرهنگ، گردد، بدون ترديد در اين ظلم آشکار شريک است و بدون هيچ شکّ و شبههاي نزد خداوند متعال و پديدآوران و دادگاه تاريخ بازخواست خواهد شد.
براستي از خود پرسيدهايم، مگر نميبايست غبطه پديدآوران اين مواريث کهن پرداخت ميشد؟ اين روند جاري و ساري در کتابخانههاي تراثي کشور معناي ذکاة العلم نشره است؟ کجا رفت اين همه توصيه اولياي دين در توسعه و نشر علوم؟ براستي کسي پاسخ اين سؤال را ميداند، چه اتفاقي افتاده، جامعه ديني ما، به چنين سندروم لاعلاجي دچار شده است که به جاي نشر علم، به حبس علم، روي آورده است؟! بله البته اشتباه برداشت نشود! احدالديّاري در مالکيتِ فرد بر کاغذ و جلد و کتابت و قدمت و ساير جنبههاي فيزيکي نسخههاي خطي نزد خود، ترديدي ندارد، بيشکّ و شبهه اثر مذکور، ملکِ طلق اوست، هنيئاً له! امّا نکته اينجاست که به حکم عقل سليم، کسي حقّ ندارد، مالکِ انديشه و مانع انتشار انديشه ديگري بشود و اصولاً و دقيقاً <قانون کپي رايت> در جهان امروز براي صيانت از همين مقوله وضع شده است.
متأسفانه بارها و بارها در قالبهاي مختلف، گفته و نوشتهاند که <انديشه آدمي>، به جهت ماهيتِ خاصِّ آن، فاقد ماليت است و لذا در مقوله <وقف> شايد نظر فقيهي بر اين امر استوار باشد که به جهتِ فقدان ماليت انديشه، وقفِ اثر، شامل انديشه درون آثار نميشود وانديشه قابل تملّک و تمليک نيست ... و البته در مانحن فيه، بدون اينکه بخواهيم وارد اين مناقشاتِ علمي بشويم، با همين فرضِ پذيرش <ماليّتِ انديشه مطرح در ميان صفحاتِ يک نسخه خطي>، سؤال اساسي اين است که: <مالکِ حقيقي انديشه درون يک نسخه خطي، کيست؟ آيا غير از اين است که تنها و تنها و تنها، انديشه هر انسان، متعلّق به صاحبِ انديشه است؟ و آيا بر اساس قوانين جهاني، غير از اين است کسي به لحاظ حقوقي، نميتواند مالکِ انديشه ديگري بشود؟ مگر اينکه از صاحب آن انديشه، رسماً وکالتي داشته باشد! براستي کداميک از نسخه بازان امروز، که نسخ خطي، اين سرچشمهها مواج علوم الهي و بشري را علي رغم خطراتِ شديد و احتمال آسيب پذيري اين مواريث، بدون داشتن کوچکترين امکاناتِ حفاظتي و امنيتي و در نهايتِ بيدقتي، به سان يک کالاي تجارتي، در قفسههاي زندانخانه منزل خود، لاطائل حبس نمودهاند، از صاحبانِ اين انديشههاي دربند، وکالتي رسمي دارند؟!
راقم، با ايماني راسخ و باوري محکم، به سختي معتقد است، اگر پديدآوران اين آثار کهن، از علامه حلّيها و مجلسيها و نراقيها و ديگر بزرگواران، امروزه به يکباره زنده بشوند و حاضر شوند، آيا از اين رفتارهاي تنگ نظرانه، تعاملاتِ تحقيرآميز و قيم مآبانه برخي نامديران در حبس بلاطائل علوم و ممانعت از اشاعه روان انديشههاي طرح شده در برگ برگ آثار تراثي ـ که با هزار مشقت و مصيبت روزگار، عمري را براي نگارش اين اثر علمي سپرسي نمودهاند ـ نسبت به اين حبس علوم، استراتژي منع انتشار و عدم اشاعه محتواي اين مواريث کهن، اظهار رضايت خواهند نمود يا با شدّت تمام به اين روند جاري و ساري در کتابخانههاي تراثي کشور، اعتراض و شکايت خواهند نمود؟
ترديدي نيست روح آن بزرگواران از اين وضعيت ناهنجار و غمبار، ناراضي است، بدون ترديد، بر پايه اعتقاداتمان، آن بزرگواران ناظر اعمال ما هستند و امروزه در عالم معنا، بر هر کس، با هر عنوان، به خصوص به جرم صريح <نفاست>، مانع از انتشار مواريثِ فکري و انديشههاي متعالي آنان ميشوند، لعن و نفرين ميکنند!
براستي با کدام استدلال و منطق، اين ممانعتها صورت ميگيرد؟ مگر نه اين است که اولويتِ تصحيح متون منطقاً و عقلاً با <نسخ خطي نفيس> است؟ مگر نه اين است که به جهت حکم صريح عقل اين نوع آثار، به جهت منحصر بودن و نفاست، در معرض آسيب هستند و بايستي به سرعت در قالب تصحيح، از اين وضعيت انحصار خارج شوند؟ براستي با کدام منطق و قانوني در جامعه اسلامي ما، اين ناهنجاريها قابل حلّ و پذيرشند؟ انسان به سختي درميماند.
براي نمونه کنگرهاي براي مرحومين نراقيين برگزار ميشود، دو اثر منحصر بفرد از تأليفاتِ اين دو بزرگوار، که از قضاي روزگار امروزه در تيولِ يک نسخه باز معلوم الحال افتاده است، وي با نهايت جسارت و وقاحت، اعلام ميکند، اگر نسخهام چاپ شود، ارزش مادي آن ميافتد و علي رغم وساطتِ بسياري از شخصيتها و بزرگان، صرفاً به جهت اينکه صاحب نسخهام! براحتي از انتشار انديشه نراقيين، در اين دو اثر، ممانعت به عمل ميآورد و در مقابل اين خيانتهاي آشکار، صم کم عمي، همه را هم سکوت مرگباري گرفته است، کسي هم سخني نميگويد؟ افّ بر اين روزگار، براي اينکه موقعيتِ خود را داشته باشيم و شندرغاز سنارشاهي دو روزه خود را به خطر نيندازيم، چشم خود را بر اين ظلمهاي آشکار به راحتي ميبنديم!
به هر تقدير، بسياري از محققان متون کهن، خود معترف به اين وضعيت ناهنجار هستند، اما سؤالي که مطرح است اين است که براستي راه منطقي براي خاتمه دادن به اين ناهنجاريهاي حوزه فرهنگي کشور، بخصوص در زمينه نسخههاي خطي چه بايد کرد؟ براي دسترسي بيمنت و روان به سرچشمههاي دانشِ پژوهشگران، در اين مقطع، چه پيشنهادي به نظر منطقي ميرسد؟
با توجّه به تجربياتِ ديگر ملل و دول، تنها راهکاري که به نظر راقم ميرسد، اين است که ما بايستي دقيقاً به سمتِ سازوکاري برويم که همسايه غربي ما، يعني ترکيه ـ به عنوان بزرگترين و نفيسترين دارنده نسخ خطي اسلامي جهان ـ دير هنگامي است به سوي آن رفته است و آن ايجاد يک سازمانِ هماهنگ جهتِ سياستگزاري واحد و مشترک در حوزه نسخههاي خطي کشور است و براستي ما در اين مقولهها، به سختي از رقباي خود عقب افتادهايم، تا جايي که در اين سالها عملاً دچار سير قهقرايي هم شديم!
تا جايي که امروزه، کتابخانههاي تراثي کشور، با توجّه به پيشرفتهاي جهاني بخصوص در حوزه مجازي، رسانه و اينترنت، به جهت فقدان همين همگرايي و همفکري بين کتابخانهاي، در راستاي سرويس دهي، هر يک از اولياي کتابخانهها، راهي رفتهاند که اين تولورانس و تفاوتهاي بنيادي حقيقتاً ديدني است!
براي نمونه کتابخانهاي مانند کتابخانه مجلس شوراي اسلامي، آنقدر در حوزه ديجيتال سازي نسخ خطي پيشرفته عمل کرده است که به جهتِ رفتار کريمانه آنان، در آزاد سازي انديشههاي تراثي خود، محققان متون کهن را به يکباره به صورتي تمام عيار، غافل گير کرده است! در مقابل کتابخانه بزرگي هم داريم که به جهتِ تنگ نظري مديران آن علي رغم وجود هزاران نسخه خطي، حتّي تصوير يک نسخه بنجل را هم به صورت کامل در وبسايتِ خود ننهادهاند و صد البته باز کتابخانه بزرگ ديگري داريم که به جهت عدم اعتقاد صريح مدير آن به فضاي رسانه و اينترنت، در عرصه امور کتابخانه، تا جايي از گردونه عقب مانده است، که ديجيتال سازي منابع تراثي ارزشمند خود آنان پيشکش، حتّي يک وبسايتِ رسمي براي ارائه اخبار عادي آن کتابخانه عامره ندارد!
سازمان نسخههاي خطي در ترکيه، به جهتِ درآمدزايي بالاي اين مواريث کهن، بر پايه توليد ثروت از راه توسعه علوم ـ که اين ايام زمزمه تبديل شدن آن به وزارتخانه نيز در دولت مطرح است ـ يکي از نمونههاي موفق برنامهريزي، سياستگزاري و تأثيرگذاري اين سازمان هماهنگ را بايستي در نوع سرويس دهي روان، در بزرگترين کتابخانه تراثي جهان، يعني کتابخانه سليمانيه در استانبول مشاهده نمود.
براي نمونه يک دانشجوي اهل ترکيه، به سهولتِ آب خوردن با دادن کارت دانشجويي و يک خارجي نيز صرفاً با دادن پاسپورت خود، به متن کامل ديجيتالي بيش از دويست هزار نسخه خطي فوق نفيس آن کتابخانه عامره، دسترسي پيدا ميکند و تمام کارمندان آن با نهايتِ احترام و تواضع، از ساعت هشت صبح تا يازده شب به صورت يکسره، حتي روزهاي شنبه و يکشنبه، در خدمتِ محققان و پژوهشگران متون کهن هستند، و پژوهشگر، به راحتي، از هريک از اين نسخ خطي و متون مذکور هم تصويري براي خود بخواهد، به راحتي با پرداخت وجه آن تصوير در کمترين زمان، بدون اينکه مديري از او بپرسد اين تصوير را براي چه کاري ميخواهيد؟ بدون اينکه با پژوهشگر قراردادي ببيندند مبني بر اينکه هنگام چاپ بايد آرم نهاد و کتابخانه ما نيز بايستي بر روي کار باشد، بدون اينکه از پژوهشگر بخواهند، که بعد از چاپ، ده ـ بيست نسخه بايستي به آن کتابخانه بدهد، بدون اينکه براي درخواست خود نيازمند معرفي از نهادي يا دانشگاهي باشد، بدون اينکه دادن تصوير را به مواففت <شوراي نفاست> موکول نمايد، بدون اينکه براي موافقت با ارائه تصوير نيازمند نوبت و طيّ زمان طولاني باشد، بدون اينکه براي دادن تصوير نسخه، نيازمند حضور فيزيکي مدير کتابخانه بوده باشد، بدون اينکه به نفاست و قدمت و کهن و جديد بودن نسخه توجهي شود، ووو، بلکه به راحتي و سهولت آب خوردن و در عرض چند دقيقه، تصوير يک نسخه خطي فوق نفيس بسيار کهن از قرن چهارم يا پنجم هجري، به صورت رنگي با کيفيت دي پي آي بالاي هزار، فايل پي دي اف آن روي يک سي دي رايت شده و با احترام به وي اعطا ميشود!
عزيزي در ترکيه پس از دريافتِ روان تصوير <چندين نسخه خطي فوق نفيس> از آن کتابخانه عامره، به راقم گفت: <کيف کردي>؟! گفتم: <چطور>؟ ميگفت: <اين نسخ فلسفي که ميبيني کتابتِ 90% آنها مربوط به پيش از قرن هشتم هجري است، بر اساس يادداشتِ روي صفحه آغازين آنها، تقريباً بيشترين آنها، در زماني که سلطان سليم عثماني بر شهر تبريز تسلط يافت (921هـ) از کتابخانههاي شهر تبريز، بخصوص کتابخانه شاه اسماعيل صفوي است، همه را از ايران برده است، دستش درد نکند، درست است ما در جنگ چالدران شکست خورديم ولي در حقيقت پيروز واقعي ما بوديم، ديدي جلوي چشمت، من به راحتي آب خوردن، به متن همه اين نسخ خطي با کيفيت بالا، بدون هيچ منتي دسترسي يافتم، اي کاش، همه نسخههاي خطي ما امروزه در کتابخانه سليمانيه بود>! ميگفت: <اگر من در همين کشور خودمان ايران اسلامي، بخواهم بر فرض، همين روند و فرايندِ دريافتِ تصويري مشابه همين نسخه خطي کتابت شده از قرن پنجم هجري که مثلاً امروزه در کتابخانه آستان قدس رضوي بود طيّ بنمايم، حدس بزن من با چه مشکلاتي مواجه خواهم بود؟ به والله مسؤولان بخش نسخ خطي آن کتابخانه، حتي با اعطاي تصوير يک مورد از اين نوع نسخهها هم موافقت نميکردند>! براستي در مقابل استدلالهاي منطقي وي حرفي براي گفتن نداشتم و از شرمندگي سرم را پايين انداخته بودم و جز تأييد سخنان وي حرفي براي گفتن نداشتم اصلاً چه ميتوانستم بگويم؟! الحق و الانصاف، آنهايي که تجربه درخواست تصوير يک نسخه نفيس را براي نمونه از همين کتابخانه عامره، دارند دقيقاً ميدانند چه مراحلي را بايد بپيمايند، آن هم بعد از زماني طولاني، شوراي نفاستِ کذايي، موافقت بنمايد يا ننمايد!
همواره با خود ميانديشم و ميپرسم چرا موضوع مطالعه و دادن تصوير نسخ خطي و اصولاً دسترسي محقق به متن آثار کهن در کتابخانههاي تراثي ايران اينقدر با رنج و عذاب و خونابه توأم است؟ چرا در کشورهاي ديگر چنين مسايل و دغدغههايي، از اساس وجود ندارد؟ ولي جوابي منطقي براي آن پيدا نميکنم! تنها با انديشيدن به سخنان اين جوان ايراني، همين عزيزاني که دستِ گردون آنها را چند روزي بر پشت اين ميزها و صندليهاي بيوفاي کتابخانههاي تراثي کشور، نشانده است، خطاب ميکنم و ميپرسمآيا هيچ از خود پرسيدهايد که با فرزندان مملکتِ خودمان ايران چگونه تعامل کرديد و ميکنيد که جوان شيعه همين مملکت اسلامي، در فراسوي مرزها، با تمام وجود، آرزو ميکند، اي کاش همه نسخ خطي ما را اينها برده بودند؟!
1717
نظر شما