بیست و هفت سال پیش، در کلاس دوم راهنمایی درس میخواندم که به طور اتفاقی نسخهای از چاپ جیبی رمان «کلبه عموتم» به دستم رسید. کتابی قطور، افزون بر 1500 صفحه با حروف ریز به قلم هریت پیچر استو و ترجمه منیر جزنی و احتمالا متعلق به انتشارات امیرکبیر.
در اولین مواجهه با این کتاب، عنوان آن را طوری قرائت کردم که مثلا یعنی: «کلبه عمویت هستم». همانطور که در اولین مواجهه با داستان «سپید دندان» که یکی از دوستان به من داده بود، آن را کتابی یافتم بدون نام نویسنده که بر بالای نام کتاب، توضیح بی معنایی درج شده بود به این شکل: «جک لندن»، به این معنا که گویا «لطیفه لندن».
در آن ساعت فقط صفحه اول «کلبه عموتم» را خواندم و به امید زمانی مقتضی کنارش گذاشتم.
آن روز، آن هفته، آن ماه، آن سال، آن دهه، و دو دهه بعد هرگز نتوانستم «کلبه عموتم» را بخوانم، تا این که 27 سال بعد، در تعطیلات چهار روزه اخیر که به سبب سرمای طاغی، از سر بیحوصلگی روی کاناپه دراز کشیده بودم، بدون این که نگاه کنم دست در قفسه کتابهای بالای سر بردم و «کلبه عموتم» را در میان دستهای خود یافتم و شروع کردم به مطالعه.
احتمالاً ضربالمثل آذری «خرمن کهنه را باد دادن» معادل فارسی ندارد، اما مصادیق عملی فراوانی برایش میتوان یافت که یکی از آنها میتواند خواندن رمانی باشد که 156 سال از تاریخ نگارش آن گذشته و حالا دیگر کمتر کسی به سراغ آن میرود. چرا که از آن دوران سیاه بردهداری دهههای متمادی میگذرد و داستان این کتاب دیگر اصلاً موضوعیتی ندارد.
این کتاب، روایتگر داستان برده سربهزیر و وفاداری به نام «تم» است که او را «عمو تم» مینامند. مهمترین دلمشغولی «تم» کلبهای است درگوشهای ازحیاط ارباب که برای تم و خانوادهاش اختصاص دادهاند. «تم» مردی است مذهبی، معتقد به مقدرات و راضی به سرنوشت خویش.
پس از مدتی، ارباب به ناچار «تم» را میفروشد و داستان زندگی او دیگرگون میشود. پس از آن، او در طول خریده شدنها و فروخته شدنهای مکررش، اربابهای متعدد و کلبههای متعددی را تجربه میکند، اما باورهای مذهبی و خطوط قرمز او در زمینه مبانی اخلاقیاش، خدشهناپذیر میماند و سرانجام بر سر باورهای شخصی و انسانی خود جان میبازد.
داستان زندگی «تم» نمایش زندگی دهشتبار بردگان سیاه در مزارع پنبه آمریکاست. موضوعی که دیگر گویا به تاریخ پیوسته و خواندن آن چندان نباید چنگی به دل بزند! اما روی دیگر قصه این است که به هرحال برای هر کسی خواندن آثار بزرگ و مشهور لازم است. مثل الزامی که بسیاری از آدمها برای دیدن تعداد بیشتری از نقاط کشور یا دنیای خود دارند، بسته به فراخور حال و مقال خویش.
اگر حس آزاردهنده «لزوم مغفول مانده مطالعه کلبه عموتم» را بخشی از فرایند شروع و پایان خواندن این کتاب به شمار آوریم، خواندن این رمان نیمه مستند کلاسیک، 27 سال طول کشید. در این مدت البته کتابهای متعددی درباره تاریخ بردهداری آمریکا و جهان خواندیم. «ریشهها» را خواندیم که الکس هیلی (هفتمین نسل از نوادگان کونتای آفریقایی) نوشت. کونتایی که یک روز به ناگاه به دست شکارچیان برده از میان درختان اطراف خانهاش ربوده و به آمریکا انتقال یافت. به تماشای فیلم «برباد رفته» نشستیم و دیدیم چطور بحث بر سر بردهداری، آمریکا را به دو نیم کرد و انقلابها و اعتراضهای مدنی چطور شکل گرفت و هربار چهرهای از میان انبوه معترضین بیرون افتاد و به عنوان سمبل تلاش برای رهایی از تبعیض نژادی برجسته و مشهور شد.
در میان همه مسائل تأثیرگذار بر فرایند مبارزات اجتماعی و سیاسی سیاهپوستان و در میان تلاشهای بیشمار طرفداران القای بردگی، رمان «کلبه عمو تم» یکی از تأثیرگذارترین عواملی بود که دینامیسم این جنبش را به مراتب ارتقا داد و چشم جهانیان را به سمت آمریکا و مناسبات غیر انسانی حاکم بر مزارع پنبه این کشور گردانید. جایی که «تم»های بیشماری تحقیرها و آزارهای غیر انسانی بردهداران و مالکان سفیدپوست مزارع را تحمل میکردند و دم برنمیآوردند. چرا که طبق قانون بردهداری امری مرسوم تلقی میشد.
اگرچه جنبشهای مدنی و حتی نهضتهای خشن آزادیطلب و برابریخواه، در برخی از نقاط عطف خود، موجی از شادی و امید برای سیاهان به بار آورد، اما چند نقطه عطف واضح و روشن در تاریخ مبارازات سیاهان وجود دارد که در نگاهی کوتاه به تاریخچه آن روند میتوان مشاهده کرد:
در سال 1492 آمریکا کشف شد.
در سال 1776 آمریکا استقلال خود از دولت استعماری انگلستان را بهدست آورد و به دنبال آن جریان تجارت قانونی برده شروع شد.
در سال 1852 کتاب «کلبه عموتم» در کشاکش جنبشهای عمومی برای احقاق حقوق سیاهان منتشر شد و استقبال شورانگیز تودهها از این کتاب، در اروپا و آمریکا و تمام دنیا، جنبشهای اجتماعی سیاه پوستان را تهییج کرد و نظریه القای بردگی فربهتر شد.
در سال 1860 ابراهام لینکلن، نخستین رییس جمهور طرفدار القای بردگی، قدرت را به دست گرفت و به دنبال آن تعدادی از ایالتهای جنوبی که طرفدار بردگی بودند، اعلام جدایی و استقلال کرده و دیوید جفرسون را به ریاست انتخاب کردند و بدین ترتیب آمریکا دوپاره شد.
از سال 1861 تا سال 1865 جنگهای ناشی از انفصال شمال از جنوب درگرفت و با پیروزی شمالیها پایان یافت و گامی دیگر به سوی القای بردگی و آزادی سیاهپوستان برداشته شد.
در سال 1864 ابراهام لینکلن القای بردگی را در سراسر آمریکا اعلام کرد.
در سال 1865 مجلس نمایندگان، اعلامیه لینکلن را درباره آزادی بردهها تصویب کرد.
در سال 1896 خالق کلبه عموتم در شهر ماساچوست رخت از جهان بربست.
و سرانجام این که:
در سال 2008 جنبش جامعه سیاهان آمریکا و جهان، عصاره چندصد سال مبارزه خود را در هیئت باراک اوباما بیرون داد و نخستین رییس جمهور سیاهپوست تاریخ آمریکا وارد کاخ سفید شد و رسماً به عنوان قدرتمندترین مرد جهان سوگند یاد کرد.
آن روز «کلبه عموتم» که تمام شد، تلویزیون را روشن کردم. باراک اوباما دوشادوش جرج بوش در کاخ سفید قدم میزد و مهیای ورود به مرکز فرماندهی جهان میشد. به عنوان کسی که به تازگی «کلبه عموتم» را تمام کرده، دیدن این صحنه شگفتانگیز مینمود. جرج واکر بوش (مرد سفیدپوست گاوچران مزرعهدار) که سمبلی از تمام اربابان سفید «عمو تم» به شمار میرفت، در حال واگذاری کاخ خویش به برده سیاه خود بود.
بله، سرانجام کاخ سفید کلبه «عمو تم» شد.
نظر شما